صاد

انسان معاصر | نوشته های علی صفدری در زمینه ادیان، ملل و انسانها

علی صفدری | Ali Safdari

۳۰ مطلب با موضوع «مقالات و یادداشت ها» ثبت شده است



 آیا عرفان حلقه، اسلام را قبول دارد؟!
نوشته : علی صفدری




دانلود متن کامل :  Download




۰ نظر ۱۵ آذر ۹۳ ، ۱۱:۴۸
سایت انسان معاصر

زیربنا و روبنا ؛ شگرد دین گریزی عرفان حلقه
نوشته : علی صفدری




دانلود متن کامل :  Download


سایت انسان معاصر

     دیروز بعد از چند هفته دوباره رفتم کتابخانه مرحوم محقق ره.

     با دوستان بحث ها و گفته هایی رد و بدل شد. یکی از مطالب این بود که فلانی (...) در طی یک دوره شش ماهه توانسته خودش را به مرحله مطلوبی از یادگیری زبان اسپانیایی برساند. البته روزی پنج-شش ساعت کار می کرده است. برایم جالب شد؛ از دوست مشترک خواستم یک قرار دیداری بگذارد که چند و چون کار را از او جویا شویم.

     دیروز و دیشب مشغول سرچ کلاس های آموزشی زبان اسپانیایی بودم و مورد مناسبی نیافتم. کلاسها عمدتا در طهران برگزار مشوند.

     تا یار چه خواهد...

     در ادامه با جناب سید محمد فرزند مرحوم آقای محقق هم بر سر ذبیح الله منصوری سخن گفتیم. ایشان تعبیر کرد که ذبیح الله منصوری خیلی هنرمند بوده که توانسته ترجمه هایی که اصلی ندارد را ارائه دهد. ماجرایی هم از هانری کربن گفتند. گفتند: که هانری کربن آمده بود ایران و نزدش از کتاب ملاصدرایش تعریف کردند. هانری کربن تعجب کرده بود و پرسیده بود کتاب ملاصدرا! کجا و کی؟ گفتند بعله ترجمه آقای ذبیح الله منصوری خودمان است. هانری کربن می گوید با ایشان قرار دیدار بگذارید. می روند دفتر ذبیح الله منصوری و می گویند هانری کربن می خواهد با شما ملاقات کند! می گوید: مگر هانری کربن زنده است! می گویند بعله. می گوید بروید بگویید ذبیح الله منصوری مُرد.

     این هم نتیجه ترجمه های من در آوردی!

۰ نظر ۲۸ مهر ۹۳ ، ۰۸:۵۷
سایت انسان معاصر


     روزهای سختی در عراق طلوع کرده است. روزهایی که هر ساعت خبری از پیشروی و جنایات دشمن می شنویم. جنایاتی که محصول کینه ها و نفرت های امویِ کاخ نشین های شبه جزیره است. هر جا که می رویم سخن از «داعش» است و هولوکاستی که در عراق دارد رقم می خود. در گروه های اجتماعی فضای مجازی هر کسی به فراخور حالش چیزی می نویسد و پیش بینی بازی می کند. مراجع تقلید حکم جهاد داده اند و شیعیان در سرتاسر جهان، قلب هایشان به تپش افتاده و نگران وضع حرم های مطهر و نورانی عراق اند. تیتر همه نشریات و سایت های اسلامی، داعش گشته و شهیدانی که تصاویرشان قلب را جریحه دار می کند و از پیرمرد و پیرزن تا کودک و نوزاد در میانشان دیده می شود. خطبه های نماز جمعه هم یک فصل مشترک پیدا کرده: «داعش»!. اینها همه آن چیزهایی است که این روزها رخ داده ...

     این مصیبت ها ناراحت کننده و نگران زاست. نگرانی طبیعی است و ناراحتی فطری؛ اما آنچه که بسیار مهم و کلیدی است اینکه ما باید ممنون داعش باشیم! باید دست مریزادی بگوییم که ما را به خودمان آورد. همه می دانیم، آتشی که زود تند شود؛ سریع هم خاکستر می گردد. داعش در همین روزها بساطش برچیده می شود و خاکستر نشین خواهد شد؛ اما سبب شد که ما شیعیان یک بار دیگر معنای دست در دست هم دادن را مرور کنیم. یک بار دیگر همه اختلافات سلیقه ای و حزبی و ... را کنار گذاشته و دشمن مشترک و مقابله با بنی امیه را برای هم نقاشی کنیم. یک بار دیگر همه با هم به دغدغه مشترکمان بیاندیشیم و موج همدلی در ما جان تازه بگیرد. یک بار دیگر یادآور هم شویم که برای ما بیش از آنکه اتحاد با بنی امیه و بنی عباس واجب نمایی می کند؛ اتحاد شیعی باید مهم باشد و اوجب واجبات است.

     من از «ابوبکر البغدادی» تشکر می کنم که باعث شد در ظرف همین چند روز سه میلیون نفر برای مقابله با دشمنان اهل بیت علیهم السلام اعلام آمادگی کنند و کفن هایشان را به دست بگیرند. تشکر می کنم که بعد از دو دهه جنایات وهابی ها در خاورمیانه، ما را متوجه نمود که باید همه دست به دست هم بدهیم و اول از همه ریشه وهابیت را بخشکانیم. تشکر می کنم که هسته اصلی دشمنی را به ما نشان داد و نفرت ما را از کاخ نشین های آل سعود و امرای خلیجی بیشتر کرد. تشکر می کنم که قلب همه عاشقان اهل بیت علیهم السلام را پیوندی عمیق به هم زد تا یکدل شوند و فتوای جهاد مرجع بزرگ شیعه آیت الله العظمی سیستانی، رگ های غیرتشان را متورم سازد و همه در انتظار پوشیدن لباس رزم باشند...

     ما دوباره یادمان آمد که راه چیست و دشمن کدام است! این همان نعمت داعش است!!!

۲ نظر ۲۴ خرداد ۹۳ ، ۱۰:۰۱
سایت انسان معاصر

               روضه ای که شب فاطمیه اول خوانده شد:

//bayanbox.ir/id/948837704103528287?view



عزیز از دست داده ها می دانند

آدم داغ عزیزی را که می بینید؛ تا مدتها این داغ بر سینه اش سنگینی می کند

چشمش به هر چیزی که می افتد ؛ یاد عزیزش می کند

غذای محبوب عزیزش را که می بیند، یاد عزیزش می کند

این خانه، کودکان قد و نیم قد دارد

کودک بزرگ این خانواده، امام مجتبی است که هفت سال دارد

حسن که از آن روز در کوچه، دیگر زبانش بند آمده؛ سخن نمی گوید...

چشمش مدام به کوچه و دیوار کوچه و رد خون بر زمین کوچه و کوچه و کوچه و...

هر کدام از این بچه ها هر روز چشمشان به در خانه است؛ به میخ در است و ...

یاد مادر...

پنجاه سال گذشت...

زینب روزی نبود که یاد مادر نیافتد

عصر عاشورا شد

دیگر نه عون و جعفری مانده ؛ نه عباس و علی اکبری

همه اصحاب شهید شدند

سیدالشهدا آمد به خیمه ها و وداع کرد

مهیای رفتن شده بود

که ناگهان زینب دوان دوان آمد به بیرون خیمه ها

یاد مادر افتاده بود

وصیت روزهای آخر

زینب ام؛ فراموش نکنی گلوی حسینم را ببوسی!

یاد مادر و عصر عاشورا و وداع...

زینب برادر را صدا زد

مهلا مهلا . . .

۰ نظر ۲۶ اسفند ۹۲ ، ۰۶:۰۰
سایت انسان معاصر