صاد

انسان معاصر | نوشته های علی صفدری در زمینه ادیان، ملل و انسانها

علی صفدری | Ali Safdari

به بهانه فاطمیه دوم 1434
اینجا تمام سال فاطمیه است ...
http://axgig.com/images/32329845286507100275.png

یکی گفت : دروغ است که به خانه فاطمه سلام الله علیها حمله شده است!

یکی گفت : از کجا معلوم فاطمه سلام الله علیها محسن اش را سقط کرده!

یکی گفت : اصلا خانه های مدینه در نداشته که آتش بزنند!

یکی گفت : مگر می شود که امت حرمت بیت فاطمه سلام الله علیها را بشکند!

یکی گفت : اصلا منبعی وجود ندارد که ثابت کند فاطمه سلام الله علیها را زده اند و پهلویش ...!

یکی گفت : ممکن نیست علیعلیه السلام باشد و چنین کنند!

یکی گفت ...  یکی گفت ...  یکی گفت ...

گفتند و گفتند و گفتند ...


     آری؛ امتی که نتوانست فاطمه زهرا، حبیبه رسول خدا، سلام الله علیها را تنها سه ماه تحمل کند، یکسره شکایت کردند که بس است، عزاداری تا کی! گریه و زاری تا کی! خسته ی مان کردی! ؛ می تواند که چند قرن بگذرد و جنایتی که به او روا شد را انکار کند.

     آن روز در مدینه همه بودند و دیدند و فهمیدند که: حرامیان به خانه امیر حمله کرده اند...! اما کسی لب از لب باز نکرد و به یاری نشتافت و کمک نرساند. آنقدر جنایت هولناک بود که سالها بعد وقتی معاویه می خواهد به علی علیه السلام طعنه بزند، در نامه اش شرح ماجرای دست بسته اش را یادآور می گردد و علیعلیه السلام در پاسخ نامه اش می نویسد : خواستى مرا نکوهش کنى ولى ستودى. خواستى مرا رسوا سازى، خود را رسوا ساختى. مسلمانان را چه نقصان که بر او ستم رود، هرگاه در دین خود به شک نیفتد و یقینش به تردید نیالاید.[1]

     هر که می خواهد انکار کند بکند؛ اما همه نوشته اند که ابوبکر منکر جنایتی که انجام داد نشد و آخرین آرزویش این بود که : ای کاش حرمت خانه فاطمه سلام الله علیها را نمی شکستم.[2] اینها سخنان اوست در بستر مرگش و آرزویی که هیچ گاه قابل جبران نبود.

     هر که می خواهد انکار کند بکند؛ اما هنوز در کتب قدما موجود است که فاطمهسلام الله علیها پسری به نام محسنعلیه السلام را در شکم داشت که با ضربه های دشمن سقط شد.[3] چند منبع را می شود تحریف کرد و چند کتاب را انکار!

     اگر هیچ منبعی نبود که یادآور مظلومیت فاطمهسلام الله علیها باشد و جنایتی که شد را گزارش نمی داد، همین یک گردهمایی علما اهل سنت در قاهره کفایت می کرد. آنروز که همه جمع شده بودند و شاعر نیل سروده هایش را می خواند. می خواند که عمربن خطاب صاحب فضایل عدیده بود و یکی از فضیلت هایش یورش به خانه فاطمهسلام الله علیها و آتش زدن آن.

و قَولةٍ لعَلیٍّ قالَها عُمَرُ

أکرِم بسامِعِها أعظِمْ بمُلقیها

حرقتُ دارَک لا أبقِى علیک بها

إن لم تُبایع و بنتُ المصطفى فیها

ما کان غیرُ أبی حَفْصٍ یَفُوُه بها

أمامَ فارِسِ عدنانٍ و حامِیها [4]

     اگر شاعر دروغ می گفت چرا هیچ یک از علما اهل سنت بر نخاست و اعتراض نکرد. هیچ کدام فریاد نکشید که دروغ نگو و به خلیفه تهمت جنایت نزن.
     بگذار هر که می خواهد بر فاطمیه خرده بگیرد و شهادت و مظلومیت فاطمه زهراسلام الله علیها را منکر شود ؛ اینها تلاش بیهوده ای است که راه به جایی نمی برد و تنها خباثت دشمنان را ثابت می کند.
     عالَم باید بداند که بر سر در قلب تک تک ما نوشته است: اینجا تمام سال فاطمیه است ...!
     هستی ما با فاطمیه عجین و گِل وجودی مان از سرزمین محبت اهل بیتعلیهم السلام است. ما عاشق فاطمه ایم و تک تک لحظه های زندگی مان فاطمیه است...

تک تک ثانیه هامان به خدا، زهرا جان
در خیال حرم گمشده ات، رویایی است
اگر آن روز شد و منتقم آمد ز سفر
و نبودیم، بگویید که او زهرایی است


علی صفدری
شب شهادت حضرت فاطمه سلام الله علیها
دوم جمادی الثانی1434 - طهران

     _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _


[1] نهج البلاغه ، نامه شماره 28
[2]

الخرسانی، أبو أحمد حمید بن مخلد بن قتیبة بن عبد الله المعروف بابن زنجویه (متوفاى251هـ) الأموال، ج 1، ص 387؛
الدینوری، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتیبة (متوفای276هـ)، الإمامة والسیاسة، ج 1، ص 21، تحقیق: خلیل المنصور، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1418هـ - 1997م، با تحقیق شیری، ج1، ص36، و با تحقیق، زینی، ج1، ص24؛
الطبری، محمد بن جریر (متوفای 310هـ)، تاریخ الطبری، ج 2، ص 353، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت؛
الأندلسی، احمد بن محمد بن عبد ربه (متوفای: 328هـ)، العقد الفرید، ج 4، ص 254، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت / لبنان، الطبعة: الثالثة، 1420هـ - 1999م؛
المسعودی، أبو الحسن على بن الحسین بن على (متوفاى346هـ) مروج الذهب، ج 1، ص 290؛
الطبرانی، سلیمان بن أحمد بن أیوب أبو القاسم (متوفای360هـ)، المعجم الکبیر، ج 1، ص 62، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ناشر: مکتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانیة، 1404هـ – 1983م
[3]دلائل الإمامة ص 134، باب حدیث فدک ، باب خبر وفاتها و دفنها علیها السلام وما جری لأمیرالمؤمنین علیه السلام مع القوم ؛ بحار الأنوار ج 43 ، ص 170، باب 7 حدیث رقم 11
[4]«و گفتارى که عمر آن را به على علیه السلام گفت به چه شنونده ى بزرگوارى و چه گوینده ى مهمّى؟! - به او گفت: اگر بیعت نکنى، خانه ات را به آتش مى کشم و احدى را در آن باقى نمى گذارم، هر چند دختر پیامبر مصطفى در آن باشد - جز ابوحفص (عمر) کسى جرأت گفتن چنین سخنى را در برابر شهسوار عدنان و مدافع وى نداشت» / دیوان محمد حافظ ابراهیم، ج1، ص82



۰ نظر ۲۵ فروردين ۹۲ ، ۰۲:۳۲
سایت انسان معاصر

دومین کارگاه مسیحیت شناسی


موضوع : درنگی در کتاب مقدس 

مکان : تفرش - کانون اندیشه جوان

زمان : پنجشنبه ؛ 29 فروردین 1392 - ساعت 11 - 13


* لطفا عزیزانی که در جلسه شرکت کردند، هرگونه انتقاد و پیشنهادشان را در قسمت نظرات همین صفحه بگذارند.
۱۳ نظر ۲۳ فروردين ۹۲ ، ۰۳:۳۷
سایت انسان معاصر

السلام علیک ایتها الصدیقة الشهیدة


مراسم سخنرانی در دهه ی فاطمیه دوم

موضوع : میراث معنوی فاطمه شهیده سلام الله علیها

مکان : تهران - فلکه اول تهرانپارس - حسینیه حضرت صاحب الزمان علیه السلام

زمان : شنبه و یکشنبه 24 و 25 فروردین 1392  - ساعت 21:30

۰ نظر ۲۳ فروردين ۹۲ ، ۰۳:۳۷
سایت انسان معاصر

 

     در  کتاب  "حریصا" می خوانیم:


    وارد کافی شاپ که شدم، دستی برایم تکان داد. به سمت میزی که او نشسته بود هدایت شدم. همراه با لبخند به یکدیگر سلام کردیم. چهره‌اش نشان می‌داد همانند من از دیدار مجدد خرسند و شادمان است. روبه رویش نشستم و گفتم: دوست عزیز چه خبر؟ حالت چطوره؟ چه شد که آمدی؟

     خیلی آرام جواب داد: بنشین سفارشی بدهیم، وقت برای صحبت بسیار است.

     تا قهوه‌های فرانسوی و کیک هایمان را بیاورند، حال و احوال هم را جویا شدیم. به نظر می‌آمد دوست ندارد از پیش آمدهای این چند روزش حرفی بزند. من هم اوضاع را که اینطور دیدم دیگر چیزی نگفتم.

     -: کارل، دوست داری در این جلسه که در واقع دومین جلسه گفتگوی ماست از چه بگوییم و راجع به چه چیز بحث بکنیم؟

     -: نظر تو چیست؟

     -: دوست داری از خدا بگوییم؟

     -: نمی‌دانم چرا مایلی از اینجا شروع کنیم، اما باشد.

     -: در میان ادیان الهی، اولین وجه مشترکی که می‌توان یافت اعتقاد به خداست. میان ما مسلمانان و شما مسیحیان دیگر نیازی به اثبات خدا نیست. چیزی که قابل بحث است درباره خدایی است که به آن اعتقاد داریم. چه ویژگی‌هایی دارد. قدرت او تا چه حد است. از ما چه می‌خواهد. ما از او چه می‌خواهیم و هزاران مطلب در این زمینه. ما و شما و تمام ادیان الهی و یا به تعبیر دیگر ابراهیمی، دچار بی‌خدایی و یا ناخداباوری نیستیم. پس باید بر سر ویژگی‌های خدا و حیطه او در همه حدود حرف بزنیم. اگر حوصله داری مطالبی را درباره خدای انجیل بگویم؟

     -: خدای انجیل!؛ می‌شنوم.

     -: در هر کتاب آسمانی وقتی تأملی می‌کنیم، خدایی را با ویژگی‌های خاصی می‌بینیم. خدایی را که قرآن معرفی می‌کند خدایی است عدالت خواه که جسم نیست. قدرتش بی‌حدوحصر است و در هیچ چیز ناتوان نیست. چرا که اگر خدا، قدرت بر انجام کاری را نداشته باشد و یا در مواردی مغلوب شده باشد، شانیت خدایی را ندارد و خالقیتش زیر سوال است. نه پدر و مادری دارد و نه فرزندی، اما در انجیل وضع جور دیگری است. یکی از محققان معاصر اسلامی در کتابی به نام آفریدگار جهان، نکات و جملاتی را از لابلای سطور کتاب مقدس استخراج کرده که مطالعه آنها و بررسی مجددشان لازم است.

     کیفم را باز کردم و لپ تاپ را روی میز گذاشته و روشنش نمودم. تا نرم افزار بالا بیاید، لبی به قهوه‌ای که دیگر سرد شده بود زدیم. شروع کردم به خواندن از روی نسخه الکترونیک کتاب:

     براى نمونه چند جمله از اعتقادات ارباب کلیسا و یهود را نسبت به خدا نقل مى‌کنیم تا معلوم شود، هیچ جاى تعجّب نیست که برخى ایمان به چنین خدایى را طرد کنند:

اوّل: در باب سوم، سفر پیدایش تورات، آیه هشتم:

و آواز خداوند را شنیدند که در هنگام وزیدن نسیم بهار در باغ مى‌خرامید و آدم و زنش خویشتن را از حضور خداوند در میان درختان باغ پنهان کردند! و خداوند آدم را ندا در داد و گفت: کجا هستى؟!.

     در این آیات، خداوند مانند انسان، موجود ضعیفى معرّفى شده که هنگام صبح در باغ مى‌خرامد و از حوادثى که در چند قدمى او مى‌گذرد بى خبر است.

دوم: در باب سى و دوم سفر پیدایش، آیه بیست و چهارم:

و یعقوب تنها ماند و مردى با وى تا طلوع فجر کُشتى مى‌گرفت و چون او دید بر یعقوب غلبه نمى‌یابد، کف ران یعقوب را لمس کرد و کف ران یعقوب در کشتى گرفتن با او فشرده شد.

[آن مرد] گفت: مرا رها کن! زیرا که فجر مى‌شکافد. [یعقوب] گفت: تا مرا برکت ندهى رها نکنم. [آن مرد] به وى گفت: نام تو چیست؟ گفت: یعقوب. گفت: از این پس نام تو یعقوب خوانده نشود، بلکه اسرائیل [گفته شود]، زیرا که با خدا و انسان مجاهده کردى و نصرت یافتى. یعقوب از او سؤال کرد که مرا از نام خود آگاه ساز! گفت: چرا اسم مرا مى‌پرسى؟ و او [یعقوب] را در آنجا برکت داد و یعقوب آن محل را فئیل نامیده و گفت: زیرا خدا را در رو به رو دیدم و جانم رستگار شد».

     طبق این آیات، خداوند در یک مبارزه جدّى از سر شب تا به صبح با یعقوب مى‌جنگد و هنگام صبح با اصرار و التماس از چنگال او نجات مى‌یابد و یعقوب برنده این کشتى مى‌شود!

سوم: در باب بیست و چهارم سفر خروج، آیه نهم:

و موسى با هارون، ناداب و هفتاد نفر از مشایخ بنى اسرائیل بالا رفت و خداى اسرائیل را دیدند! و زیر پاهایش مثل صنعتى از یاقوت کبود شفّاف و مانند ذات آسمان در صفا و بر سروران بنى اسرائیل دست خود را نگذارد. پس خدا را دیدند و آشامیدند!!.

     مطابق این آیات، بنى اسرائیل خداوند را در بالاى کوه مى‌بینند و او را مى‌خورند و مى‌آشامند!

چهارم: در باب ششم سفر پیدایش، آیه دوم:

پسران خدا، دختر آدمیان را دیدند که نیکو منظر (زیبا) و از هر کدام که خواستند، زنان براى خویشتن مى‌گرفتند!.

     در این آیه، پسران خدا، عاشق دختران زیباى آدمیان شده و وسایل ازدواج با آنها را فراهم مى‌سازند!

پنجم: در باب یازدهم سفر پیدایش، آیه پنجم:

و خداوند نزول نمود (پایین آمد) تا شهر و برجى را که بنى آدم بنا مى‌کردند ملاحظه نماید!.

     در اینجا هم خداوند به تماشاى هنر نمایى‌هاى بندگانش مى‌پردازد و راه طولانى آسمان و زمین را به همین منظور مى‌پیماید.

     این بود مختصرى از کلمات آنها که در حقیقت نمودارى از افکار خرافى ارباب کلیسا و یهود است که در آنها نادانى، ناتوانى و انواع صفات بشرى را به ذات خداوند نسبت داده‌اند.

     بسیار روشن است که یک فرد عادى درس خوانده هم، سطح افکارش بالاتر از آن است که پایبند به این موهومات و خرافات شود و چنین خدایى را خالق این جهان پهناور و به وجود آورنده اسرار شگرف آن بداند.[1]

     مطالبی که در این کتاب آمده تازه گوشه‌ای از خدای ناتوان کتاب مقدس است.

     -: صبر کن. خیلی عجله داری. آنطورها هم که تو فکر می‌کنی در این آیات کتاب مقدس ایراداتی وجود ندارد. چرا سعی نمی‌کنی کمی عمیق تر به این جملات بنگری؟!

     -: تو بگو من چطور به این آیات نگاه کنم و چگونه اینها را توجیه کنم. وقتی از آیات قرآن گفتی، تا آنجا که می‌دانستم توضیحاتی دادم و آنقدر هم خوب از پس این کار بر آمدم که نتوانستی راه گریزی پیدا کنی. حالا تو بگو و راه گریز را بر من ببند. به نظرت خدایی که با بنده‌ای از بندگانش شروع به کشتی گرفتن می‌کند و از او شکست می‌خورد؛ آنقدر التماس می‌کند تا بتواند برخیزد و آبرویش پیش سایر بندگانش نرود؛ لیاقت خدایی را دارد؟!. اصلا چنین خدایی قدرت خلق کردن این بنده را دارد؟! خدایی که نمی‌داند در کنار او در بهشت چه می‌گذرد، چگونه می‌تواند از اعمال بندگانش خبردار باشد و چگونه می‌خواهد به حساب آنان رسیدگی کند؟!. خدایی که خورده می‌شود و آشامیده می‌شود چطور؟! خدایی که پسرانی دارد چی؟! آیا پدر بودن برای خداوند محدودیت نیست؟

     -: نه، که گفته که پدر بودن برای خداوند محدودیت است؟! حضرت عیسی پسر خداست و او بهترین پدر دنیا را دارد.

     -: کارل عزیز، یکی از بزرگترین اشکالات مسیحیت همین عقیده به تثلیث است. مسئله‌ای که بزرگان مسیحیت در پاسخ دادن به سوالات پیرامون آن در مانده‌اند. درست است که عده‌ای از بزرگان مسیحی تمام تلاششان این است که تثلیث را عین توحید معرفی کنند، اما مگر ممکن است. اگر حقیقت را بخواهیم بررسی کنیم در می‌یابیم که مسیحیان اولیه هیچ اعتقادی به تثلیث نداشتند و ایشان مسیح را پیامبر خدا و برگزیدۀ وی می‌دانستند. ابیونی‌ها مسیحیانی متعلق به قرون اولیه مسیحی بودند که عیسی را صرفاً یک انسان معمولی می‌دانستند که پسر مریم است.[2]

     دوست عزیز، تو خود خوب می‌دانی تثلیث یکی از اعتقادات بنیادین مسیحیت است که بر اساس آن خدای یگانه در سه شخص (اقنوم)؛ خدای پدر، خدای پسر (که در عیسی مسیح تجسم پیدا کرد) و خدای روح‌القدس می‌باشد. این سه، ذات یکسانی دارند، اما از هم متمایز می‌باشند.

     حقیقت تثلیث همان است که مؤلف قاموس کتاب مقدس - مستر هاکس آمریکایى - بیان داشته است. وى مى‌گوید:

     طبیعت خدایى از سه اقنوم متساوی الجوهر مى‌باشد. یعنى خداى پدر و خداى پسر و خداى روح القدس. خداى پدر خالق جمیع کائنات است بواسطه پسر، و پسر فادى، و روح القدس پاک کننده مى‌باشد. امّا باید دانست که این هر سه اقنوم را یک رتبه و عمل است.[3]

     اقنوم در لغت به معنى اصله و شخص است و همانطور که تصریح مى‌کنند آنان براى هر یک از این سه خدا، یک رتبه و یک درجه و یک عمل معتقد هستند. تثلیث را مى‌توان به دو صورت زیر که هیچ کدام مناسب مقام ربوبى نیست تصور نمود.

     صورت اول: هرکدام از خدایان سه گانه وجود مستقل دارند و هرکدام با وجود و تشخص خاصى، خود نمایى مى‌کنند. مثلاً همانطور که هر یک از افراد انسان در خارج براى خود وجود مستقل دارد و هرکدام داراى شخصیتى است، همچنین است اقانیم و هر اقنومى براى خود اصلى و شخصیتى و وجود جداگانه‌اى دارد و به عبارت دیگر: یک طبیعت است اما سه فرد دارد و هر فردى خداى تام و مستقلى است.

     چنین تثلیثی همان شرک جاهلى است که در مسیحیت به صورت خدایان سه گانه تجلى کرده است. در صورتى که دلایل توحید و یگانگى، هرنوع شرک و دوبینى را براى خدا ابطال کرده است و به حکم دلایل عقلی کثیری که وجود دارد، ممکن نیست براى خدا نظیر و شریکى تصور نمود.

     خنده آور اینکه بدعت گذاران محافل کلیسا اصرار دارند یک چنین تثلیث را با توحید هماهنگ سازند و بگویند او در حالى که سه تا است یکى است و در عین این که یکی است سه تا است. آیا یک چنین توجیهی جز تناقض گویى چیز دیگرى هست؟!

     آیا در جهان فردى پیدا مى‌شود بگوید سه مساوى است با یک؟

     آیا چنین تاویلی، علتى جز این دارد که آنان در بن بست عجیبى قرار گرفته‌اند؟ا

     از یک طرف دلایل قطعى یکتاپرستان را در نظر مى‌گیرند و مى‌بینند که دلایل عقلى، هر نوع نظیر و همتـا را براى خـدا محکـوم مى‌سـازد. از طـرف دیگـر عقیده موروثى تثلیث را در نظر مى‌گیرند که در دل جامعه مسیحى رسوخ کرده است. در این صورت چاره‌اى جز این نمى‌بینند که به چنین تناقض گویى پناه ببرند و بگویند که یک و سه با هم مساوى مى‌باشند.

     صورت دوم: تفسیر دیگر تثلیث این است که اقانیم سه گانه بدون اینکه هرکدام داراى تشخص و استقلال باشد بر اثر ترکیب و به هم پیوستگى، ذات خداى جهان را تشکیل دهند و در حقیقت هیچ یک از این اجزاى سه گانه خدا نیست. بلکه خداى جهان همان نتیجه است که از ترکیب سه گانه تولید مى‌گردد.

     اشکال این نوع تفسیر این است که خدا در نتیجه مرکب مى‌شود و در تشخص و تحقق خود نیاز به اجزاء ذات خویش پیدا مى‌کند و تا این اجزاء دست به دست هم ندهند و به هم آمیخته نشوند، خداى جهان تحقق نمى‌پذیرد. در این صورت مسیحیت با بن بستهاى بدترى رو به رو مى‌شود.

     اولا: خداوند جهان در تحقق خود به غیر (هر یک از اجزاء سه گانه غیر از خدا هستند بلکه با تحقق هر سه جزء، خدا تحقق مى‌پذیرد) نیاز خواهد داشت؛ در حالى که موجود نیازمند هیچگاه خدا نخواهد بود. بلکه ممکن و مخلوقى مى‌باشد که باید نیاز او را بسان ممکنات دیگر، شخص دیگرى بر طرف کند.

     ثانیا: هرگاه هر یک از اجزا سه گانه از نظر هستى، واجب الوجود و ضرورى باشند، در این صورت به جاى خداى یگانه به سه واجب الوجود معتقد شده‌اند و اگر هرکدام از نظر وجود، ممکن الوجود بوده و در تحقق خود به علتى نیاز داشته باشند در این صورت براى هستى این اجزا، خدایى لازم است که به آنها تحقق بخشد. نتیجه آن جز این نیست که هر یک از اجزا و خدایى که از ترکیب این سه به وجود آمده، معلول و مخلوق آن خدایى باشند که به همه آنها وجود بخشیده و طبعاً باید آن خدا، بسیط و هیچ جزء و ترکیبى نداشته باشد. زیرا در غیر این صورت به سرنوشت خداى مرکب دچار مى‌شوند.

     ثالثا: مى‌گویند در طبیعت خدا سه شخص وجود دارد و هر یک از این سه شخص مالک تمام الوهیت مى‌باشند. معنى سه شخص اینکه هر فردى به طور مستقل و جدا از هم وجود دارد در حالى که بزرگان مسیحی مى‌گویند طبیعت تثلیث، تجزیه بردار نیست. به عبارت دیگر میان این دو کلام تناقض روشنتر وجود دارد، زیرا اگر در واقع سه شخصیت داریم پس تثلیث، تجزیه برداشته و اگر قابل تجزیه نیست در این صورت چگونه سه شخص وجود دارد، بلکه مرکبى از سه چیز خواهد بود.

    هرگاه شخصیت پسر، خداست، پس چرا پسر، شخصیت پدر را عبادت مى‌کند و خداى مساوى که نباید یکى به دیگرى دست نیاز دراز کرده و همدیگر را بپرستند.

     رابعا: مسیحیان هر یک از سه خدا را مالک تمام الوهیت مى‌دانند و مى‌گویند که الوهیت در عیسى که از مریم متولد شده، متجسد و مجسم گردید و براى پاک کردن بشر از گناه موروثى، مصلوب و به دار آویخته گردید، پس از چند روزى زنده شد. در این صورت سؤال مى‌شود چگونه خداى نامحدود، به صورت جسم که از هر نظر محدود است درآمد و خداى نامحدود و محیط همه ى عوامل، در فلسطین محاط، به دست یهودیان مصلوب و مقتول گردید. تکلیف این جهان و تکلیف تمام ممکن الوجود، تا زنده شدن وى چگونه بود که هیچ اختلالى در دستگاه آفرینش پدید نیامد.

     اینها و دهها سؤال دیگر در مورد تثلیث کلیسا وجود دارد که آیین مسیح را با افسانه بت پرستى آلوده ساخته است.[4]

     دوست عزیز، اینجاست که می‌گویم کتاب مقدس تحریف شده و تو ناراحت می‌شوی! به اعتقاد ما مسلمانان، انجیل حضرت عیسی خالی از اشتباه بود. در انجیل‌هایی که موجود است با دقت بیشتری نگاه کن. به اعتقاد مسیحیان و محققان دینی، اناجیل همنوا (متی، مرقس، لوقا) چند دهه پیش از انجیل یوحنا نوشته‏ شده‏‌اند. انجیل یوحنا قریب سال صد میلادی نوشته شده؛ یعنی ۳۰ سال بعد از مرگ‏ پولس، یعنی زمانی که افکار وی بر عقاید مردم مسلط بود. با یک مقایسه اجمالی بین محتویات سه‏ انجیل همنوا از یک سو و انجیل یوحنا از سوی دیگر، به روشنی معلوم می‏شود که اناجیل‏ همنوا در مورد حضرت عیسی7 چندان غلو نمی‏کنند، اما در سراسر انجیل یوحنا مطالب غلوآمیزی مانند الوهیت آن حضرت وجود دارد؛ مثلا می‏گوید: علت مخالفت‏ یهودیان با عیسی آن بود که وی خود را خدا می‏خواند.[5] این اناجیل همچنین نماز و عبادت و التجای وی به درگاه خدا را آورده ‏اند. مخصوصا این که وی پیش‏ از دست گیری، طی چندین مرحله به درگاه خدا تضرع کرده و در انجیل متی و انجیل مرقس می‌‏خوانیم آخرین سخن عیسی بر دار این بود که فریاد زد: الهی الهی، چرا مرا واگذاردی؟[6]

* * *

     از حرف زدن خسته شدم. دقیقه‌ای سکوت کردم. کارل همین جور به من چشم دوخته بود. سکوتش می‌گفت در فکر فرو رفته


[1]. آفریدگار جهان ، آیت الله ناصر مکارم شیرازی ، ص 189.

[2]. در آمدی بر الهیات مسیحی ، الستر مک کراث ، ترجمه عیسی دیباج ، ص ۳۶۲، انتشارات کتاب روشن.

[3]. قاموس کتاب مقدس، ص344.

[4]. منشور جاوید ، آیت الله جعفر سبحانی ، ج2 ، ص 213 ـ 216.

[5]. انجیل یوحنّا ،باب 31 ، آیات 10 - 38.

[6]. انجیل متی ، باب 46 ، آیه 27 -  انجیل مرقس ، باب 34 ، آیه 15.


//bayanbox.ir/id/5902045147213973861?view


     در  کتاب  "حریصا" می خوانیم:


ساعت یازده نشده بود که کارل آمد. لبخندی بر لب داشت و چنان خوش و بش می‌کرد که معلوم بود برای پیروزی و مغلوب کردن من آمده. در دلم گفتم حرفی نیست، اگر او توانست حقانیت مسیحیت امروز را ثابت کند، با تمام وجود تسلیم می‌شوم. اما مگر می‌شود نور اسلام و حضرت محمد و اهلبیت: را در تمام ابعاد زندگی لمس کرد و به حقانیتشان یقین نکرد.


     مرا به داخل کلیسا دعوت کرد. گفت شاید بهتر باشد که در اتاقی داخل کلیسا به گفتگو بنشینیم. اما من قبول نکردم. گفتم که گفتگو در فضای آزاد و زیبای حریصا لذت بخش تر است از نشستن در اتاق. همینطور که قدم می‌زدیم از این چند روزمان گفتیم. او گفت و من گفتم. تا اینکه لبخندی بر لب راندم و گفتم: کارل، نظرت درباره کتاب مقدس چیست؟


     شاید کمی جا خورد. از چهره‌اش این طور گمان کردم. سکوت کوتاهی کرد و گفت: یعنی چه؟

     گفتم: تورات و انجیلی که به زبان‌های گوناگون چاپ می‌شود و اسمش را گذاشته‌اند کتاب مقدس!


     لبخند محوی بر لب گفت: این را می‌دانم. اینکه می‌پرسی نظرت درباره کتاب مقدس چیست یعنی چه؟ مثل اینکه من از تو بپرسم نظرت درباره قرآن چیست!


     گفتم: این که ایرادی ندارد. تو بپرس و من هم پاسخ می‌دهم. ما در مورد قرآن می‌گوییم که این کتاب، کتابی آسمانی است و از سوی خدا و توسط فرشته وحی حضرت جبرئیل بر پیامبر اسلام نازل شده است. کتاب آسمانی ما مسلمانان تا به امروز از هرگونه گزند و تحریفی مصون مانده است. در قرآن ما هیچگونه اشکال و تناقضی وجود ندارد و تمام آنچه را که اشکال تراشان بیان کرده‌اند پاسخ داده شده است. آنقدر این کتاب ارزشمند و بلند مرتبه است که هرکسی در آن تفکر و تدبر می‌کند مات و مبهوت می‌شود.


* * *


     نگذاشت تا جملاتم را به انتها برسانم. با اعتراض جواب داد: اینچنین هم که تو میگویی هم نیست. من در این چند روز نقدهای گوناگونی را که به قرآن شده است را مطالعه کردم که بسیاری از آنها جواب داده نشده است. شما در گفتارتان صادق نیستید و به قرآن پایبندی ندارید. شما در ظاهر دم از قرآن می‌زنید، اما واقعیت چنین نیست.


     گفتم: چرا این حرف را میزنی، دلیلت چیست؟


     جواب داد: در کتاب مقدس شما قرآن، از انجیل و تورات به هدایت و نور تعبیر شده، آیا این طور نیست؟

     گفتم: چرا همین طور است. آیا آیاتش را هم میدانی؟


     لابه لای کتابی که در دستش بود را گشت. کاغذی را در آورد و گفت: قرآن درباره تورات میگوید: إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِیهَا هُدًى وَنُورٌ؛ همانا ما تورات را فرو فرستادیم که در آن هدایت و نور است[1] و درباره انجیل میگوید: وَآتَیْنَاهُ الْإِنْجِیلَ فِیهِ هُدًى وَنُورٌ؛ و انجیل را به او دادیم که در آن هدایت و نور است[2]. این آیات کتاب شما هست یا نه؟!


     لبخندی زدم و گفتم: این آیات کتاب ما هست. تو درباره قرآن مطالعاتی کرده ای، برای مغلوب کردن من هم نکته خوبی را یافته ای، اما کاش در میان کتابها جست و جویی هم می‌کردی شاید جواب خودت را می‌یافتی. قرآن ما دو نوع آیات دارد. برخی از آیات قرآن «محکم» نامیده می‌شوند و برخی «متشابه»[3]. الآن فرصت توضیحش نیست و بحث درباره اینها را برای وقت مناسبی می‌گذارم. فقط در مورد این دو آیه که گفتی چند نکته را برایت می‌گویم. اولا این آیاتی که خواندی و نظایرش را که در قرآن می‌بینی برای تورات و انجیلی است که تحریف نشده، نه کتاب مقدسی که امروز هست. ثانیا گرچه در تورات و انجیل، نور و هدایت هست، اما قرآن نور آشکارتر و کاملترین و جامع‌ترین دستور سعادت بشر است. در این دو آیه که تو خواندی دقت کن. می‌گوید که تورات و انجیل هدایت و نور هستند. این تعبیر قرآن درباره این دو کتاب است. اما وقتی می‌خواهد خودش را معرفی کند میگوید وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکُمْ نُورًا مُبِینًا؛ و به سوی شما نور آشکاری را فرو فرستادیم[4]. در این آیات خوب دقت کن و تعابیر را مورد مطالعه قرار بده. ثالثا این آیات مربوط به تورات و انجیل امروزی نیست. بلکه مقصود تورات و انجیل در زمان نزول قرآن و قبل از آمدن اسلام است. رابعا اینکه قبل از اشکال تراشی با این آیات، همانطوری که گفتم باید محکم و متشابه را بشناسی. طبق آیات محکمات قرآن، تمام اهل کتاب وظیفه دارند تا به آیین جدید گرویده و اسلام را بپذیرند.


     آرام آرام گفتم: آیا از این دیدگاه به موضوع نیندیشیده بودی؟


     لحظاتی سکوت کرد، نگذاشتم از فکر کردن به جوابم خارج شود. بی‌معطلی گفتم: چرا سعی نمی‌کنی با نگاه دوستانه به قرآن نگاه کنی؟ شاید نظرت عوض شد. آدم نباید در برخورد اول دیدی غرض آلود داشته باشد.


     داشتم گمان می‌کردم که قانعش کردم. البته مثل اینکه برای رسیدن به مطلوب خیلی عجله داشتم. همانطور که نگاهش به من دوخته بود گفت: فکر می‌کنی چونکه توانستی اولین سوال مرا توجیه کنی دیگر هیچ اشکالی در قرآن نیست. نخیر، این گمان باطلی است که قرآن را خالی از هرگونه اشکال و نقصی می‌دانی.


     با آرامش تمام گفتم: من که از اول گفتم، باز هم می‌گویم، هر سوال و اشکال و ایرادی را که نسبت به اسلام و قرآن و حضرت محمد9 داری بگو. یا جوابش را می‌دانم که می‌گویم و یا بلد نیستم که دنبالش می‌روم و جوابش را می‌یابم و می‌آورم. اگر هم چنین نشد و توانستی سوالی بی‌پاسخ بپرسی، با کمال میل مسیحی می‌شوم.


     با لبخندی که هم بوی جدی می‌داد و هم طعم شوخی؛ گفت: من تو را مجبور می‌کنم مسیحی شوی.

     آنقدر مصمم و مطمئن این حرف را زد که اگر اینقدر به حقانیت اسلام و کتاب و پیامبرش یقین نداشتم قافیه را می‌باختم.


     جواب دادم: یکی از دعاهای همیشگی من این است که خدایا مرا به راه راست هدایت کن و در دنیا و آخرت عاقبت به خیر نما. اگر این دعای من به دست تو اجابت شود خوشحال می‌شوم. پس تمام تلاشت را بکن تا مرا قانع کنی. ولی منصف باش و با قهر و غرض به حرف‌ها و جواب‌های من نگاه نکن، شاید حق با من باشد و تو...


     -: بعید می‌دانم که کار به آنجا برسد. بگذار یک سوال دیگر ازت بپرسم. برگردیم به قرآن و بحث درباره اشکالاتش. نتیجه بحث‌ها همه چیز را روشن می‌کند.


     -: قبول، اگر سوالی داری بپرس وگرنه من سوالاتی درباره کتاب مقدس دارم.


     -: اول جواب این سوال را بده. درباره این آیه چه می‌گویی: وَمَا کَانَ هَٰذَا الْقُرْآنُ أَنْ یُفْتَرَىٰ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَٰکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ؛ شایسته نبود (و امکان نداشت) که این قرآن ، بدون وحی الهی به خدا نسبت داده شود؛ ولی تصدیقی است برای آنچه پیش از آن است (از کتب آسمانی)[5]. این آیه یعنی چه؟ آیا این آیه تاییدی بر کتاب‌های مقدس و مهر تاییدی بر آنان نیست؟ آیا مطابق این آیه و آیاتی نظیر آن، قرآن تصدیق کننده کتاب مقدس نمی‌باشد؟


     -: آقای کارل، کمی دقت کن. بخش عمده اشکال تو را در پاسخم به اشکال قبلی جواب دادم. اما شما دقت نمی‌کنی. اولین چیزی که در این آیه به روشنی دیده می‌شود، دعوت اهل کتاب - یهودیان و مسیحیان و ... - به پذیرش قرآن است. خیلی واضح است که اگر کتابی کامل تر و جامع تر و تکمیل کننده کتابهای پیشین نباشد، دعوت به آن معنا ندارد. خیلی این نکته واضح است. در ثانی گفتم که قرآن، تورات و انجیلی را که برای عصر گذشته بوده و پذیرش آن وظیفه مردم بوده را تصدیق می‌کند. باید دانست که قرآن، تورات و انجیل امروزی را که تحریف شده است را تصدیق نمی‌کند. اگر به جای دیده غرض آلود، منصفانه به این آیات نگاه کنی و تفکر نمایی، این مطلب روشن است که قرآن تصدیق می‌کند تورات و انجیلی برای امت‌های پیشین فرستاده شده و از طرفی دیگر مردم را تکلیف به پذیرش دین جدید می‌نماید، به جهت کمال و تمام بودن آن.


     -: چرا در میان جملات و کلماتت یکسره از تحریف انجیل می‌گویی؟! که گفته که انجیل تحریف شده؟! این حرف بی‌معنا و نسنجیده‌ای است که هیچ پایه‌ای ندارد و تنها برای برخورد با نفوذ مسیحیت آنرا شایعه نموده‌اند. گفتم که شما به قرآن خودتان التزام عملی ندارید و تنها به صورت ظاهری از آن دم می‌زنید. خداوند اراده کرده تا تمام کتابهای آسمانی را از تحریف حفظ نماید. چظور شما می‌گویید قرآن تان تحریف نشده اما کتاب مقدس تحریف شده!! مگر قرآن نمی‌گوید ما «ذکر» را که همان کتاب‌های آسمانی است از تحریف نجات می‌دهیم؛ إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ؟[6] چطور خداوند قرآن شما را از تحریف نجات می‌دهد اما نمی‌تواند کتاب مقدس را مصون از تحریف نگه دارد؟


     -: قرار شد احساسی نباشیم و خیلی منطقی و علمی گفتگو کنیم. من جواب این اشکالاتت را نیز می‌دانم و از قبل مطالعه کرده‌ام. اول درباره آیه‌ای که اشاره کردی چند نکته را بگویم. اولا مقصود از «الذکر» در آیه، خصوص قرآن است. یعنی تنها قرآن مورد نظر این آیه است نه سایر کتابهای آسمانی. دلیل آن هم شاهدی است از خود قرآن در آیه‌ای دیگر. آیه دیگری می‌فرماید: وَإِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَلِقَوْمِکَ؛ و البته این (قرآن) براى تو و قوم تو یادآورى است[7]. ثانیا مسئله حفاظت از ذکر در آیه‌ای که خواندی اختصاص به قرآن دارد، بر خلاف کتابهایی که قبل از قرآن نازل شده؛ لذا مصون از تحریف نمانده‌اند.


     مسئله دیگری که مطرح کردی، گفتی که چرا خداوند قرآن شما را از تحریف حفظ کرد اما نتوانست انجیل ما را از تحریف مصون بدارد. نه قرآن برای ماست و نه انجیل برای شما. باید بدانی که این هر دو کتابهایی آسمانی و مقدس‌اند که از طرف خدا نازل شده‌اند و برای تمام بشریت می‌باشد. حرف من این است که این انجیل و توراتی که امروز موجود است، آن انجیل و تورات مقدسی نیست که از طرف خدا آمده است. اگر کمی تحمل داشته باشی و به قول ما ایرانی‌ها دندان برجگر بگذاری، برایت روشن می‌کنم از حرفی که می‌زنم می‌توانم دفاع کنم.


     اینکه می‌گویی چرا خدا انجیل را از گزند تحریف در امان نگه نداشت، باید بگویم که اگر خداوند اراده می‌‏فرمود تا انجیل و تورات از تحریف مصون باشند حتما چنین می‏شد، ولی اراده خداوند گزاف نیست. بلکه اراده او برطبق مصلحت و حکمت جریان می‌یابد. درباره عدم تعلق اراده الهی بر جلوگیری از تحریف کتاب‏های آسمانی گذشته، این چند نکته را به خاطر داشته باش: اولا چون ادیان پیشین برای مقطع و برهه‏‌ای از تاریخ کارآیی داشته و قهرا با پیشرفت زمان و تاریخ باید در آنها تحولاتی حاصل می‌‏شد، حفظ آن کتابها برای همیشه ضروری نبوده است. ثانیا برای حفظ یک متن به صورت اصلی باید شرایط طبیعی چنین امری فراهم باشد. در اعصار گذشته تکامل خط و کتابت به آن میزان نبوده تا بتواند متنی را در بستر خویش و به صورت کامل حفظ نماید. البته با رشد تمدن بشری، زمینه‏‌های لازم برای چنین امری پدیدار گردید. ثالثا چون اسلام دین ابدی و قرآن سند جاوید آن است و حالت منتظره‌ای برای آن وجود ندارد، باید از دستخوش تحریف و دگرگونی مصون بماند. ولی کتاب‏های آسمانی گذشته به دلیل داشتن حالت منتظره، چنین ضرورتی را ایجاب نمی‌‏کردند. رابعا اینکه آنچه از برخی آیات قرآن به دست می‌آید، تورات و انجیل تا روزهای آغازین دین اسلام به صورت تحریف نشده باقی بوده است. بر این اساس می‌توان گفت تحریف‏‌ها پس از نزول قرآن صورت گرفته است. دراین صورت باید گفت: تورات و انجیل تا پایان دوران مأموریت خویش از تحریف مصون بوده‏‌اند.


     درباره آیاتی که قرآن به انجیل و مسیحیت و ادیان دیگر پرداخته سخن فراوان است. وقتی به چنین آیاتی می‌رسیم نباید در همان مرحله اول خود را پیروز بدانیم و گمان کنیم که قرآن را به تشکیک کشیده ایم. صحیح‌اش این است تا قدری در آن تامل کنیم و از متون و کتابهای معتبر و صحیح استفاده کنیم. شاید آنچه را که در نخستین لحظه دریافته ایم اشتباه باشد و این غرور و جهل ناشی از خرسندی تشکیک در قرآن، ما را تا آخر عمر در گمراهی نگه دارد.


     کارل عزیز، بگذار من خودم برایت آیه‌ای از قرآن را بخوانم که تا این لحظه به آن اشاره‌ای نکردی. قطع دارم اگر از آن خبر داشتی و در مطالعاتی که انجام دادی به آن بر می‌خوردی، تا الان سخنی از آن زده بودی و سعی می‌کردی با دستاویر کردن آن مرا به چالش بکشی.


     در دومین سوره از قرآن آمده است:

      إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالنَّصَارَىٰ وَالصَّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ؛ کسانی که ایمان آوردند و کسانی که آیین یهودان و ترسایان و صابئان را برگزیدند، اگر به خدا و روز بازپسین ایمان داشته باشند و کاری شایسته کنند، خدا به آنها پاداش نیک می‌دهد و نه بیمناک می‌شوند و نه محزون.[8]


اگر تو خودت این آیه را خوانده بودی، با عجله و بی‌محابا می‌پرسیدی چگونه شما ما مسیحیان را انکار می‌کنید، در صورتی که قرآنتان به صراحت به حقانیت مسیحیان و سایر ادیان گواهی داده است. الحق و الانصاف چنین نمی‌گفتی؟






[1]. سوره مائده ، آیه44.

[2]. سوره مائده ، آیه46.

[3]. محکمات آیاتى هستند که معنى مراد آنها روشن است و به معنى غیر مراد اشتباه نمى‌افتد. به اینگونه آیات باید ایمان آورد و هم عمل کرد. آیات متشابهه آیاتى هستند که ظاهرشان مراد نیست و مراد واقعى آنها که تاویل آنهاست را پیامبر و ائمه اهل بیت: می‌دانند، ولى عامه مؤمنین که به تاویل متشابهات راه ندارند علم به آنرا باید به خدا و پیامبر و ائمه هدى ارجاع نمایند.

[4]. سوره نساء ، آیه 174.

[5]. سوره یونس ، آیه37.

[6]. سوره حجر ، آیه9.

[7]. سوره زخرف ، آیه44.

[8]. سوره بقره ، آیه 62.


//bayanbox.ir/id/5902045147213973861?view