صاد

انسان معاصر | نوشته های علی صفدری در زمینه ادیان، ملل و انسانها

علی صفدری | Ali Safdari

۳۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اسلام» ثبت شده است


 
     نگاهی به سبک رفتاری امیرالمومنین علیه السلام با انسانها...
سایت انسان معاصر

 


           در  کتاب  "حریصا" می خوانیم:

     غروب شنبه بود. با وجود اینکه بیشتر جمعیت لبنان را مسلمانان تشکیل می‌دهند، اما متاسفانه به جای آنکه جمعه‌ها تعطیل هفتگی باشد، یکشنبه‌ها تعطیل است. برای همین، لبنانی‌ها یکشنبه شبها را تا دیر وقت دور هم جمع می‌شوند. لبنانی‌ها اکثرا اهل تفریح و شادی هستند؛ برای همین از هر فرصتی بیشترین و بهترین استفاده را برای لذت بردن می‌برند.

     قرار بود یکی از دوستان ایرانی که در شهر صور ساکن است به دیدنمان بیاید. خیلی فرصت مطالعه نداشتم. نماز مغرب و
 عشا را که خواندم با خودم گفتم خوب است تا مهمانها سر برسند ماجرای مناظره امام رضا ع با جاثلیق را مطالعه کنم. باید گفت که این مناظره، یکی از جذاب‌ترین و مستدل‌ترین مناظراتی است که بین مسیحیت و اسلام صورت گرفته و در بسیاری از منابع روایی و کتب تاریخی نقل شده است. «جاثلیق» در لغت به معنای قاضی مسیحیان، رئیس آنان، اسقف، عالم و عابد آمده است. پس جاثلیق لقب است برای عنوان‌های مذکور، مانند «کسری» که لقب پادشاهان ایران بوده است. جاثلیق یکی از علما و دانشمندان مسیحی بود که امام رضا با او به بحث و گفتگو نشست و با تورات و انجیل‌ی که مورد قبول او بود، مجابش نمود.

     ماجرا از آنجا شروع که مامون عباسی به خلافت رسید و برای کنترل امام رضا ایشان را به مرکز حکومت خود دعوت کرد. امام رضا از مدینه به طوس آمد. روزهای نخستی بود که امام به طوس آمده بود که مامون به فضل بن سهل، وزیر مخصوصش دستور داد تا پیروان مکاتب مختلف را مانند جاثلیق (عالم بزرگ مسیحی)، رأس الجالوت (پیشوای بزرگ یهودیان) و رؤسای صائبین و هیربد (پیشوای بزرگ زرتشتیان) و نسطاس رومی (عالم بزرگ نصرانی) و همچنین علمای دیگر علم کلام را دعوت کند تا سخنان آن حضرت را بشنوند و حضرت سخنان آنها را.

     هدف مأمون از این کار این بود که به پندار خویش مقام امام را در انظار مردم پایین بیاورد، به گمان اینکه امام تنها به مسائل ساده‌ای از قرآن و حدیث آشناست و از فنون علم و استدلالات علمی بی‌بهره است.

     این مجلس تشکیل شد و مأمون رو به جاثلیق کرد و گفت:‌ای جاثلیق! این پسر عموی من علی بن موسی الرضا است. او از فرزندان فاطمه دختر پیامبر ما، و فرزند علی بن ابی طالب است. من دوست دارم با او سخن بگویی و مناظره کنی، اما طریق عدالت را در بحث رها مکن.

     جاثلیق گفت: ‌ای امیر مؤمنان! من چگونه بحث و گفتگو کنم. او به کتابی استدلال می‌‌کند که من منکر آنم و به پیامبری عقیده دارد که من به او ایمان نیاورده‌ام.

     در اینجا امام شروع به سخن نموده و فرمود:‌ای نصرانی! اگر به انجیل خودت برای تو استدلال کنم اقرار خواهی کرد؟

     جاثلیق گفت: آیا می‌‌توانم گفتار انجیل را انکار کنم؟ آری به خدا سوگند اقرار خواهم کرد، هرچند به ضرر من باشد.

     امام فرمود: هرچه می‌‌خواهی بپرس و جوابش را بشنو.

     جاثلیق سوال کرد: درباره نبوت عیسی و کتابش چه می‌‌گویی؟ آیا چیزی از این دو را انکار می‌‌کنی؟

     امام فرمود: من به نبوت عیسی و کتابش و به آنچه به امتش بشارت داده و حواریون به آن اقرار کرده‌اند، اعتراف می‌‌کنم و به نبوت آن عیسی که اقرار به نبوت محمد و کتابش نکرده و امتش را به آن بشارت نداده کافرم!

     -:  آیا به هنگام قضاوت از دو شاهد عادل استفاده نمی‌کنی؟

     -:  آری

     -: پس دو شاهد از غیر اهل مذهب خود از کسانی که نصاری شهادت آنان را مردود نمی‌شمارند بر نبوت محمد اقامه کن و از ما نیز بخواه که دو شاهد بر این معنا از غیر اهل مذهب خود بیاوریم.

     -: هم اکنون انصاف را رعایت کردی،‌ای نصرانی، آیا کسی را که عادل بود و نزد مسیح، عیسی بن مریم مقدم بود، می‌‌پذیری؟

     -: این مرد عادل کیست، نامش را ببر؟

     امام فرمودند: درباره  یوحنای دیلمی چه می‌گویی؟

     -: به به! محبوبترین فرد نزد مسیح را بیان کردی!

     -: تو را سوگند می‌‌دهم؛ آیا انجیل این سخن را بیان می‌کند که یوحنا گفت: حضرت مسیح مرا از دین محمد عربی با خبر ساخت و به من بشارت داد که بعد از او چنین پیامبری خواهد آمد، من نیز به حواریون بشارت دادم و آنها به او ایمان آوردند؟

     -: آری! این سخن را یوحنا از مسیح نقل کرده و بشارت به نبوت مردی و نیز بشارت به اهل بیت و وصیش داده است؛ اما نگفته است این در چه زمانی واقع می‌‌شود و این گروه را برای ما نام نبرده تا آنها را بشناسیم.

     -: اگر ما کسی را بیاوریم که انجیل را بخواند و آیاتی از آن را که نام محمد و اهل بیتش و امتش در آنهاست، تلاوت کند آیا ایمان به او می‌‌آوری؟

     -: بسیار خوب

     امام رضا به نسطاس فرمود: آیا سفرِ سوم انجیل را از حفظ داری؟

     نسطاس گفت: بلی، آنرا حفظ‌ام.

     سپس امام به رأس الجالوت (بزرگ یهودیان) رو کرد و فرمود: آیا تو هم انجیل را می‌‌خوانی؟

     او پاسخ داد: آری به جان خودم سوگند.

     امام فرمود: سِفرِ سوم را برگیر، اگر در آن ذکری از محمد و اهل بیتش بود به نفع من شهادت ده و اگر نبود شهادت نده.

     سپس امام سفر سوم را قرائت کرد تا به نام پیامبر رسید، آنگاه متوقف شد و رو به جاثلیق کرد و فرمود:‌ای نصرانی! تو را به حق مسیح و مادرش آیا قبول داری که من از انجیل باخبرم؟

     جاثلیق جواب داد: آری

     سپس امام نام پیامبر و اهل بیت و امتش را برای او تلاوت کرد و فرمود:‌ای نصرانی! چه می‌‌گویی، این سخن عیسی بن مریم هست؟ اگر تکذیب کنی آنچه را که انجیل در این زمینه می‌‌گوید، موسی و عیسی هر دو را تکذیب کرده‌ای و کافر شده‌ای!!

     -: من آنچه را که وجودش در انجیل برای من روشن شده است را انکار نمی‌کنم و به آن اعتراف دارم.

     امام فرمودند: همگی شاهد باشید که او اقرار کرد.

     آنگاه فرمود:‌ای جاثلیق هر سوالی می‌‌خواهی بکن.

     جاثلیق پرسید: از حواریون عیسی بن مریم خبر ده که آنها چند نفر بودند و نیز خبر ده که علمای انجیل چند نفر بودند؟

     امام پاسخ داد: از شخص آگاهی سؤال کردی، حواریون دوازده نفر بودند و اعلم و افضل آنها لوقا بود. اما علمای نصاری سه نفر بودند: یوحنای اکبر در سرزمین باخ، یوحنای دیگری در قرقیسا و یوحنای دیلمی در رجاز و نام پیامبر و اهل بیت و امتش نزد او بود، و او بود که به امت عیسی و بنی اسرائیل بشارت داد.

     سپس فرمود: ‌ای نصرانی! به خدا سوگند ما ایمان به آن عیسی داریم که ایمان به محمد داشت، ولی تنها ایرادی که به پیامبر شما عیسی داریم این بود که او کم روزه می‌‌گرفت و کم نماز می‌خواند!

     جاثلیق ناگهان متحیر شد و گفت: به خدا سوگند علم خود را باطل کردی و پایه کار خویش را ضعیف نمودی و من گمان می‌‌کردم تو اعلم مسلمانان هستی!

     -: مگر چه شده؟

     -: به خاطر اینکه می‌‌گویی عیسی ضعیف و کم روزه و کم نماز بود، در حالی که عیسی حتی یک روز را افطار نکرد و هیچ شبی را (به طور کامل) نخوابید و صائم الدهر و قائم اللیل بود.

     -: برای چه کسی روزه می‌‌گرفت و نماز می‌‌خواند؟!

     جاثلیق نتوانست پاسخ گوید و ساکت شد (زیرا اگر اعتراف به عبودیت عیسی می‌‌کرد با ادعای الوهیت او سازگار نبود).

     -:‌ای نصرانی! سؤال دیگری از تو دارم.

     جاثلیق با تواضع گفت: اگر بدانم پاسخ می‌گویم.

     -: تو انکار می‌‌کنی که عیسی مردگان را به اذن خداوند متعال زنده می‌‌کرد؟

     جاثـلیق در بن بست قرار گرفت و بنا به ناچار گفت: انکار می‌‌کنم؛ چرا که آن کس که مردگان را زنده کند و کور مادرزاد و مبتلا به برص را شفا دهد او پروردگار است و مستحق الوهیت.

     امام فرمودند: حضرت الیسع نیز همین کار را می‌‌کرد و او بر آب راه می‌‌رفت و مردگان را زنده می‌کرد و نابینا و مبتلا به برص را شفا می‌داد؛ اما امتش قائل به الوهیت او نشدند و کسی او را عبادت نکرد. حزقیل پیامبر نیز همان کار مسیح را انجام داد و مردگان را زنده می‌کرد.

     سپس رو به رأس الجالوت کرده فرمود: ای راس الجالوت، آیا اینها را در تورات می‌‌یابی که بخت النصر اسیران بنی اسرائیل را در آن زمان که حکومت با بیت المقدس مبارزه می‌کرد به بابل آورد، خداوند حزقیل را به سوی آنها فرستاد و او مردگان آنها را زنده کرد؟ این واقعیت در تورات مضبوط است، هیچ کس جز منکران از حق آنرا انکار نمی‌کنند.

     راس الجالوت پاسخ داد: ما این را شنیده‌ایم و می‌‌دانیم.

     امام فرمود: راست می‌‌گویی؛ سپس افزود: ای یهودی، این سِفر از تورات را بگیر؛ و آنگاه خود شروع به خواندن آیاتی از تورات کرد.

     مرد یهودی تکانی خورد و در شگفت فرو رفت.

     سپس امام رو به نصرانی کرد و قسمتی از معجزات پیامبر اسلام را درباره زنده شدن بعضی از مردگان به دست او و شفای بعضی از بیماران غیرقابل علاج را به برکت او برشمرد و فرمود: با این همه ما هرگز او را پروردگار خود نمی‌دانیم، اگر به خاطر اینگونه معجزات، عیسی را خدای خود بدانید باید الیسع و حزقیل را نیز معبود خویش بشمارید. زیرا آنها نیز مردگان را زنده کردند و نیز ابراهیم خلیل پرندگانی را گرفت و سر برید و آنها را بر کوه‌های اطراف قرار داد، سپس آنها را فرا خواند و همگی زنده شدند. موسی بن عمران نیز چنین کاری را در مورد هفتاد نفر که با او به کوه طور آمده بودند و بر اثر صاعقه مردند انجام داد، تو هرگز نمی‌توانی این حقایق را انکار کنی، زیرا تورات و انجیل و زبور و قرآن از آن سخن گفته‌اند. پس باید همه اینها را خدای خویش بدانیم.

     جاثلیق پاسخی نداشت بدهد، تسلیم شد و گفت: سخن، سخن توست و معبودی جز خداوند یگانه نیست.

     سپس امام در باب کتاب اشعیاء[1] از او و راس الجالوت سوال کرد.

     جاثلیق گفت: من از آن بخوبی آگاهم.

     امام فرمود: این جمله را به خاطر دارید که اشعیا گفت: من کسی را دیدم که بر دراز گوشی سوار است و لباسهایی از نور در تن کرده (اشاره به حضرت مسیح) و کسی را دیدم که بر شتر سوار است و نورش مثل نور ماه (اشاره به پیامبر اسلام) بود.

     گفتند: آری؛ اشعیا چنین سخنی را گفته است.

     امام افزود:‌ ای نصرانی، این سخن مسیح را در انجیل به خاطر داری که فرمود: من به سوی پروردگار شما و پروردگار خودم می‌‌روم و  بارقلیطا[2] می‌آید و درباره من شهادت بحق می‌دهد. (آنگونه که من درباره او شهادت داده‌ام) و همه چیز را برای شما تفسیر می‌کند؟

     -: آنچه را از انجیل می‌‌گویی ما به آن معترفیم.

     سپس امام سؤالات دیگری درباره انجیل و از میان رفتن نخستین انجیل و بعد نوشته شدن آن بوسیله چهار نفر: مرقس، لوقا، یوحنا و متی که هر کدام نشستند و انجیلی را نوشتند (انجیل‌هایی که هم اکنون موجود و در دست مسیحیان است)، سخن گفت و تناقضهایی از کلام جاثلیق گرفت.

     جاثلیق به کلی درمانده شده بود؛ به گونه‌ای که هیچ راه فراری نداشت. لذا هنگامی که امام بار دیگر به او فرمود:‌ای جاثلیق، هر چه می‌‌خواهی سوال کن، او از هرگونه سوالی خودداری کرد و گفت: اکنون شخص دیگری غیر از من سوال کند، قسم به حق که گمان نمی‌کردم در میان مسلمانان کسی مانند تو باشد.[3]

 
* * *
     صدای احوالپرسی‌های گرم، مرا چندین قرن به جلو کشید. مجبور شدم از طوس دوباره به قماطیه برگردم. محو مناظره شده بودم و با دیدگان تاریخ به چهره جاثلیق زل زده بودم. چقدر تشویش داشت. چقدر پریشان شده بود. نه به آن همه غرور و اعتماد به نفس اول؛ و نه به این تزلزل!. حتما باورش این بود که علی بن موسی الرضا ، نواده‌ی پیامبر اسلام را مغلوب می‌کند. زهی خیال باطل. یادش رفته بود که قبل از ورود به مناظره نگاه مختصری به کتاب مقدس‌اش بیاندازد.




[1]. کتاب اشعیا اولین کتاب از پیامبران پسین در عهد عتیق است که پس از کتاب حزقیال، کتاب ارمیا است (در مسیحیت ترتیب متفاوتی دارند).
     این کتاب ۶۶ بخش دارد که ۳۹ بخش اول به پیش ‌بینی عذاب برای پادشاهی یهودیه و تمام ملت‌ های مخالف خداست و ۲۷ بخش آخر پیش‌بینی بازسازی اسرائیل در پادشاهی آینده خداست. موضوعی که در مسیحیت به ظهور عیسی مرتبط دانسته می‌شود. مذهبیون معتقدند که این کتاب توسط اشعیا نگاشته شده ‌است، اما تاریخ ‌نگاران نظری غیر از این دارند.

[2]. مقصود از «پارقلیطا» یا «فارقلیطا» که حضرت مسیح از آمدن او خبر داده است، حضرت محمد9 می‌باشد و این پیشگویی در انجیل یوحنا در ابواب 14و 15 و 16 وارد شده است (در صفحات آینده مفصل در این باره بحث می شود).

[3]. سیره پیشوایان ، مهدی پیشوایی.

 

//bayanbox.ir/id/5902045147213973861?view

 


//bayanbox.ir/id/5902045147213973861?view   

 

  •        در  کتاب  "حریصا" می خوانیم:

 

     از یکی از دانشمندان اسلامی سوال کردند چگونه تثلیث وارد مسیحیت شد. ایشان جواب دقیق و قابل تاملی دادند. اگر حوصله داری برایت بگویم.

 

     -: اگر خسته نیستی من آمادگی شنیدن دارم.

 

     -: یکی از دانشمندان اسلامی که از بزرگترین محققان معاصر به شمار می‌رود و من افتخار داشته‌ام در مجالس علمی‌اش حضور یابم، درباره چگونگی ورود تثلیث به مسیحیت اینطور می‌گوید:

 

     «فـریـد وجـدى»[1] از دایـرة المعـارف لاروس نقـل مى‌کنـد به طـور مسلْم، شاگردان نخستین مسیـح که از نـزدیک او را شناخته بودند از ایـن عقیـده (مسیـح یکى از ارکـان تشکیـل دهنده ذات آفریدگـار است) دور بـودند، مثلاً پطرس حوارى، مسیح را فقط مـردى مى‌دانست که بـه او وحى مى‌شـده است، ولى پـولس با عقیـده شاگردان نخستیـن مخالفت کـرد و گفت: مسیـح از انسـان بالاتـر است، او نمونـه‌اى از انسان تــازه‌اى است که از خداوند متولد شده است. تاریخ نشان مى‌دهد پس از در گذشت پیامبران راستین یا در دوران غیبت آنان، گروهى از پیروان وى بر اثر اغواى ضلالت گران، به بت پرستى روى آورده و توحید و یگانه پرستى را که هدف اساسى اعزام پیامبران است ترک مى‌گفتند. گرایش بنى اسراییل به پرستش گوساله و ترک آیین یکتا پرستى، از نمونه‌هاى بارز این موضوع است که تاریخ و قرآن[2] آنرا براى آیندگان ضبط نموده است.

 

     بنابراین تعجب نخواهیم کرد که پس از رفتن حضرت مسیح از میان پیروان خویش، موضوع سه گانگى به محافل دینى مسیحیان راه یابد و با خون و گوشت آنان آمیخته شود.

 

     مرور زمان آنچنان موضوع تثلیث را در قلوب مسیحیان، راسخ و استوار نموده است که بزرگترین رفورمیست آنان «لوتر»، که آیین مسیح را از بسیارى از خرافات و افسانه‌ها پاک ساخت و فرقه‌اى را بنام پروتستان پایه گذارى کرد، نتوانست آیین مسیح را از چنگال سه گانگى آزاد سازد.

 

نظر قرآن درباره تثلیث

 

     قرآن مجید موضوع تثلیث را مربوط به ادیان پیشین مى‌داند، معتقد است که مسیح به خداى یکتا دعوت مى‌کرده است چنانکه مى‌فرماید:

 

     لَقَدْ کَفَرَ الَّذِیَن قَالُوآ إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِیحُ بنُ مَرْیَمَ وَ قَالَ الْمَسِیُح یَـبَنى إِسْرائیلَ اعْبُدُواللّهَ رَبّىِ وَ رَبَّکُمْ اَّنِهُ مَن یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللّهُ عَلَیْهِ الجَنَّة؛ آنان که مى‌گویند: خدا همان مسیح فرزند مریم است، کافر شده‌اند، (در حالیکه) مسیح مى‌گفت؛ خدا را که پروردگار من و شما است بپرستید، هرکس براى خدا شرک ورزد بهشت بر او حرام است.[3]

 

     این مسیحیان هستند که به تقلید از ادیان دیگر، آنرا به آیین مسیح وارد ساختند. چنانکه مى‌فرماید:

 

     وَقَالَتِ النَّصَارَى الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ ذَلِکَ قَوْلُهُمْ بِاَفْواَهِهِمْ یُضاهِؤنَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ، قَتَلَهُمُ اللّهُ أَنَّى یُؤْفَکُونَ؛ مسیحیان مى‌گویند: مسیح فرزند خداست، این سخنى است که آنرا در زبان مى‌گویند (و در باطن به آن ایمان ندارند) آنان تظاهر به گفتار کسانى مى‌کنند که پیش از آنان (با داشتن چنین عقیده اى) کفر ورزیدند، از رحمت خدا دور باشند چگونه با دیدن دلایل یگانگى خدا، از راه حق منحرف مى‌شوند.[4]

 

     بررسى‌هاى اخیر دانشمندان، نظریه قرآن را به روشنى ثابت کرده است، زیرا در قرن ششم پیش از میلاد مسیح، اصلاحاتى در آیین برهمن‌ها پدید آمد و در نتیجه آیینى به نام هندو به وجود آمد. در این آئین خداى ازلى و ابدى در سه مظهر و سه خدا تجلى نمود، به نامهاى:

 

·     برهما  (پدید آورنده).

 

·     ویشتو  (نگهدارنده).

 

·     سیفا  (کشنده).

 

     و هم اکنون ثالوث مقدس (هندوها) به صورت سه جمجمه ى بهم چسبیده در نمایشگاه هند موجود است. آنان در کتب مذهبى این سه اصل را چنین توضیح مى‌دهند.

 

·     برهمن پدید آورنده و آغازگر پیدایش است و همیشه آفریدگار لاهوتى است و آنرا پدر مى‌گویند.

 

·     ویشتو نگهدارنده ایست که آنرا پسر خدا مى‌دانند که از سوى خداى پدر آمده است.

 

·     سیفا پدید آورنده و نابود کننده و برگرداننده جهان است.

 

     مؤلف کتاب «العقائد الوثنیة فى الدیانة النصرانیة» با بررسى همه جانبه در دیگر خرافات مسیحیت، ثابت کرده است که ثالوث مقدس، صدها سال پیش از میلاد مسیح در آیین برهمن‌ها و هندوها و دیگر آیین‌هاى خرافى وجود داشته است و در اینباره به کتابهاى ارزنده و تصاویر زنده‌اى استناد جسته که هم اکنون در پرستشگاه‌ها و معبدها و موزه‌ها موجود است و این خود، سند زنده‌اى بر گفتار قرآن مى‌باشد.

 

     «گستاولبون» مى‌نویسد: مسیحیت در پنج قرن اول، با جذب عوامل فلسفى، مذهبى، یونانى و شرقى به حیات خود ادامه داد و به همین ترتیب مخلوطى گردید از معتقدات شرقى مخصوصاً معتقدات مصرى و ایرانى که در اویل قرن اول میلادى در سرزمینهاى اروپایى انتشار یافته بود و در نتیجه مردم، تثلیث تازه‌اى به نام پدر، پسر، روح القدس بجاى تثلیث قدیمى نروپى تر و ژنون و نرو پذیرفتند.

 

     حالا نظرت درباره خدای انجیل و تثلیث چیست؟!

 

     -: راستش را بخواهی من یک خورده گیج شدم. حرف‌های تو با دانسته‌های من سنخیت ندارد که هیچ، در تعارض هم هست. اگر بشود دوست دارم مطالعه و تحقیقی کنم؛ بعد دوباره در اینباره صحبت کنیم.

 

     -: من حرفی ندارم. اگر فکر می‌کنی با مطالعه و بررسی بیشتر، می‌توانی خدشه‌ای در حرف‌های علمی و منطقی زده شده وارد کنی، من مشتاقم تا بشنوم.

 

 


 

[1]. دایرة المعارف فرید وجدى ماده (ثالوث).

[2]. سوره طه ، آیات 85 - 99.

[3]. سوره مائده ، آیه 72.

[4]. سوره توبه ، آیه 30.

 

     جواب سوال پنجم: سوال گردید که یکی از ایرادات به مسیحیت این بود که ما حضرت عیسی را پسر خدا می‌دانیم. درر بررسی‌هایم متوجه شدم که شبیه همین مطلب در اعتقادات شماا وجود دارد؛ مانند آنجا که حضرت حسین را ثارالله می‌دانید.


     ما پیش از این درباره فرزند خدا بودن حضرت عیسی سخنانی گفته ایم. ابتدا باید معلوم گردد که منظور مسیحیان از فرزند خدا بودن حضرت عیسی چیست؟ 

و در ثانی این که در زیارت وارث امام حسین را با عبارت «ثارالله» توصیف کرده به چه معناست و در نهایت آیا این دو مطلب شباهتی به یکدیگر دارند و می‌‌توان هر دو را موجب شرک، تشبیه، تجسیم و... دانست یا نه؟


  •    عقیده مسیحیان در مورد عیسی   

     پولس که از دیدگاه مسیحیان، بنیانگذار مسیحیت کنونی است از همان آغاز تبلیغ مسیحیت خود ساخته‌اش، حضرت عیسی را به عنوان فرزند خدا معرفی می‌‌کرد و در جای جای نوشته‌های خود که به کلیساهای مختلف می‌نوشت (و اکنون جزو بخشی از عهد جدید کتاب مقدس مسیحیان به شمار می‌‌رود) این اندیشه را شایع می‌‌ساخت. او در نامه‌ای به مسیحیان روم می‌نویسد:

     ... این مژده درباره فرزند خدا یعنی خداوند ما عیسی مسیح می‌باشد که به صورت نوزادی از نسل داود نبی به دنیا آمد، اما با زنده شدنش پس از مرگ، ثابت کرد که فرزند نیرومند خدا و دارای ذات مقدس الهی است.[1]

     و در نامه دیگری می‌‌نویسد:

     چقدر باید خدا را شکر کنیم، خدایی که پدر خداوند ما عیسی مسیح است.[2]


     بنابراین مسیحیان حضرت عیسی را خدا و فرزند خدا می‌‌دانند که به صورت انسان ظهور کرده و همانند خداوند ازلی و قدیم است و طبق این اعتقاد او شریک خداوند در آفرینش و تدبیر جهان است. 

     در قرآن کریم نیز به این اعتقاد مسیحیان اشاره شده ، چنانکه خداوند می‌فرماید: « ...و نصاری (مسیحیان) گفتند: مسیح پسر خداست این سخنی است که با زبان خود می‌‌گویند که همانند گفتار کافران پیشین است، خدا آنان را بکشد، چگونه از حق انحراف می‌یابند؛ آنها دانشمندان و راهبان خویش را معبودهایی در برابر خدا قرار دادند و مسیح فرزند مریم را در حالی که دستور نداشتند، جز خداوند یکتایی را که معبودی جز او نیست بپرستند، ‌او پاک و منزه است از آنچه شریکش قرار می‌‌دهند.»[3]

     البته در آیات دیگر نیز خداوند را از داشتن فرزند منزه دانسته[4] و نسبت دادن هرگونه مثل و شبه به خداوند را مردود می‌‌شمارد. علاوه بر آیات ذکر شده در هیچ یک از دیگر آیات یا روایات اسلامی، هیچ کس به عنوان فرزند خداوند معرفی نشده و در مورد پیامبر اسلام که اشرف انبیاء می‌باشد در قرآن کریم چنین آمده است که:

     وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ؛ محمد  فقط فرستاده خداست و پیش از او، فرستادگان دیگری نیز بودند.[5]


* * *


     اما اینکه در زیارات مربوط به شهدای کربلا و امام حسین از آن حضرت با عنوان «ثار الله و ابن ثاره» نام برده شده نمی‌‌تواند دلیلی بر فرزند داشتن خدا یا جسم بودن خدا و یا... باشد و شاید در معنای این کلمه اشتباه شده است. پس بهتر است به معنی کلمه «ثار» در لغت اشاره شود.

  •    کلمه ثار در لغت   

     در مورد ریشه کلمه «ثار» دو احتمال می‌‌تواند وجود داشته باشد:

     * ثار از ریشه «ثور» به معنی برانگیخته شدن و شوریدن گرفته شده باشد که در این صورت «ثارالله» به معنی «برانگیخته خدا و کسی که به خاطر خدا قیام کرده است» می‌‌باشد و «ابن ثارالله» ، فرزند قیام کننده به خاطر خدا معنی می‌دهد.


     * ثار از ریشه «ثأر» (مهموز العین) به معنی خونخواهی و گرفتن انتقام مقتول، گرفته شده باشد که در این صورت «ثار الله» اضافه مصدر به فاعل بوده و به معنی کسی که خداوند انتقام خون او را خواهد گرفت می‌‌باشد.


     از میان دو معنی فوق، معنی اخیر مورد استعمال بیشتری دارد و علامه مجلسی -که یکی از بزرگترین عالمان اسلامی است- ضمن اینکه می‌‌گوید: ثار از: الثأر (مهموز العین) اخذ شده در مورد معنی آن دو احتمال می‌دهند:

     احتمال اول: ثار الله به معنی کسی است که خداوند از دشمنان او خون‌خواهی خواهد کرد.

     احتمال دوم: ثارالله یعنی کسی که به هنگام رجعت، انتقام خون خود و اهل بیتش را به امر الهی از دشمنان خواهد گرفت.[6]

     با توجه به مطالب فوق «ثار» را چه از ریشه «ثور» گرفته باشیم که به معنی برانگیخته شدن است و چه از ریشه «ثأر» که به معنی خونخواهی مقتول است، ثارالله معنی خون خدا نمی‌‌دهد و اگر در جایی این کلمه را به معنی خون خدا ترجمه کرده‌اند یا همین معنای «کسی که خدا خون‌خواه اوست» مورد نظر بوده و یا اشتباه کرده و معنای آنرا متوجه نشده‌اند. زیرا هیچ دلیل و مدرکی وجود ندارد که «ثارالله» را «خون خدا» معنا کنیم.



[1]. نامه پولس به مسیحیان روم.

[2]. نامه دوم پولس به مسیحیان قرنتس.

[3]. سوره توبه ، آیات 30 و 31.

[4]. نساء، 171؛ صافات، 152؛ اخلاص، 3؛ مریم، 35؛ مؤمنون، 91؛ یونس، 68؛ اسراء، 110؛ بقره، 116؛ مریم، 88، 91 و 92؛ انبیاء، 26؛ فرقان، 2؛ زمر، 2، جن، 3؛ کهف، 4.

[5]. سوره آل عمران ، آیه 144.

[6]. بحارالانوار ، ج 98 ، صص 151 - 154.


//bayanbox.ir/id/5902045147213973861?view

  •    در  کتاب  "حریصا" می خوانیم:


یکی از کسانی که مات و مبهوت قرآن شده، «گوته»[1] فیلسوف شهیر آلمانی است. او عظمت قرآن را چنین ترسیم میکند:

     من ابتدا از قرآن روگردان بودم؛ ولی طولی نکشید که این کتاب توجه من را به خود جلب نمود و به حیرت درآورد. بالاخره مجبور شدم اصول و قواعد آنرا تعظیم نموده و بزرگ بشمارم و در مطابقه الفاظ با معانی آن بکوشم.

     مرام و مقاصد این کتاب، بی‌اندازه قوی و محکم است. این کتاب با این وصف به زودی بزرگترین تاثیر را در سراسر گیتی گذاشته و نتیجه مهمی خواهد داد.