یکی از شیر زنان کربلا همسر «جنادة بن کعب» است. وی همراه شوهرش و پسرش «عمرو بن جناده» از مـکـه بـه سیدالشهدا علیه السلام ملحق شد و تا کربلا آمد. آمده است که جناده از صحابه پیامبر صل الله علیه وآله بود و در جنگ صفین در رکاب امیرالمومنین علیه السلام حضور داشت. وی در کوفه با جناب مسلم بن عقیل بیعت نمود. بعد از دستگیری و شهادت مسلم بن عقیل، مخفیانه از کوفه خارج شد و خود را به کاروان سیدالشهداء علیه السلام رساند.1 صبح عاشورا و در ابتدای نبرد، جناده و همراهانش با شمشیرهایشان بر قلب سپاه دشمن حمله بردند، و پیکاری نمایان کردند. در جریان نبرد وقتی به محاصره درآمدند و ارتباطشان با یارانشان قطع گردید، حضرت عباس علیه السلام به یاریشان شتافت و آنها را که مجروح شده بودند، از محاصره رهانید. هنگام بازگشت، بار دیگر دشمن به آنان نزدیک شد و آنها نیز با تمام قدرت بر دشمن تاختند و پس از مبارزه ای دلیرانه همگی در یک مکان به فیض عظیم شهادت نائل آمدند.2
بعد ار به شهادت رسیدن جنادة بن کعب، فـرزنـدش که نوجوانی ده یا یازده ساله بیشتر نبود، پرچم را بـه دسـت مـی گیرد و به میدان می آید؛ اما سیدالشهداء علیه السلام او را منع می کند و می فرماید هم اکنون پدرت کشته شده و آمدن تو به میدان، برای مادرت سنگین است. اما او گفت: «ان امی هی التی امرتنی؛ مادرم به من فرمان داده که جان ناقابل خود را فدای شما کنم».
هنگامی که وارد میدان نبرد شد، اول از همه موقع خواندن رجز است. نگفت پدرم کیست، مادرم کیست، با این که رسم بود که خودشان را به اسم پدر و مادر و خویشانشان معرفی میکردند، نسبشان را میگفتند، کنیهشان را میگفتند، اما او نگفت من که هستم. چنان رجز خواند که تا همیشه تاریخ اسمش می درخشد. فریاد زد:
امیری حُسَینٌ وَنِعْمَ الامیرُ • سُرُور فُؤادِ البَشیر النّذیرِ
عَلِی وَفاطِمَةٌ والِداهُ • فَهَلْ تَعْلَمُونَ لَهُ مِنْ نَظیرٍ
لَهُ طَلْعَةٌ مِثْلُ شَمْسِ الضُّحی • لَهُ غُرَّةٌ مِثْلُ بَدْرِ الْمُنیرِ3
عَلِی وَفاطِمَةٌ والِداهُ • فَهَلْ تَعْلَمُونَ لَهُ مِنْ نَظیرٍ
لَهُ طَلْعَةٌ مِثْلُ شَمْسِ الضُّحی • لَهُ غُرَّةٌ مِثْلُ بَدْرِ الْمُنیرِ3
امیر من حسین علیه السلام است و چه خوب امیری است. او مایه شادی دل پیامبرِ بشارت دهنده و انذار کننده است. پدرش علی علیه السلام و مادرش فاطمه علیها السلام است. آیا شبیهی برای او سراغ دارید؟ او چهرهای همچون خورشید رخشان و پیشانی ای چون ماه دارد.
او آن قدر با دشمن جنگید تا به شهادت رسید. «مالک بن نسر بدی» سرش را جدا کرد و به سوی لشکرگاه سیدالشهداء علیه السلام پرتاب نمود. مادرش سر او را برداشت و گفت: «أحسَنّت یا بُنَی، یا ثمره فؤادی، یا قرهَ عَینی؛ آفرین پسرم، ای شادی دلم و ای نور چشمم». سپس سر را به سوی یکی از افراد دشمن پرتاب کرد و او را به هلاکت رساند. پس از آن عمود خیمه را کشید و بر آن گروه حمله کرد. سیدالشهداء علیه السلام او را برگرداند و در حقش دعا فرمود.4
[1] تنقیح المقال / ج1 / ص234 - ذخیرة الدارین / ص236
[2] تاریخ طبرى / ج۵ / ص۴۴۶ - الکامل فى التاریخ / ج۴ / ص74 - ابصار العین / ص 144 و 61 - نفس المهموم / ص257 - مقتل مقرم / ص239 - قاموس الرجال / ج2 / ص505 و 506
[3] بحار الانوار / ج45 / ص27 - ذخیرة الدارین / ص244
[4] حیاة الحسین / ج3 / ص233 - قاموس الرجال / ج7 / ص129 - ابصار العین / ص94 - منتهی الآمال / ص511
*****