صاد

انسان معاصر | نوشته های علی صفدری در زمینه ادیان، ملل و انسانها

علی صفدری | Ali Safdari






به نام خدا

         سلام به دوست عزیزم علی

         امروز که این نامه را می‌نویسم، بیشتر پی برده‌ام که چرا پدر کلیسا مرا از گفتگو با یک جوان مسلمان منع می‌کرد. شاید از دیدگاه او صلاح بود که این گفتگو‌ها ادامه نیابد؛ اما خدا را شاکرم که نور حق جویی را در دل من تاباند و مرا از ادامه گفتگوهایمان منصرف ننمود. راستش را بخواهی، در تمام مدتی که تو اینجا بودی و با هم جلسه می‌گذاشتیم و حرف می‌زدیم، چندین باز خواستم نکاتی را بگویم، اما هربار به خودم می‌گفتم عجله نکن، شاید هنوز زود باشد و آنچه که می‌پنداری، درست نباشد. به هر ترتیب، بر خلاف میل باطنی‌ام که دوست داشتم جلساتمان به سرانجام برسد و آنگا تو سفرت را پایان بدهی، اما نشد.

         تو به کشورت بازگشتی در حالی که هنوز سوالات زیادی در ذهن من باقیمانده بود و جوابشان را نداشتم که خودم را قانع کنم. با نامه نگاری هم آنطور که باید و شاید نمی‌شد انتظار نتیجه‌ی گفتگوهای حضوری را داشت؛ اما به لطف الهی و با همتی که او عطا کرد تا در این راه خستگی بر من غالب نشود، موفق شدم منابعی را که در طول نامه نگاری هایمان معرفی می‌کردی را بخوانم و هرجا سوالی بود از خودت پی گیری نمایم. سوالاتم را می‌پرسیدم و جوابهای قوی و منطقی ات مرا وادار به پذیرش می‌کرد. در گفتگوهای حضوریمان هم در کافی شاپ همینطور بود. برای همین من بیشتر سکوت می‌کردم و هرگاه تو با زیرکی می‌خواستی مهر تاییدی از من بگیری فقط و فقط نگاهم پاسخت را می‌داد.

         چه کنم که میل حق جویی در من شدت یافته و عطشم را برای رسیدن به حق زیاد کرده بود و مشتاقانه بر سر قرارها حاضر می‌شدم. ثانیه شماری می‌کردم تا قرار بعدیمان فرا رسد. همواره با خودم در ستیز بودم که داری با خودت چه می‌کنی. نکند واقعا قصد داری مغلوب این جوان مسلمان شوی!

         دوست خوب من

         با وجود آنکه در تمام گفتگوها تو غالب می‌شدی، اما باز امیدوار بودم تا درجلسه بعد میخکوبت کنم و با سوالات و پاسخ‌های دندان شکن مغلوبت سازم. اما حیف و صد حیف. حیف که تلاشهای من بی‌ثمر بود و مسیحیت آنقدر تهی از عقلانیت و ضعیف بود که نمی‌توانست مرا در این مبارزه پیروز بگرداند. آنقدر اختلافات فاحش در کتاب مقدس بود که نمی‌شد آنرا توجیه کرد. آنقدر عقاید توهمی و خیالپردازی‌های کودکانه داشت که نمی‌شد از آن دفاع کرد. با این همه نقاط ضعف، من باید چه می‌کردم!

         با اینکه در روزهای نخست یقین داشتم در این مبارزه شکست از آن توست، اما در همان دیدارهای نخستین یقین کرده بودم یا باید طرف تعصباتم را بگیرم و یا باید دست تسلیم بالا ببرم. اگر واقعا دنبال حق بودم، پس باید تعصب را کنار می‌گذاشتم و واقع بینانه جلو می‌رفتم. شرط اول در حق جویی همین اصل است که من بسیار با خودم جنگیدم تا بتوانم آنرا بپذیرم. تعصب در یافتن حق، امری بیهوده است که راهی جز گمراهی در پیش ندارد.

         امروز بر این باورم که زندگی از دیدگاه مسیحیت، زندگی صحیحی نیست. عقاید کتاب مقدس، عقاید سالمی نیست. تلاش کلیسا بر این است که جامعه مسیحی را از کتاب مقدس دور نگه دارد تا با مطالبی که مسیحیت را به چالش می‌کشاند آشنا نشوند.

         دوست من

         اکنون من به حقانیت اسلام پی برده‌ام و راه سعادت را در آن می‌دانم. نور اسلام بر دل من تابیده و دیگر گمراهی به قلبم نمی‌تواند نفوذ کند. خدا را به احسن وجه می‌شناسم و از بندگی‌اش لذت می‌برم. خدا را شکر می‌کنم که مرا به سوی دین اسلام و پیامبری حضرت محمد راهنمایی کرد.

         حقیقتا اسلام دینی است مبتنی بر عقل و منطق. مسلمان کسی است که بهترین قوانین را برای زندگی در دست دارد. اگر خللی در زندگیش دارد، اشکال از کم کاری اوست. مسلمان مانند کسی است که کلید درب سعادت را در دست دارد، اکنون این خود اوست که چطور این کلید را به کار بندد تا بتواند درب سعادت را به روی خودش باز نماید. من هم مدت کوتاهی است که کلید سعادت را یافته‌ام و با یاری خدا آنرا به کار خواهم بست. از ناکارآمدی کلیسا خسته شده‌ام. نمی‌توانم به حرفهایی که نه هیچ منطقی آنرا می‌پذیرد و نه حتی پدران کلیسا - به عنوان بانیان اصلی آن - آنرا به کار می‌بندند، معتقد باشم. برایم زجر آور است دینی داشته باشم که به انتها رسیده و زمانی بیشتر تا مرگش نمانده است.

         دوست من

         از همه‌ی لطف و محبت هایت ممنونم. اگر با رفتار ناپسند من در روز اولی که یکدیگر را در حریصا دیدیم، دلزده می‌شدی، من اکنون با گوهر نایاب اسلام ناآشنا نبودم. از تو متشکرم بابت همه‌ی لطف هایت که بی‌دریغ با من به گفتگو نشستی و در این راه خسته نشدی.
    دوستت - کارل



           در  کتاب  "
حریصا" می خوانیم:

     مثلا «جرج برنارد شاو»[1] نویسنده و نمایشنامه نویس معروف انگلیسی درباره‌ی اسلام گفته:

     به نظر من اسلام تنها مذهبی است که استعداد آنرا دارد که بتواند با تحولات اعصار مختلف زندگی بشر همگام گردد. من راجع به مذهب محمّد پیشگویی می‌کنم که این مذهب را اروپای فردا خواهد پذیرفت، همانطوری که این مذهب به نظر اروپایی‌های امروز قابل قبول گردیده است[2].

     کلیسای قرون وسطی یا از روی جهل و یا از روی تعصب، اسلام را به وضع تاریک و مبهمی رنگ آمیزی کرده است. آنها این طور وانمود کرده‌اند که به نظر مردم، محمّد ضد مسپح آمده و اینچنین مسیحیان را از مذهب اسلام متنفر ساخته‌اند.

     من زندگی و کار محمد را مطالعه کرده‌ام، به عقیده من نه تنها او ضد مسیح نیست، بلکه او را باید نجات دهنده عالم بشریت دانست. من اعتقاد دارم اگر مردی مانند محمّد، دیکتاتوری دنیای جدید را به دست بگیرد، می‌تواند مسایل این جهان را چنان حل کند که آن صلح و سلمی که دنیا به آن نیازمند است تامین شود.

     «دکتر مارکس» (1883-1818) استاد انگلیسی تبار فلسفه گفته:

    محمّد نخستین پیامری است که تمام گفته‌هایش نوشته و ثبت شده است و از اینجاست که شخصیت پخته و پرامتیاز انسانی محمّد معلوم می‌گردد و ثابت می‌کند که حدیث‌های وی از دقت و صحت فراوانی برخوردار است. حقیقت غیر قابل انکار این است که او بدین جهت به پیامبری مبعوث گشت که برای جهان رسالتی را تجدید نماید که در حقیقت عصاره‌ی برتری یافته رسالت‌های پیشین است. رسالت او دستورالعمل ثابت جهان است. هر آنچه را که محمّد آورده است مغزهای امروز می‌پذیرند[3].

      قرآن شامل تمام پیام‌های خدایی است که در تمام کتب مقدسه، برای جمیع ملل آمده است. در قرآن آیاتی موجود است که اختصاص به طلب علم و دانش و تفکر و بحث و تدریس دارد و چاره‌ای جز این اعتراف ندارم که این کتاب محکم، بسیاری از اشتباهات بشر را تصحیح کرد[4].

     عجیب‌ترین و مهمترین جمله‌ای را که مطالعه کردم، جمله‌ای بود که «چارلز فرانسیس ریشتر»[5] بدان اعتراف نموده بود. او در مورد انجیل و قرآن چنین گفته است:

     انجیل کتابى است که در آمریکا کسى آنرا نمى‏شناسد. ولى قرآن کتابى است که هر مسلمانى با آن آشناست و این ادعا گزاف نیست، بلکه یک واقعیت است. ولى باید گفت نشناختن انجیل از خوش شانسى مذهب مسیحیت است[6].
     این جمله اعتراف بسیار مهمی است که توسط یک دانشمند آمریکایی صورت گرفته است. باید روی تک تک واژه‌های آن فکر شود. این دانشمند آمریکایی معترف است که اگر مسیحی‌ها با حقیقت مسیحیت آشنا شوند و با انجیل انس بگیرند، واقعیت دین و کتاب مقدسشان بر آنها مکشوف شده و دست از آیین خود می‌کشند.


[1]. جورج برنارد شاو، نمایش‌نامه ‌نویس سبک کُمیک، منتقد ادبی و مبلغ سوسیالیست ایرلندی‌تبار بود. از او به ‌عنوان توانمندترین نمایش‌نامه نویس بریتانیایی پس از "شکسپیر" و نافذترین رساله ‌نویس پس از "جاناتان سوییفت"، هجونویس ایرلندی، یاد می‌کنند. وی همچنین یکی از برترین نقادان موسیقی و تئاتر نسل خود محسوب می‌شد. او برای نمایشنامه "سنت ژان" ، در سال ۱۹۲۵میلادی به دریافت جایزه ادبی نوبل نائل آمد.

[2]. مذهب در آزمایشها و رویدادهای زندگی بشر ، جان.ر.ایورت ، ترجمه مهدی قائنی ،  به نقل از اعترافات ، عطایی اصفهانی، انتشارات حضرت عباس ، ج1 ، ص50.

[3]. اسلام چیست؟ مسلمان کیست؟ ،  آیت الله سید محمد شیرازی ، ترجمه سید محسن خاتمی ، به نقل از  اعترافات ، عطایی اصفهانی ، ج1 ، ص64.

[4]. تاریخ قرآن، ص 145- طبقات مفسران شیعه، ج1، ص181 - اعترافات دانشمندان بزرگ جهان، ص 63.

[5]. چارلز فرانسیس ریشتر  - 1900 ) -۱۹۸۵) . زلزله شناس امریکایی.

[6]. اعترافات  دانشمندان  بزرگ جهان ، ص 66 -   راه  تکامل ، ج 5 ، ص 221.

۲ نظر ۰۸ فروردين ۹۲ ، ۰۲:۳۸
سایت انسان معاصر


      در  کتاب  "حریصا" می خوانیم:


     اولین کتابی را که مطالعه کردم، کتاب «شرح و نقد سفر پیدایش تورات» بود. البته این کتاب را قبلا چند باری خوانده بودم. کتاب خیلی خوبی است که توسط «پدر انتونیو دو ژزو پرتغالی»[1] رئیس پیشین دیر اگوستین‌های اصفهان نوشته شده. این پدر مسیحی از دانشمندان و عالمان بزرگ مسیحی ست. او کشیشی پرتغالی بود که در ربع آخر قرن هفدهم میلادی به قصد تبلیغ مسیحیت همراه چند نفر دیگر عازم ایران شد. در دیری متعلق به اگوستین‌ها مشغول به کار شد. «مانوئل سانتاماریا»[2] رئیس سابق دیری که وی ریاست آنرا عهده دار شد، اسلام آورده بود. آنتونیو هم یک سال پس از آنکه به ریاست این دیر انتخاب گردید، به اسلام گروید. او تا آنجا در مسیحیت عظمت پیدا کرده بود که عده‌ای گمان می‌کردند روح القدس در قلب او طلوع کرده است. آنتونیو بعد از اسلام آوردن شروع به ردیه نویسی بر مسیحیت نمود و آثاری در این زمینه پدید آورد. وی بعد از اسلام آوردن به «علیقلی جدید الاسلام» شهرت یافت.

     اسلام آوردن پدر آنتونیو با آن مقام و موقعیت، برای دنیای مسیحیت بسیار گران آمد. گزارشی نقل شده که اسقف بابل به نام «پیدو دو سان اولون»[3] در نامه‌ای به برادرش در تاریخ 25اکتبر1697 نوشته است:

     من خون گریه می‌کنم از حادثه‌ی دهشتناک پذیرفتن اسلام توسط پدر آنتونیو دو ژزو پرتغالی، دیدار کننده اگوستین‌های ایرانی و مامور دولت پرتغال. امری که خسارت جبران ناپذیری به تشکیلات تبلیغاتی وارد آورده است. .... این نتیجه آزاد گذاشتن و رها کردن جوانان مذهبی در آنجاست ....  چیزی که بیشتر از همه درد آور است این که آنتونیو دو ژزو در شناخت قرآن به درجه دکترا نائل آمده و کتابی نیز در رد مسیحیت نگاشته است.[4]

     این نامه تنها اثر موجود از ناراحتی مسیحی‌ها از اسلام آوردن علیقلی جدید الاسلام در تاریخ نیست. نکته قابل توجه در چند خط مذکور از نامه اسقف بابل، این است که پدران کلیسا قائل به اینند نباید به افراد آزادی داد. آزاد گذاشتن افراد سبب خروج مسیحی‌ها از مسیحیت می‌شود.

     تا کی باید از آزادی افراد جلوگیری کرد و با چنگ و دندان آنها را مسیحی نگه داشت؟! آیا وقت آن نرسیده تا مسیحی‌های دنیا با تفکر و تحقیق و اندیشه، دینشان را بشناسند و در قبال آن اختیار داشته باشند؟!

     پدر آنتونیو یا همان علیقلی جدیدالاسلام، پولس را مهمترین عامل انحراف مسیحیت می‌داند. عرفا و صوفیان ایرانی را نیز تابع او دانسته است. وی درباره پولس - که وی او را بُبلُوس خوانده - چنین می‌نویسد:

     او در جواب سوالی که ایشان از او کرده بودند که ماکولاتی که به بتها قربانی شده‌اند بخورند یا نه، می‌گوید که: پس بدانید در دنیا هیچ بت نیست و هیچ خدای نیست مگر یک خدا. و ببلوس در ضمن این زهر قاتل، می‌خواهد به نصارا بفهماند آن وحدت موجودی را که شیخ شبستری[5] نمی‌دانم از ببلوس یا از استاد او فراگرفته و در لباسس  این شعر به مریدان خود فهمانیده است که اگر

مسلمان گر بدانستی که بت چیست

بدانستی که دین در بت پرستی است

     یعنی اگر مسلمان به وحدت موجود قائل باشد و بنابر آن اقرار داشته باشد که بت هم خداست، پرستیدن بت را هم خداپرستی خواهد دانست. زیرا که بت در خود چیزی نیست به غیر یک خدایی که در همه چیز است.[6]




[1] p.antonio de jesus

[2] p.manuel de santa maria

[3] mgr pidou de saint-olon

[4] ترجمه شرح و نقد سفر پیدایش تورات ، ص15

[5] شیخ محمود شبستری (687-720ه.ق) شاعر شهیر ایرانی که مثنوی گلشن راز مهم‌ترین و پر آوازه ‌ترین اثر شعری اوست. برخی از عالمان و دانشمندان اسلامی افکار وی را به خاطر افکار صوفیانه و درویشی - که با اصول و موارین اسلامی منافات دارد -  مردود دانسته و طرد نموده‌اند.

[6] ترجمه شرح و نقد سفر پیدایش تورات ، ص19


     حریصا یکی از مکانهای سیاحتی - زیارتی  لبنان است که در فاصله بیست کیلومتری شمال بیروت و در شرق شهر جونیه قرار دارد. مجتمعی از کلیساهای چهارگانه که بر بلندای کوههایی است که ۶۵۰ متر از سطح دریا ارتفاع دارد. برای رسیدن به منطقه دو راه وجود دارد: یکی از طریق تله کابین جونیه – حریصا که فاصله ۱۵۷۰ متری را در عرض 9 دقیقه طی می‌کند و از فراز جنگل‌های کوهستانی و ساختمانهای سر به فلک کشیده عبور می‌نماید و دیگری از طریق جاده کوهستانی.


     قدیمی‌ترین کلیسای این مجموعه کلیسای کوچکی به ظرفیت چهل نفر است که «Our Lady of Lebanon» یا «سیدة لبنان» نام دارد. بنای کلیسا شکل مخروطی دارد و یک راه پله مارپیچ روی نمای ساختمان، بازدیدکنندگان را به بالا هدایت می‌کند که هر چه به سمت بالا می‌رویم، از عرض پله‌ها کم می‌گردد. روی قله این بنا مجسمه برنزی ۱۵ تنی از مریم مقدس قرار داده شده که تاجی از طلا بر سر دارد. این مجسمه که از بیشتر نقاط شهر قابل رویت است، در سال ۱۹۰۸ میلادی ساخته شده ‌است.

     کلیسای بزرگ دیگری به نام «بازلیک» در این مجموعه قرار دارد که بزرگترین کلیسای خاورمیانه محسوب می‌شود. سقف آن به نشانه پنج استان لبنان پنج سطح دارد. بلندترین ارتفاع سقف آن چهل و کوتاهترین آن بیست متر است. این کلیسا بیش از صد سال قدمت داشته و سی و چند سال قبل بازسازی گردیده است. مسیحی‌های مارونی جشنهای بزرگ مذهبی خود را در آن برگزار می‌کنند.

     زیر این کلیسا، کنیسه‌ای است که «سیدة لرد» به معنای «نگهبان» نامیده شده که یکشنبه‌‌ها در آن دعای دسته جمعی قرائت می‌شود.

     «کنیسة الغفران» چهارمین کلیسای این مجموعه ‌است که میزبان مراسم‌هایی چون تدفین، غسل تعمید و اعتراف است.

     اندیشه ساخت این عبادتگاه نه چندان بزرگ به سال 1845 میلادی باز می‌گردد. وقتی «پاتریک الیاس هوکر»، پاتریاک شهر انطاکیه و منطقه شرقی و نماینده تبلیغی در سوریه و لبنان و نیز اسقف اعظم «کارلوس دوال» مصمم گردیدند تا برای بانوی لبنان کلیسایی بنا نهند.

     در هشتم می‌سال 1845 میلادی، «پاپ پایو چهارم» طرح اولیه ساخت این بنا را مطرح کرد.

     مسیحی‌های لبنان بنای چنین اثر تاریخی را گواهی بر عشق و ارادت دائمی خود به بانویشان مریم عذرا می‌دانستند و در راه آبادی آن از هیچ چیز دریغ نمی‌کردند.

     بعدها دو اسقف اعظم تصمیم گرفتند تا بر این بنا اینگونه نام نهند: "بانوی لبنان / سیدة لبنان"

     پس از بررسی‌های زیاد، ستیغ کوه حریصا که بر شهر جونیه و نیز ساحل مدیترانه احاطه داشت برای ساخت تندیس حضرت مریم3 در نظر گرفته شد، جایی که محل سفارت و اقامت پاپ هم بود.

     مجسمه مریم مقدس در فرانسه و از برنز قالب گیری گردید. مجسمه‌ای به بلندای هشت متر و نیم و قطر پنج متر و وزن ده تن. پایه‌های آن از سنگ طبیعی و به ارتفاع بیست متر است. محوطه پایینی بنا شصت و چهار متر و قسمت بالایی دوازده متر مسافت دارد. برای رسیدن به اوج این تندیس، صدوچهار پله را که حلزونی طراحی شده‌اند باید طی نمود تا به آخرین مکان تقرب رسید.

     در سال 1908میلادی، با پایان یافتن بنای کلیسا در روز تاریخی یکشنبه اول می، مبلغان لبنانی به دعوت از تمامی مسیحیان همت گماردند. هریک با نشان‌های خاص خود آمدند تا با بانوی خویش عهد دوستی ببندند.

     در آن روز تاریخی، میدان عمومی و مناطق اطراف آکنده از مردمی بود که برای اجرای مراسم به حریصا آمده بودند. ساعت ده صبح بود که نماینده تبلیغی، «فردینو گیانینی» مراسم مذهبی را آغاز نمود. مراسم بزرگ و با شکوهی برگزار شد. بسیاری از بزرگان و کشیشان مسیحی از کشورهای مختلف آمده بودند تا در این افتتاحیه باشکوه حضور یابند. مراسم افتتاحیه در آن روز تاریخی در حالی به پایان می‌رسید که حاضران قراری گذاشتند که تا امروز پابرجاست. قرار بر این شد تا هر ساله در اولین یکشنبه ماه می، مراسم مذهبی در حریصا برپا گردد. بعدها تولیت و محافظت از کلیسای حضرت مریم به دو کلیسای مارونی و لاتین سپرده شد و سالنی عظیم را در کنار این بنا جهت مراسم مسیحیان ساختند.

     برخی معتقدند که حضرت مریم در این منطقه قدم گذاشته است. عده‌ای اینجا را به عنوان قدمگاه ایشان می‌شناسند. اما هر چه هست این مکان هر روز به ویژه روزهای یکشنبه زیارتگاه و عبادتگاه مسیحیان محسوب می‌گردد. مجسمه حضرت مریم3 در بالای حریصا رو به فلسطین ایستاده و به تعبیر برخی با دستان خود همه را به وحدت دعوت می‌کند.

سایت انسان معاصر