صاد

انسان معاصر | نوشته های علی صفدری در زمینه ادیان، ملل و انسانها

علی صفدری | Ali Safdari


     جواب سوال چهارم: سوال نمودی در آیه اول سوره فتح آمده که خداوند گناه پیامبر اسلام را بخشیده است. پس چگونه شما قائل به عصمت پیامبرتان و گناه نکردن وی هستید؟

   

     در آیه دوّم از سوره فتح، خدا به رسولش می‌فرماید: «لِیَغفرَ لکَ اللهُ ما تَقَدّمَ مِن ذَنبِکَ و ما تأخَّرَ» تا این که خدا گناهان گذشته و آینده تو را ببخشد. مراد از «ذنب» (به معنی گناه) در آیه‌ی شریفه، گناه و معصیت الهی نیست، بلکه گناهی است که مشرکین به پیامبر نسبت می‌دادند. خداوند در ابتدای سوره فتح، خطاب به پیامبر می‌فرماید: ما با فتح مکّه و موقعیتی که به تو دادیم، تمام گناهان نسبت داده شده از سوی مشرکین و تبعات شومی که برای تو در نظر گرفته بودند را بخشیدیم و آنها دیگر با تو برخورد بدی نخواهند داشت.

  •      جواب سوال دوم: سوال پرسیدی طبق عقاید شما دیدن خدا ممکن نیست، درحالی که برخی آیات قرآن بیان می‌دارد خداوند قابل رویت است و بر تختی نشسته و تدبیر جهان می‌کند.

     همانطور که در سوال مطرح شده، طبق عقاید اسلامی دیدن خدا متصور نیست. یعنی اصلا خدا قابل رویت نمی‌باشد. البته برخی از گروه‌های اسلامی که در طول تارخ عقایدشان دچار دستبرد شده می‌گویند که خدا قابل دیدن است و خدا را جسم می‌دانند. اما طبق قرآن و عقاید اسلام، خداوند نه جسم دارد و نه می‌توان او را دید. آیاتی وجود دارند که با صراحت دیده شدن خداوند را نفی می‌‌کنند. آیه شریفه «لیس کمثله شیء»[1]، هرگونه شباهت بین خدا و غیر خدا را نفی می‌‌کند، که این نفی، تمام شباهت‌ها را شامل می‌گردد و در نتیجه جسمیت، تحیز و...، همه درباره خدا منتفی می‌‌گردند... و روشن است که با نفی این صفات، امکان 


//bayanbox.ir/id/5902045147213973861?view

 
         در  کتاب  "حریصا" می خوانیم:

         جواب سوال اول: سوال پرسیدی به اعتقاد بسیاری از دانشمندان که در میان آنها علمایی از مسلمانان هم دیده می‌شوند، قائلند همه ادیان می‌توانند نجات بخش انسان و راه سعادت را در پیش داشته باشد. با این سخن چه می‌توان کرد؟

     آنچه که قصد این سوال است همان «پلورالیسم دینی» یا «کثرت‌گرایی» نامیده می‌شود. پلورالیسم دینی یعنی اینکه حقیقت و رستگاری در دین ویژه‌ای نبوده، همه ادیان بهره‌ای از حقیقت مطلق دارند، در نتیجه پیروی از برنامه‌های هر یک از آنها می‌تواند مایه نجات و رستگاری انسان باشد. بر این اساس نزاع حق و باطل از میان ادیان رخت بربسته، خصومت‌ها و نزاع‌ها و مجادلات دینی نیز جای خود را به همدلی و همسویی


به بهانه سالگشت وفات علامه محمودی (27فروردین)

علامه محمودی ؛ مبارز میدان دفاع از اهل بیت علیم السلام


     «آنچه به زندگی من ارزش می دهد، این است که خداوند محبت شریعت و اهل بیت علیهم السلام را به شکل خاصی در جان من قرار داده است؛ به طوری که اگر دفاع از مکتب نکنم گویا دچار عذاب وجدان هستم[1] اینها جملات مردی است که سالهای سال خودش را وقف اهل بیت کرد و تمام تلاشش را در دفاع از امیرالمومنین علیه السلام و اولاد طاهرینش صرف نمود.

     سخن از علامه محمودی رحمةالله علیه است. اَبَر مردی که با هزاران سختی و تحمل مشقت، قدم به وادی طلبگی گذاشت و در این راه بسیار از خود گذشتگی ها نشان داد و طی سالها نزدیکی با علامه امینی و آقا بزرگ طهرانی، آثاری از خود بر جای گذاشت که در آسمان علم و معرفت چونان ستارگان پرفروغ می درخشند. او شیفته علی علیه السلام است و در راه مولا زحمات جان فرسایی کشیده است.

     وی حدود سالهای 1302هـ .ش (1341هـ .ق / 1923م) در علامرودشت از توابع شیراز قدم به عرصه گیتی گذاشت. از همان دوران کودکی و نوجوانی شعله ی کسب علم و معرفت در جانش زبانه کشید و با هزاران مشقت خود را به دیار امیرالمومنین علیه السلام رساند و مقیم نجف شد؛ تا در کنار مولا جانش را سیراب از شراب طهوری کند که خوبان جهان آرزویش را دارند. سالها در نجف و کربلا در درس اساتید نیک دوران حاضر شد و جانش را در دریای معرفت صیقل نمود. خارج فقه و اصول را پای درس آیات عظام سیدمحمود شاهرودی، میرزا باقر زنجانی، شیخ حسین حلی، میرزا باقر حمامی، سید عبدالهادی شیرازی و سید محسن حکیم نشست. بعد از وصلت با خانواده ای ایرانی که مقیم کربلا بودند راهی کربلا شد و ادامه دروس را آنجا تحصیل نمود.

     وی در شرح و توضیح روایات چنان بود که گویا علامه مجلسی سخن می گوید. زمانی که پیش از درس مرحوم آیت الله العظمی سید محمود شاهرودی مشغول مباحثه است، استاد به سخنانش گوش فرامی دهد و بعد در بالای منبر، پیش از شروع درس، استاد می فرماید: «قبل از درس شنیدم که بعضی از طلبه ها حدیث را چنان معنا می کنند که گویی علامه مجلسی معنا می کرد[2]

     ایشان پس از اتمام فقه و اصول، مشغول نهج البلاغه شد و تمام تلاشش را صرف آن نمود. هنگامی هم که به اصرار زیاد شاگردان شروع به گفتن خارج فقه نمود بعد از چند ماه آنرا تعطیل نمود. درس خارج از اول کتاب طهارت با محوریت کتاب مرحوم حاج آقا رضا همدانی بود. وقتی علت تعطیلی درس را از ایشان جویا شدند، فرموده بودند که وقت گیر بود و مرا از کارهای مطالعاتی و پژوهشی باز می داشت. او ارزش کاری را که می کرد می دانست؛ برای همین خود را از همه ی کارها فارغ کرده بود تا به نهج البلاغه بپردازد و مستدرکی را که بر آن می نوشت را به پایان برساند. برخی از فضلا به ایشان می گفتند: خوب است رساله عملیه بنویسید و منتشر کنید تا مردم از شما تقلید کنند. پاسخ فرموده بودند: «با اینکه در خودم توان این کار را می بینم، ولی چون بحمدالله "من بهِ الکفایه" وجود دارد و از طرفی کاری را که من انجام می دهم کسی انجام نمی دهد؛ اگر آن را ترک کنم این کار زمین می ماند، از این رو حاضر نیستم وارد عرصه مرجعیت شوم[3]

     او خود را از هر کاری بر حذر داشت و وقف امیرالمومنین علیه السلام نمود. تمام همّ و غمش شده بود نهج البلاغه و خطبه های حضرت علی علیه السلام. زمانی که مشغول کتاب "نهج السعاده" بود، گاهی برای یافتن بعضی از کتابها و مدارک مفقود شده، مانند خطبه بی نقطه حضرت امیر علیه السلام پیوسته اعلام جوایز می نمود تا شاید کسانی آن مدارک را برایش تهیه کنند و یا از محل وجود آنها به او خبر دهند.[4]

     وقتی می خواهد روش پژوهش منحصر به فرد خویش را توضیح دهد چنین بیان می کند: «اسلوب من در پژوهش بر خلاف روش سایر علما - که چنانچه شواهدی می یافتند تنها در پاورقی آدرس آنرا می نوشتند - این بود که مثلا در مورد مصدر و سند نهج البلاغه هر چه می یافتم اسنتساخ می کردم و شواهد آن را در کتاب می آوردم ؛ زیرا به نظر من مطالعه کننده باید به فایده اوفی برسد و نیازی به اصل نداشته باشد؛ مخصوصا اگر اصل مخطوط باشد که احتمال تلف شدن آن می رود. همچنین من صرفا به تحقیق منقولات پرداخته ام؛ یعنی رای و ابتکار علمی کمتر به کار برده ام و چیزهایی نقل کرده ام که جُلّ آن ها مورد عقیده امامیه است، یعنی مناقب است.»[5]

     ایشان 83 سال عمر نمود و در 27 فروردین 1385 در حالی دیده از جهان فرو بست که 33 عنوان از تالیفات و تحقیقاتش در 54مجلد منتشر شده بود. آثاری که تماما در فضیلت و منقبت اهل بیت علیهم السلام بود و تلاشی ستودنی که هنوز هم ناشناخته است. عظمت کارهای ایشان تا آن حد بلند است که آیت الله العظمی صافی گلپایگانی درباره ی آن چنین می فرماید: «ایشان هرکدام از کارهایشان باید جداگانه بررسی و معرفی شود. کسانی که وارد و اهل فن باشند می فهمند که این کتاب ها چقدر زحمت و تتبع و دردسر دارند. کتاب "مستدرک نهج البلاغه" و این سبک کار خیلی مفید است و باید در حوزه ترویج شود. ما باید برای آقای محمودی دومی و سومی پیدا کنیم.»[6]

     علامه محمودی آثار زیادی نوشته و تحقیق نموده، اما شاهکار آثارش «نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغة» است که در چهارده جلد به طبع رسیده و حقیقتا موسوعه ای عظیم از کلمات گهربار امیرالمومنین علیه السلام است. در کنار این اثر سترگ، ایشان به احیا کتاب های فراموش شده ای از اهل سنت که به نقل فضایل و مناقب اهل بیت علیهم السلام پرداخته اند پرداخته است. خود در این باره می فرمایند: «سی سال قبل بنده به فکر افتاده که سیره ای برای معصومین علیهم السلام بنویسم که در مجموع مورد قبول مسلمانان باشد؛ یعنی فقط آن طور نباشد که مورد قبول اهل تشیع باشد یا فقط روایات اهل سنت؛ بلکه روایات از طرفین باشد و نوع مطالبش هم مورد قبول طرفین. اما هنگامی که مشغول کار در این زمینه شدم، پی بردم که بسیاری از کتاب ها - که لازم است در دسترس باشند و عدم دسترسی به آنها ما را به بن بست می کشاند- تحقیق نشده اند و یا اصلا چاپ نشده اند. این بود که مجبور شدم به بعضی از کتب اهل سنت که مطالبشان استوار و احادیث شان مستند است بپردازم. نمونه اش انساب الاشراف بلاذری که تمام مطالب آن سند دارد و از قرن سوم به ما رسیده و مولفش آدم با انصافی بوده و هر چه را برای او روایت کرده اند با سند و بدون پرده پوشی ذکر کرده و هیچ لحن گزنده ای هم ندارد.»[7]


     محمودی تمام عمر را صرف خدمت به اهل بیت کرد و رفت. وقتی از او می پرسند در مقابل کارهایی که برای اهل بیت علیهم السلام انجام داده اید چه مزدی از این خاندان می خواهید؟ پاسخ می دهد: «هیچ طلبی ندارم؛ وظیفه ام را انجام داده ام

     ایشان می فرماید: «من امکانات محدودی دارم و بزرگ ترین سرمایه ی کارم، شیفتگی ام نسبت به اهل بیت علیهم السلام است و چون خدا این لطف را به من فرموده، خودم را به دریا می زنم.»

     عاش سعیدا و مات سعیدا.

علی صفدری

27 فروردین 1392 - قم المقدسة


_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _

[1] مجله کوثر / شماره14

[2] عشق و ایثار / محمد جواد محمودی / ص114

[3] همان / ص128

[4] همچنان می نویسد / ص10

[5] مصاحبه با مجله پژوهش و حوزه / شماره3 / ص65و66

[6] از سخنان آیت الله العظمی صافی گلپایگانی خطاب به هیئت برگزار کننده نکوداشت علامه محمودی در سال 1383

[7] مجله علوم حدیث / شماره 4 / ص 159 - 161


سایت انسان معاصر

به بهانه فاطمیه دوم 1434
اینجا تمام سال فاطمیه است ...
http://axgig.com/images/32329845286507100275.png

یکی گفت : دروغ است که به خانه فاطمه سلام الله علیها حمله شده است!

یکی گفت : از کجا معلوم فاطمه سلام الله علیها محسن اش را سقط کرده!

یکی گفت : اصلا خانه های مدینه در نداشته که آتش بزنند!

یکی گفت : مگر می شود که امت حرمت بیت فاطمه سلام الله علیها را بشکند!

یکی گفت : اصلا منبعی وجود ندارد که ثابت کند فاطمه سلام الله علیها را زده اند و پهلویش ...!

یکی گفت : ممکن نیست علیعلیه السلام باشد و چنین کنند!

یکی گفت ...  یکی گفت ...  یکی گفت ...

گفتند و گفتند و گفتند ...


     آری؛ امتی که نتوانست فاطمه زهرا، حبیبه رسول خدا، سلام الله علیها را تنها سه ماه تحمل کند، یکسره شکایت کردند که بس است، عزاداری تا کی! گریه و زاری تا کی! خسته ی مان کردی! ؛ می تواند که چند قرن بگذرد و جنایتی که به او روا شد را انکار کند.

     آن روز در مدینه همه بودند و دیدند و فهمیدند که: حرامیان به خانه امیر حمله کرده اند...! اما کسی لب از لب باز نکرد و به یاری نشتافت و کمک نرساند. آنقدر جنایت هولناک بود که سالها بعد وقتی معاویه می خواهد به علی علیه السلام طعنه بزند، در نامه اش شرح ماجرای دست بسته اش را یادآور می گردد و علیعلیه السلام در پاسخ نامه اش می نویسد : خواستى مرا نکوهش کنى ولى ستودى. خواستى مرا رسوا سازى، خود را رسوا ساختى. مسلمانان را چه نقصان که بر او ستم رود، هرگاه در دین خود به شک نیفتد و یقینش به تردید نیالاید.[1]

     هر که می خواهد انکار کند بکند؛ اما همه نوشته اند که ابوبکر منکر جنایتی که انجام داد نشد و آخرین آرزویش این بود که : ای کاش حرمت خانه فاطمه سلام الله علیها را نمی شکستم.[2] اینها سخنان اوست در بستر مرگش و آرزویی که هیچ گاه قابل جبران نبود.

     هر که می خواهد انکار کند بکند؛ اما هنوز در کتب قدما موجود است که فاطمهسلام الله علیها پسری به نام محسنعلیه السلام را در شکم داشت که با ضربه های دشمن سقط شد.[3] چند منبع را می شود تحریف کرد و چند کتاب را انکار!

     اگر هیچ منبعی نبود که یادآور مظلومیت فاطمهسلام الله علیها باشد و جنایتی که شد را گزارش نمی داد، همین یک گردهمایی علما اهل سنت در قاهره کفایت می کرد. آنروز که همه جمع شده بودند و شاعر نیل سروده هایش را می خواند. می خواند که عمربن خطاب صاحب فضایل عدیده بود و یکی از فضیلت هایش یورش به خانه فاطمهسلام الله علیها و آتش زدن آن.

و قَولةٍ لعَلیٍّ قالَها عُمَرُ

أکرِم بسامِعِها أعظِمْ بمُلقیها

حرقتُ دارَک لا أبقِى علیک بها

إن لم تُبایع و بنتُ المصطفى فیها

ما کان غیرُ أبی حَفْصٍ یَفُوُه بها

أمامَ فارِسِ عدنانٍ و حامِیها [4]

     اگر شاعر دروغ می گفت چرا هیچ یک از علما اهل سنت بر نخاست و اعتراض نکرد. هیچ کدام فریاد نکشید که دروغ نگو و به خلیفه تهمت جنایت نزن.
     بگذار هر که می خواهد بر فاطمیه خرده بگیرد و شهادت و مظلومیت فاطمه زهراسلام الله علیها را منکر شود ؛ اینها تلاش بیهوده ای است که راه به جایی نمی برد و تنها خباثت دشمنان را ثابت می کند.
     عالَم باید بداند که بر سر در قلب تک تک ما نوشته است: اینجا تمام سال فاطمیه است ...!
     هستی ما با فاطمیه عجین و گِل وجودی مان از سرزمین محبت اهل بیتعلیهم السلام است. ما عاشق فاطمه ایم و تک تک لحظه های زندگی مان فاطمیه است...

تک تک ثانیه هامان به خدا، زهرا جان
در خیال حرم گمشده ات، رویایی است
اگر آن روز شد و منتقم آمد ز سفر
و نبودیم، بگویید که او زهرایی است


علی صفدری
شب شهادت حضرت فاطمه سلام الله علیها
دوم جمادی الثانی1434 - طهران

     _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _


[1] نهج البلاغه ، نامه شماره 28
[2]

الخرسانی، أبو أحمد حمید بن مخلد بن قتیبة بن عبد الله المعروف بابن زنجویه (متوفاى251هـ) الأموال، ج 1، ص 387؛
الدینوری، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتیبة (متوفای276هـ)، الإمامة والسیاسة، ج 1، ص 21، تحقیق: خلیل المنصور، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1418هـ - 1997م، با تحقیق شیری، ج1، ص36، و با تحقیق، زینی، ج1، ص24؛
الطبری، محمد بن جریر (متوفای 310هـ)، تاریخ الطبری، ج 2، ص 353، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت؛
الأندلسی، احمد بن محمد بن عبد ربه (متوفای: 328هـ)، العقد الفرید، ج 4، ص 254، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت / لبنان، الطبعة: الثالثة، 1420هـ - 1999م؛
المسعودی، أبو الحسن على بن الحسین بن على (متوفاى346هـ) مروج الذهب، ج 1، ص 290؛
الطبرانی، سلیمان بن أحمد بن أیوب أبو القاسم (متوفای360هـ)، المعجم الکبیر، ج 1، ص 62، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ناشر: مکتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانیة، 1404هـ – 1983م
[3]دلائل الإمامة ص 134، باب حدیث فدک ، باب خبر وفاتها و دفنها علیها السلام وما جری لأمیرالمؤمنین علیه السلام مع القوم ؛ بحار الأنوار ج 43 ، ص 170، باب 7 حدیث رقم 11
[4]«و گفتارى که عمر آن را به على علیه السلام گفت به چه شنونده ى بزرگوارى و چه گوینده ى مهمّى؟! - به او گفت: اگر بیعت نکنى، خانه ات را به آتش مى کشم و احدى را در آن باقى نمى گذارم، هر چند دختر پیامبر مصطفى در آن باشد - جز ابوحفص (عمر) کسى جرأت گفتن چنین سخنى را در برابر شهسوار عدنان و مدافع وى نداشت» / دیوان محمد حافظ ابراهیم، ج1، ص82



۰ نظر ۲۵ فروردين ۹۲ ، ۰۲:۳۲
سایت انسان معاصر