صاد

انسان معاصر | نوشته های علی صفدری در زمینه ادیان، ملل و انسانها

علی صفدری | Ali Safdari

۳۱ مطلب با موضوع «مقالات و یادداشت ها» ثبت شده است


     باتری ماشینم خوابیده بود و هیچ جوری راه نمی افتاد. صبح اول صبح، هرچی ماشین را هل دادیم تا فرجی شود، نشد که نشد. محله را زیر و رو کردم تا بالاخره یک تعویض روغنی باز پیدا کردم. شاگردش گفت من ده هزار تومان میگیرم برایت راهش می اندازم. گفتم خیلی زیاد نیست؟!  به هر ترتیب آمد و رفت، نشد. آخر سر هم اصرار داشت که ده هزار تومان را بگیرد که گرفت. برایم عجیب بود که این همه اصرار برای کاری که نتوانسته انجام دهد. نزدیک یک ساعتی گذشته بود. بالاخره یک باتری سازی باز پیدا کردم. وارد مغازه اش که شدم چهره اش به دلم نشست. نمی دانستم چرا. بدون اینکه حرفی از اجرت کار بزنیم مغازه اش را تعطیل کرد و با من به چند خیابان آنطرف تر آمد و کارم را راه انداخت. داشتم به سمت مغازه اش می آمدم تا برسانمش ، گفتم : آقا چقدر تقدیم کنم؟ گفت: پنج هزار تومان. تعجب کردم ؛ با اینکه مغازه اش را بسته بود و همراه با من آمده بود و تبحر در کارش و ... این قیمت! تازه چند کار کوچک دیگر در ماشین بود که برایم درست کرد. نگاهی کردم و گفتم: خیلی با انصافی! اول تعجب کرد و گمان کرد که منظورم این است که زیاد دارد می گیرد. وقتی برایش شرح ماوقع را دادم تازه فهمید که منظورم چیست.

     نمی دانم چرا با انصاف نیستیم. به خدا قسم انصاف از شروط اولیه انسانیت است. همیشه دنبال دوز و کلکی هستیم تا پول بیشتری کاسبی کنیم. وقتی هم حرفش می شود همه اذعان می کنیم که این پولها برکت ندارد و فقط و فقط مشکلات آدم را زیاد می کند. اما باز هم ...

     در روایات فراوانی از انصاف گفته شده است. در حدیثی از پیامبر اسلام (ص) آمده که یکی از شبیه ترین اخلاق ها به ایشان انصاف است [1]. از امیرالمومنین (ع) نقل شده که فرمودند: مَنْ اَنـْصَفَ اُنـْصِفَ؛ هر کس با انصاف باشد انصاف می ‏بیند [2]. در کتاب شریف غررالحکم آمده است : اَلنصافُ أَفضَلُ الفَضائِلِ؛ انصاف، برترین ارزشهاست.

     عدم رعایت انصاف باعث عدم اطمینان به یکدیگر و بدبینی در سطح جامعه می شود. وقتی بر خلاف مروت رفتار می بینیم، دیگر نمی توانیم اعتمادمان را جلب نماییم و به گفته دیگران به دیده واقعیت نگاه کنیم. رعایت انصاف از مهمترین رفتارهای فردی است که ارتباط مستقیم با جامعه و ساختارهای آن دارد. جامعه ای که عاری از اخلاق های مهم فردی است، رفته رفته به زوال کشیده می شود و پوچی و بیهودگی در آن منزل می کند. باید در رفتارمان طوری انصاف به خرج دهیم که دوست داریم با ما انصاف شود. ما هم جزئی از جامعه ای هستیم که در آنیم و در حد خودمان نقش سازندگی آنرا داریم. دقت کنیم سهم ما در رعایت و یا عدم رعایت اجتماعیات چقدر است؟

     عدم رعایت انصاف، از اخلاق های غیراخلاقی ای بوده که از گذشته دیده می شده و باعث رنجش ها و کدورت های زیادی می شده است. صائب تبریزی در شعری به این موضوع اشاره ظریفی دارد:

رحم و انصاف و مروت از جهان برخاسته است

روی دل از قبلهٔ مهر و وفا گردیده است

     خلاصه ی سخن، همان حرفی که آقای باتری ساز برایم گفت. او می گفت که کنترل دزدگیر ماشین دوستم خراب شده بود، آمد پیش من. گفت تا به حال این کنترل را سه بار داده ام تعمیر کرده اند و هر بار پانزده هزار تومان از من گرفته اند. اما هنوز که هنوزست خراب ست و درست کار نمی کند. کنترل را نگاهی کردم. دیدم تنظیماتش به هم ریخته. دکمه ریست را چند ثانیه ای نگه داشتم . تنظیم شد. دوستم گفت: یعنی برای همین کار کوچک سه بار من تا تعمیرگاه کشیده شده ام و پول گزافی داده ام؟!!!

_________________________

[1] مکارم الاخلاق، ص‏457

[2] بحارالأنوار ، ج 95، ص 298، ح 17

۰ نظر ۲۱ تیر ۹۲ ، ۱۵:۱۱
سایت انسان معاصر
     چند وقتی بود که می خواستیم یک ساعت دیواری بخریم. بالاخره بعد از چند وقت موفق شدم که وارد یک مغازه ساعت فروشی در یکی از خیابان های اصلی طهران شوم. از لطف خدا فروشنده آدم متدین و معتقدی در آمد. خیلی آدم خوبی بود. از سادات حسینی که پای منبرها بزرگ شده. بعد از چند دقیقه ای که با هم حرف زدیم سر سخن باز شد و به قول معروف حرفمان گل انداخت. ازش پرسیدم با این وضعیت بد جامعه سختت نیست در این خیابان پر رفت و آمد مغازه داری؟ جوابم را با یک داستان داد. واقعا زیبا جواب داد. الآن بعد از چند روز هنوز من به جواب او فکر می کنم.

     ساعت فروش معتقد گفت: دو برادر بودند. یکی در شهر طلا فروشی داشت و دیگری در کوه عزلت گزیده بود و عبادت می کرد. یک روز برادر عابد از کوه برای برادرش پیغام می فرستد که تو خسته نشدی که اینقدر در شهر بودی و به آلودگی ها آلوده شدی؟ برادر طلا فروش جواب می فرستد: من در شهر دینم را حفظ کرده ام. تو یک روز پیش من بیا و خودت ببین. برادر عابد می پذیرد و از کوه به شهر و طلا فروشی برادر می آید. داخل مغازه برادر که شد دید که ظرف آبی بر سر در مغازه بسته است. علت را جویا می شود. برادر طلا فروش می گوید : این دین من است. من سالها زحمت کشیده ام که این نریزد. برادر عابد می گوید: عجب!. ساعتی می گذرد. برادر طلا فروش به دیگری می گوید من کاری دارم، قدری تو اینجا بایست، من می روم و می آیم. عابد می پذیرد و طلا فروش می رود. در این فرصت که عابد تنها بود خانمی به مغازه می آید و گل سینه ای انتخاب می کند. جلوی آینه مغازه می رود که آنرا امتحان کند و بر روی سینه اش ببیند. او روبه روی آینه مشغول گل سینه بود و یقه اش را کنار میزند که جلوه آنرا بر سینه اش ببیند که نگاه برادر عابد به سینه آن زن می افتد و در دلش لذتی می دود. این نگاه همان و ریختن آب بالای سر در مغازه همان. برادر طلا فروش که می آید نگاهش به ظرف آب می افتد و می گوید : برادر چه کردی. او هم ماجرا را تعریف می کند. برادر طلا فروش می گوید : این دین من بود که یک عمر آنرا حفظ کردم، تو یک ساعت اینجا بودی آنرا ریختی؟!

جناب ساعت فروش متدین بعد از نقل این حکایت گفت: که اگر در اینجا و این محل پر رفت و آمد بودی و دینت را حفظ کردی آنوقت مردی. یک روزی من داخل مغازه بودم که خانمی به شدت بد حجاب داخل مغازه ام شد. آنقدر وضعش بد بود که تمام این خیابان به او نگاه می کردند. همینکه داخل مغازه شد من سرم را پایین انداختم و گفتم : خانم محترم خواهش می کنم از مغازه من بروید بیرون ؛ خواهش می کنم!!!.
۲ نظر ۲۱ تیر ۹۲ ، ۱۵:۱۰
سایت انسان معاصر


نامداران مسیحی ؛ شیفتگان اسلامی / 1

رایسکه ؛ یتیمی شیفته علیعلیه السلام از آلمان


     در 25 دسامبر 1716 میلادی در زوربیک آلمان قدم به عرصه گیتی گذاشت. پدرش دبّاغ بود و در کودکی اش در گذشت؛ به ناچار او را به یتیم خانه ای در ناحیه هلّه سپردند. تحصیلات ابتدایی و دبیرستانش را در همانجا طی نمود و زبان یونانی و لاتین را به خوبی فراگرفت. بعد از آن وارد دانشگاه لیپزیک شد و در کنار تحصلاتش به خاطر علاقه شدید به آموختن زبان و ادبیات عرب، بی هیچ کمکی و به تنهایی این زبان و دستورش را فراگرفت. این آغاز حرکتی عظیم بود که وی داشت در آن قدم می نهاد. فقر مالی داشت و در کنار تحصیلش کمک هزینه ای نداشت و تنها پولهایی را هم که به دست می آورد تنها برای خریدن کتابهای عربی خرج می کرد.

     بیست سال بیشتر نداشت که در کتابخانه لیپزیک به نسخه ای خطی از کتاب «رساله هرمس در نکوهش نفس» دست یافت. آن را به لاتین ترجمه کرد؛ ترجمه ای عالی که حیرت سایرین را برانگیخت. ترجمه ای که برخی نامداران گفتند: «هنوز جوانی بیست ساله با بهترین آموزش و سودمندترین وسایل وجود ندارد که بتواند ترجمه ای بهتر از این ارائه کند.»

     هر چه بیشتر می گذشت، زبان و ادبیات عرب برای وی حلاوت بیشتری می یافت. در پی نسخه های گوناگون کتابها به کشورهای مختلف سفر کرد و از کتابخانه های بسیاری استفاده کرد؛ البته که در این راه ناروایی های بسیاری هم دید و ناکامی هایی هم چشید. ناروایی ها تا آنجا بود که آن هنگام که در شرف اتمام درسهایش در دانشگاه لیدن و گرفتن دکترا از دانشکده ادبیات بود، استادش تمام تلاش خود را مصروف نمود تا او را از تحقیقات عربی باز دارد و در آخر الامر موفق شد و رایسکه به پزشکی تغییر رشته داد.

     او از رهیافت زبان و ادبیات عرب با گوهر جانانه اسلام آشنا شده بود و نمی توانست که دل بکند. رشته تحصیلی اش را تغییر داد، اما از راهی که داشت می رفت جدا نشد. در آگوست سال 1747 میلادی مقدمه کتاب «تقویم التواریخ» حاجی خلیفه را ترجمه کرد. در این مقدمه توصیف گسترده ای درباره تاریخ اسلام عرضه می کند. او ظهور حضرت محمد و پیروزی دین او را از جمله حوداث تاریخی می داند که عقل انسانی نمی تواند وسعت آن را درک کند و آن را دلیل نیروی توانمند الهی می داند. وی تشیع را از لابلای منابع متاخری که به آنها استناد جسته می شناسد و معتقد است که علی بن ابی طالب پس از پیامبر محق تر از دیگران بوده که بلافاصله به خلافت برسد؛ ایشان 24سال به خاطر توطئه هایی که علیه او بود از حقش که به ارث بردن خلافت بود محروم گشت.

     رایسکه علی علیه السلام را بهترین می داند و معتقد است ایشان بهترین امیری بوده که جهان اسلامی به خود دیده است؛ ایشان شجاع و عادل بوده ولی به خاطر بداقبالی و تنفر عایشه که زنی قدرت طلب و جاه طلب بوده ناکام شد. رایسکه معتقد است که نبرد علی با معاویه نمونه ای از فریب بر قدرت و شر بر حق است.

     رایسکه اسلام را ستایش می کرد و از دروغ ها و تهمت هایی که جوامع غربی به آن می زدند بر حذر می دانست؛ همین سبب شد که مورد غضب علمای روحانی و کشیشان وقت واقع شود و زندگی اش در تنگدستی بگذرد. فوک در این زمینه می گوید: «وی از طرف روحانیون متهم بود که آزاد اندیش است و موافق ادعاهای آنان که می گفتند محمد -نعوذبالله- پیامبری جعال و فریبکار است نبوده و این دین او خرافاتی و مضحک است و نمی خواهد تاریخ جهان را به دو نیم، نیمی مقدس و نیمی دنیوی تقسیم کند، بلکه جهان اسلام را در قلب تاریخ جهانی قرار داده است. بالاتر از این نظریاتش را با صراحتی تمام بیان می کرد، بدون آنکه توجهی به نتایج حاصل از آن داشته باشد و این باعث بداقبالی وی شد.»[1]

     او دانشمندی روشنگر بود که با ادبیات عرب قدم به وادی اسلام گذاشت و نتوانست از ناحقی های کلیسای مسیحیت درباره اسلام دم نزند. او اسلام را گوهری پاک می دانست و همین سبب شد که خشم مخالفین اسلام را به خود بکشاند. برای همین سالها در فقر و نداری به سر برد و در آخر در چهاردهم آگوست 1774 میلادی در لیپزیک در گذشت. روحس شاد.

علی صفدری

14رجب1434 - 4خرداد1392 - قم المقدسة

_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _

[1] تحقیقات عربی در اروپا / ص117 / لیپزیک / 1955

* برای اطلاع دقیق تر از زندگی وی به کتاب «فرهنگ کامل خاورشناسان» نوشته "عبدالرحمن بدوی" و ترجمه "شکرالله خاکرند" رجوع نمایید.
۱ نظر ۰۴ خرداد ۹۲ ، ۱۲:۵۵
سایت انسان معاصر


بسم الله الرحمن الرحیم


     در دنیای امروز ما که رسانه های گوناگون و رنگارنگی وجود دارد، هر مکتبی تمام تلاش خود را به فعالیت در همه ی عرصه های ممکن گسترده نموده و از هر امکاناتی و در هر قالبی برای گسترش و تبلیغ راه و رسم خود استفاده می کند. این کار مخصوص ادیان الهی و مذاهب اسلامی نیست، حتی فرقه ها و گروه های خرده پایی که پیروانشان به اندازه جمعیت ساکنین یک کوچه هم نمی رسد، آنقدر در عرصه تبلیغات رسانه ای و حضور در همه ی صحنه های ممکن قوی عمل می کنند که گاهی گمان می رود اینان هم پیروان زیادی دارند و مقبولیت بسزایی ...

     ای کاش نگاهی به آمار برخی از این فعالیت ها بیاندازیم و پیش خودمان چرتکه وار حساب کنیم که با این اعداد و ارقام عجیب و سرسام آور، پس ما کجای کاریم و چه داریم می کنیم. آیا از آمار مجلات و روزنامه های تخصصی تبلیغ یک جریان و مکتب خاص خبر داریم؟! و یا از تعداد فیلم ها و نمایشنامه های ترویج کننده اندیشه های گوناگون اطلاعی داریم و یا که ... و یا که ... و یا که ...

     یکی از نکاتی که ما باید در ذهنیت هایمان تصحیح کنیم، اینکه گمان می کنیم تبلیغ و تبیین مکتبمان تنها به عهده روحانیت است. گمان می کنیم در میان ما شیعیان تنها روحانیت است که باید به ترویج اسلام اصیل و راه و رسم شیعی بپردازد. آری، یکی از مهمترین اقشاری که باید مبلغ دین و مکتب باشد روحانیت است؛ اما این بدان معنا نیست که باری بر دوش سایر مردم نیست. تک تک ما در مقابل دین و مذهبمان مسولیم و نسبت به آن وظیفه داریم. هموار نمودن راه بقا و پیشرفت دین و مذهب، کار دشواری است که با همیاری و همدلی و همکاری همه پیروان آن به ثمر خواهد نشست؛ و اگر چنین نباشد کار لنگان می شود و راه بیراهه...

     در راه ترویج دین باید همه دست به کار باشند. تبلیغ دین کار جهادی می طلبد و با مِن مِن کردن کار درست نمی شود. برای مقابله با افکاری که ممکن است جامعه اسلامی را به خطر بیاندازد، همه باید آماده باشند. مگر وقتی تانک ها و موشک ها و ناوهای دشمن به سرزمین حمله کند، همه لباس رزم بر تن نمی کنند و پیر و جوان دست در دست هم نمی دهند تا به مقابله برخیزند و آب و خاک را نجات دهند. نباید فراموش کنیم که حفظ عقیده بسی مهمتر از هر چیز است و برای حفظ آن باید دست در دست هم دهیم به مهر...

     امروز دشمن به مرزهای عقیدتی ما حمله کرده و در پی تخمیر فکر مسلمانان است. امروز دشمن یک نفر نیست! یک گروه نیست! یک فرقه نیست! و حتی یک مذهب و دین نیست! امروز دشمنان داریم و هر گروه و فرقه و مذهبی سعی دارد که مرزهای عقیدتی ما را درنوردد. برخی از سعی دارند تا عقاید ما را موریانه زده کنند و از داخل بپوسانند. امروز باید هشیار باشیم و دیگران را هم هشیار نماییم. امروز دشمن عقیدتی ما تنها وهابیت و بهاییت نیست؛ بودایی ها و هندوها و مسیحی ها و ... هر کدام به طریقی به ما یورش آورده اند و هنوز عده ای از ما در خواب غفلتیم و دست از نگاه خوشبینانه خود بر نمی داریم؛ شاید روزی که عریانمان نمودند و همه عقاید ما را به یغما بردند بیدار شویم.

     در جهاد اعتقادی، یک فرد و یک گروه و یک سازمان تنها مسول نیست، تک تک افراد باید این حس را داشته باشند همانطوری که جبهه جنگ به تک تک ما نیازمند است، در نبرد عقیدتی هم به تک تک ما نیاز است. نویسنده باید بنویسد، فیلم ساز باید فیلم بسازد، طراح باید طراحی کند و هر که به هر طریق که می تواند باید در راه دفاع و جهاد از ایمان و عقیده دست به کار شود. اگر امروز مسلمانی به بودایی گری و مسیحی گری میل پیدا کند، همه ی ما مسولیم و اگر امروز فیلمی و کتابی بر کسی از مسلمین تاثیر گذارد و عقیده اش را نابود سازد همه ما مسولیم و اگر ...

     دوستان، عزیزان، شیعیان، مسلمانان، خواهران و برادران

     لطفا مواظب باشیم؛ مواظب خودمان و تک تک اعضای خانواده مان و دوستانمان و همه اطرافیانمان. سخت ترین خطر، خطری است که عقاید دینی ما را نابود سازد، پس مواظب هم باشیم و در این راه همدیگر را یاری رسانیم. گمان کنیم امروز در فلان نقطه از این کره خاکی زلزله امده و باید به آنها یاری رسانیم؛ امروز در بسیاری از مغزها دارد زلزله اتفاق می افتد و کسی یاری نمی رساند. خواهشا در راه عقیده یکدیگر را یاری کنیم...

علی صفدری

13رجب1434 - قم المقدسه

۴ نظر ۰۳ خرداد ۹۲ ، ۰۹:۴۷
سایت انسان معاصر


غفلت فردی و اجتماعی از میراث معنوی

     ما انسانها نوعا قدر میراث معنوی مان را نمی دانیم. اگر پول و زمین و ماشینی به ما ارث برسد، با تمام جان و دل آغوش باز می کنیم و به استقبالش می رویم؛ اما اگر میراثی معنوی داشته باشیم، پشت پا زده و آن را رها می کنیم. این حکایت اکثر ما آدم هاست.

     ما مسلمانان میراث گرانبهایی داریم که رفته رفته در طول قرن های متمادی به ما ارث رسیده و آنقدر گرانسنگ و ذی قیمت است که دولت ها و کشورهای زیادی برای تصاحب آن سر و دست می شکنند. ما میراث عظیمی داریم که قطره ای از آن را مرحوم
آیت الله مرعشی نجفی جمع آوری کرد و شد کتابخانه بزرگ ایشان؛ که امروز از بهترین و مهمترین کتابخانه های دنیاست. آری، کتاب هایی خطی و نفیس از گذشتگان برای ما به یادگار مانده و میراثی گهربار را برای ما شکل داده و ما یا از آن غافلیم و یا خود را به غفلت زده ایم. این میراث عظیم، سالها و قرن ها خود را از دست مشکلات و مصیبت ها عبور داده و اکنون به دست ما رسیده است. آنقدر مشکلات و سختی ها در پس این پرده های تاریخی بوده که عموما از آن بی خبریم. ما منبعی غنی از ذخایر علمی بودیم که دست های تجاوزگر چشم دیدنمان را نداشت. این میراثی که برای ما مانده بخشی از کتاب هایی است که ما داشته ایم و میزان قابل توجهی از آن در جنگ ها و آتش سوزی ها و بی فرهنگی ها از میان رفته. در حملات مغول در قرن هفتم هجری، خزانه های حمام های آن وقت را در بسیاری از شهرها مثل نیشابور و ری و اصفهان و جاهای دیگر، با آتش زدن کتاب های مسلمانان گرم می کردند. این میراث ماست که بخش عظیمی از آن نابود شده و بخشی هم که مانده از سهل انگاری تک تک ما در خطر قرار دارد.

     یک نمونه از سهل انگاری ها را بگویم. یکی از چهره هایی که زحمات بسیاری کشید تا بتواند گامی در حفظ این ذخایر بردارد، مرحوم آیت الله سید ریحان الله موسوی کشفی از علمای قرن سیزده ساکن تهران بود. وی کتابخانه بسیار نفیسی داشت که هزاران نسخه خطی را در خود جای داده بود. نسخه های مهم و کُهَنی که از دستیازی غارتگران این فرهنگ نجات داده و همه را ممهور به مهر و دستخط خود ساخته بود. پس از درگذشت ایشان، بازماندگانش فروش این مجموعه نفیس و مهم را آغاز کردند و این گنجینه مانند یخی در برابر خورشید آب شد. در کنار این سهل انگاری های خودمان، به تلاش های سفارت خانه های دولت های غربی در ممالک اسلامی برای تصاحب این میراث معنوی هم می شود اشاره کرد. در کنار این دو، مستشرقانی هم می شود نام برد که به ممالک شرقی آمدند و به اسم پژوهش و تحقیق علمی، غارتگری ها کردند. اینها همه دست به دست هم دادند تا میراث ما را از چنگ ما در بیاورند.

     ما میراثی مهم و غنی داریم و از آن غافلیم. آنقدر که شکل موهای فلان فوتبالیست و کفش های رنگارنگ فلان بازیگر برای ما اهمیت دارد، اگر سرمایه های عظیم معنوی مان را می شناختیم امروز انقدر خود را کوچک نمی شمردیم. این تنها مشکل فردی ما نیست؛ دولتمردانمان هم به همین منوال، اگر هزینه های میلیاردی برای استخدام فلان فوتبالیست و بازیگر و ... را هم برای فرهنگ و میراثمان می کردیم، امروز شاهد برپایی نمایشگاه های متعدد نسخه های خطی خودمان در اروپا نبودیم و هر روز خبری جدید از خروج نسخه ای نایاب و منحصربه فرد را از ممالک اسلامی مان نمی شنیدیم. تا کی باید خواب باشیم و غفلت زده با هر نسیمی کشان کشان شویم و از ریشه خود بی اطلاع باشیم!!!

علی صفدری

31 اردیبهشت 1392  –   9 رجب 1434

قم المقدسه

۰ نظر ۰۱ خرداد ۹۲ ، ۱۲:۲۵
سایت انسان معاصر