صاد

انسان معاصر | نوشته های علی صفدری در زمینه ادیان، ملل و انسانها

علی صفدری | Ali Safdari

تشریعات قرآن | جلسه دوم

دوشنبه, ۱ دی ۱۳۹۹، ۰۴:۳۸ ب.ظ

سلسله درسگفتارهای «تشریعات قرآن»

خوانشی از سیر نزولی آیات الاحکام

جلسه دوم - هفتم اردیبهشت1399 - دوم رمضان 1441


 

  • دانلود فایل جلسه دوم:

https://bayanbox.ir/view/280309634249105969/009.jpg

متن پیاده شده جلسه دوم

     نکته نخست که باید مطرح کنیم پیرامون خود قرآن است. بر اساس باورهای ما، قرآن یکی از ادلّه اربعه می باشد و یکی از دو رکن اساسی برای استنباط احکام فقهی و از منابع اصلی شریعت محسوب می شود. اینگونه باور داشتن به متون مقدس و سنّت های دینی، سابقه ای تاریخی دارد و در ادیان پیش از اسلام نیز همینگونه بوده است.

برای نمونه به کلام جان هیک – این فیلسوف دین که در بین ما بیشتر به خاطر نظریه پلورالیسم شهرت دارد – اشاره می¬شود: «شورای ترنت – که یکی از مهم‌ترین شوراهای سراسری کلیسای کاتولیک بود - اعلام نمود که این شورا با همان اخلاص و احترامی که تمام کتاب‌های عهد قدیم و جدید را می‌پذیرد و حرمت می‌نهد، همین طور، سنتی را که به ایمان و اخلاقیات مبتنی است و به عنوان امری که شفاها از عیسی مسیح دریافت گردیده یا الهام بخش آنها روح القدس بوده و همیشه در کلیسای کاتولیک محفوظ است، می‌پذیرد و تقدیس می‌کند».


     در باور همه مذاهب اسلامی، قرآن حجّت است. حجّت یک معنای واژگانی و لغتی دارد، به معنای برهان و دلیلی که سبب قطع و یقین می¬شود و هر آن چیزی که صلاحیت استدلال را داراست. برگزیدن این معنای حجّت، بر قطع، همه اماره های معتبر، اصول عملیه و قواعد فقهی صحیح بوده و هیچ مانعی از عقل و نقل برای این معنا وجود ندارد. در دانش منطق، حدّ وسطِ قیاس را حجّت میدانند که در واقع علت تحقق و ثبوت در هر استدلالی است. به این مثال توجه کنید: عالم متغیّر است، و هر متغیّرى حادث است، پس عالم حادث است. حد وسط این استدلال که: هر متغیری حادث است، در دانش منطق حجّت قلمداد می¬شود. اما در دانش اصول فقه، از چیزى که شرعاً واسطه در اثبات است - مانند ادله‏ اجتهادى و قواعد معتبرى که احکام را به وسیله آنها ثابت می‌کنیم – تعبیر به حجّت می¬شود. پس هر چیزى که با امضا یا تأسیس شرع معتبر باشد و حکم یا موضوع حکم را ثابت کند، در اصطلاح اصولیین حجّت نام دارد.


     اهل بیت علیهم السلام در نقل های گوناگون و بسیاری که از آنها آمده است، برای تبیین و یا مستند سازی کلام شان، چه در امور عمومی زندگی و چه در امور فقهی، از آیات قرآن بهره گرفته اند و به آنها استناد کرده اند. برای نمونه به خطبه حضرت زهرا سلام الله علیها در مسجد رسول خدا صل الله علیه و آله باید اشاره نمود – که به خطبه فدکیه شهرت دارد – که برای اثبات حقانیت شان به آیات قرآن استناد فرمودند. این نمونه در مقام احتجاج است و خلیفه¬ای که شهادت صحابه رسول خدا را در حقانیت دختر ایشان نپذیرفته بود، نتوانست در مقابل آیات قرآن ادعایی داشته باشد.


     در امور عامه فقهی و احکام هم روایات بسیاری در منابع اولیه و اصلی ما وجود دارد که در تبیین یک حکم و یا قاعده، به آیات کتاب خدا استناد شده است که در بین گفتگوها، به برخی از آنها اشاره می شود.


     بنابراین قرآن قطعی الصدور است و مسلمانی در حقانیت آن تردید ندارد و باور مسلمانان بر این است که قرآن از ناحیه خدا نازل گردیده و اصالت و حجیّت آن پذیرفته شده است.

 

     دومین نکته ای که در اینجا مطرح است و باید بر آن تامل نمود، مسئله ظواهر قرآن است. اصلا ظواهر قرآن چیست و آیا ظواهر قرآن حجت است؟


     به صورت کلی، کلام را به سه دسته تقسیم بندی می¬کنند: نصّ، ظاهر و یا مجمل.

نصّ به کلامی اطلاق می شود که دلالتش بر مقصود متکلم صددرصدی باشد و یک در هزار هم احتمال دیگری در آن داده نشود. ظاهر به کلامی گفته می شود که مفادش ظاهر و آشکار است و معنایی که از آن قصد شده به ذهن مخاطب خطور می کند، ولی به آن صورتی نیست که بتوان آن را صددرصدی قلمداد نمود؛ بلکه احتمال دیگری هم در آن می توان داد؛ ولی به قدری این احتمال ضعیف است که عرف و عقلا به آن اعتنایی نمی کنند. دسته سوم که مجمل نامیده شده، به کلامی که دو یا چند پهلو داشته باشد گفته می شود، آن هم به گونه ای که نتوان هیچ¬یک از آن احتمالات را قوی تر پنداشت و آن را برگزید.


     با این توضیح، روشن است که نصّ قطعا حجّت است و مجمل یقینا نمی تواند حجّت باشد؛ سخن بر سر ظواهر کلمات است. ظواهر کلماتِ گفتگوهای روزمره مردمان و عرف با یکدیگر حجّت است و نظام مفاهمه انسان ها در همه دنیا، چه به صورت گفتاری و یا نوشتاری، بر همین ظواهر استوار و مبتنی است و تفهیم و تفهّم به همین شیوه صورت می پذیرد و شاید در گفتگوهای روزانه مان جمله ای را پیدا نکنیم که سراسرش نصّ باشد و هیچ بخشی از آن ظاهر قلمداد نشود.


     یکی از بحث هایی که در دانش اصول فقه به آن پرداخته می شود، بر همین مطلب است که آیا ظواهر قرآن حجت هست و یا خیر. زیرا گفته می شود در دوره¬ای که اخباری ها بر جریان های فکری غالب بودند، باور آنان بر این بود که نمی توان به ظواهر قرآن استناد نمود و این ظواهر حجیت ندارد. البته نقدهایی بر این ادعا وارد شده و مقالاتی در دفاع از اخباری ها و نظرات چهره های اثرگذارشان مبنی بر اینکه آنان ظواهر قرآن را حجّت می دانسته اند نگاشته شده؛ ولی  به هر حال در دوره بعد از اخباری ها، زمانی که اصول فقه غالب گردید؛ یکی از بحث های کتب اصولی به همین موضوع اختصاص یافت.


     مرحوم آخوندخراسانی هیچ تردیدی را بر اصل حجیت ظواهر کلام شارع قرآن روا نمیداند و دلیل این حجیت را، سیره عقلا و بنای عملی آنان بیان میکند. ایشان در این زمینه به دو نکته اشاره میکند:
1 تردیدی نیست که عقلا عالم در هنگام افاده خاسته هایشان با دیگران، بر روی ظواهر تکیه میکنند و از ظواهر استفاده می نمایند. اگر کسی بر روی مکالمات روزمره اش دقت و تمرکز کند، تصدیق می کند که واقعیت امر این چنین است و شالوده اصلی گفتارهای ما ظواهر است. شارع هم از عقلاست و بلکه رئیس عقلا و خالق است و علی القاعده رویه او هم این چنین است.
2 تنها همین سیره عقلا کافی نیست و نمی شود سیره عقلا را به تنهایی برای خطابات شارع پذیرفت، بلکه باید شارع مقدس این سیره را قولا و عملا تایید کرده و آن را امضا نموده باشد، یا اینکه اگر صریحا تایید ننموده، سخنی در ممانعت با این رویه و نپذیرفتن آن از سوی شارع به ما رسیده باشد.


     سپس مرحوم آخوندخراسانی بیان می کند که ما یقین داریم که شارع این سیره را کنار نگذاشته و بر رد نمودن آن اقدامی ننموده، زیرا که اگر چنین رخدادی بود، مسلمانان صدر اسلام آن را برای ما گزارش می کردند و به دست ما می رسید. ثانیا اینکه اگر شارع این سیره را نپذیرفته بود، باید شیوه دیگری را عرضه می داشت، که در این صورت حتما برای ما نقل می¬شد و به دست ما می رسید، در حالی که اصلا خبری از چنین رویدادی نیست و ما یقین داریم که چنین اتفاقی رخ نداده است. با این حساب یقین داریم که شارع سیره عمومی مردمان را در برخورد با ظواهر رد ننموده و با توجه به اینکه این شیوه در نودونه درصد موارد مورد ابتلاست؛ از همین رو فهمیده می شود که این روش و شیوه مورد قبول شارع است.


     خلاصه سخن اینکه ایشان شش وجه که ممکن است بر عدم حجیت ظواهر قرآن اقامه شود را ذکر می کند و همه آنها را پاسخ می دهد و ثابت می¬کند که ظواهر قرآن همانند ظواهر روایات و هر کلامی حجت است.

 

     نکته سوم، مسئله تحریف قرآن است. این بحث در تاریخ قرآن بسیار پرحاشیه بوده و از مسائل تاریخی، روایی و کلامی بین مذاهب اسلامی است و از دوره صحابه تا به امروز همواره مطرح بوده است. به دلیل آنکه در این بحث از آیاتی یاد می شود که به نوعی با آیات الاحکام پیوند دارد، ناگزیریم که تاملی هرچند کوتاه به این موضوع داشته باشیم.


     شاید بتوان گفت که ریشه این تردید¬ها نشأت گرفته از کلام برخی دروغ¬پردازان و فریب¬کارانی است که در صحیح¬بخاری و صحیح¬مسلم آمده و تا امروز مسئله ساز بوده است.


     در دوره رسول خدا و نزول قرآن، آیاتی که نازل می گردید با نوشت افزارهای ابتدایی و بر روی چیزهایی نظیر تکه‌های چرم، استخوان های شانه و دنده گوسفند و شتر، چوب درخت خرما که پوست آن را کنده بودند، سنگ های صاف و صیقلی و قطعاتی از حریر و چیزی شبیه به کاغذ نوشته می شد که به هر قطعه ای که آیاتی بر روی آن حک می شد «صحیفه» می¬گفتند. به این ترتیب قرآن در زمان رسول¬خدا به صورت صحیفه-صحیفه بود. در همان روزگار، آیاتی که نازل می¬گردید توسط مسلمانان حفظ هم می¬شد. هر کسی به قدر توانایی خویش آیات و سوره¬هایی را حفظ بود و گفته شده که حدود چهل نفر از صحابه تمام آیات نازل شده را از حفظ داشتند. به این ترتیب، قرآن در زمان رسول خدا محفوظ بود و هم به صورت نگاشته های گوناگون و هم به صورت محفوظات مخاطبان؛ اما بنا به علل و عواملی در زمان ایشان به صورت یک کتاب منسجم در کنار هم قرار نگرفت. شاید یکی از این عوامل، باز بودن باب وحی بوده که در هر مرحله از وحی، آیاتی نازل می شد و به دستور رسول خدا -کسانی که فرمان بردار ایشان در امر کتابت وحی بودند و با نام «کُتّاب وحی» شناخته می شدند- هر آیه در جایگاه مورد نظر و سوره مخصوص خود قرار می گرفت. البته برخی از محققین مسئله نسخ احتمالی را نیز در این خصوص ذکر کرده¬اند که می¬توان بر روی آن نیز تامل نمود.


     به هر روی، تا وحی به پایان نمیرسید، امکان جمع آوری قرآن به صورت یک مجلد نبود، ولی در زمان رسول¬خدا، خود ایشان بر کتابت و تنظیم آیات در سوره¬ها نظارت داشتند و بعد از ایشان تنها مصحف های گوناگون و پراکنده ای که وجود داشت سامان گرفت و به صورت یکپارچه تنظیم گردید که از آن تعبیر به جمع آوری مصحف می شود.


     مرحوم مطهری در جلد نخست «آشنایی با قرآن» بیان لطیفی دارد:


     مثلًا فرض کنید که میخواهیم دیوان حافظ و یا خیام را بشناسیم. اولین کاری که باید بکنیم این است که ببینیم آیا آنچه که به نام دیوان حافظ مشهور شده همه ی آن از حافظ است و یا تنها بعضی از قسمت¬هایش به حافظ تعلق دارد و بقیه اش الحاقی است؛ و همچنین در مورد خیام و دیگران. اینجاست که پای نسخه ها در میان می آید، آن هم قدیمیترین و معتبرترین نسخه¬ها. میبینیم که هیچ یک از این کتاب¬ها از این نوع شناخت بی نیاز نیست. حافظی که مرحوم قزوینی چاپ کرده و در آن معتبرترین نسخه¬ها را ملاک قرار داده با حافظ های معمولی که در ایران یا بمبئی چاپ میشد و در خانواده¬ها وجود داشت بسیار متفاوت است. حافظ¬هایی که سی چهل سال پیش چاپ کرده بودند در حدود دو برابر حافظ هایی است که امروز نسخه شناس ها معتبر میدانند... و یا وقتی به رباعیات منسوب به خیام نگاه می¬کنید شاید حدود دویست رباعی پیدا کنید که همه تقریباً در یک سطح قرار دارند و اگر اختلافی هست در همان حدودی است که میان اشعار همه شاعران است حال آنکه هرچه از نظر تاریخی به عقب بروید و به عصر خیام نزدیک¬تر شوید می بینید که از این تعداد آنچه قطعاً منسوب به اوست شاید کمتر از بیست رباعی باشد و باقی یا در صحت انتساب شان تردید است و یا قطعاً به دیگران تعلق دارد.
     بنابراین اولین مرحله در شناخت یک کتاب این است که ببینیم آنچه در دست ماست از نظر اِسناد به گوینده و آورنده اش چقدر اعتبار دارد؟ آیا اِسناد همه آن درست است یا آنکه قسمتی درست است و قسمتی نادرست؟ در این صورت چه درصدی از مطالب را می توانیم از نظر انتساب تأیید کنیم؟ بعلاوه به چه دلیل میتوانیم بعضی را قطعاً نفی و برخی را قطعاً اثبات و پاره¬ای را مشکوک تلقی کنیم؟
     این نوع شناخت آن چیزی است که قرآن از آن بی نیاز است و از این نظر کتاب منحصر به فرد جهان قدیم محسوب می¬شود. در میان کتابهای قدیمی کتاب دیگری نتوان یافت که قرن¬ها بر آن گذشته باشد و تا این حد بلاشبهه باقی مانده باشد. مسائلی از این قبیل که فلان سوره مشکوک است، فلان آیه در فلان نسخه هست و در فلان نسخه نیست، در مورد قرآن اساساً مطرح نیست. قرآن بر نسخه و نسخه¬شناسی پیشی گرفت. جای کوچکترین تردیدی نیست که آورنده همه این آیات موجود حضرت محمّد بن عبداللَّه است که آنها را به عنوان معجزه و کلام الهی آورد و احدی نمی¬تواند ادعا کند و یا احتمال بدهد که نسخه دیگری از قرآن وجود داشته و یا دارد. هیچ مستشرقی هم در دنیا پیدا نشده که بخواهد قرآن¬شناسی را از اینجا شروع کند که بگوید باید به سراغ نسخه¬های قدیمی و قدیمی¬ترین نسخه¬های قرآن برویم و ببینیم در آنها چه چیزهایی هست و چه چیزهایی نیست. اگر در مورد تورات و انجیل و اوستا و یا شاهنامه فردوسی و گلستان سعدی و هر کتاب دیگر این نیاز هست، برای قرآن چنین نیازی نیست...
     قرآن مانند تورات نبود که یکباره نازل شود و بعد این اشکال به وجود بیاید که نسخه اصلی کدام است، بلکه آیات قرآن به تدریج و در طول 23 سال نازل شد و از همان روز اول نزول، مسلمین مانند تشنه بسیار سوزانی که به آب گوارایی برسد آیات قرآن را فرا میگرفتند و حفظ و ضبط میکردند، بخصوص که جامعه آن روز مسلمین جامعه ای بسیط بود و کتاب دیگری وجود نداشت تا مسلمانان، هم ناگزیر به حفظ آن باشند و هم ناچار از ضبط این. ذهن خالی و حافظه قوی و نداشتن سواد خواندن و نوشتن سبب شده بود تا مسلمانان اطلاعاتشان را تنها از راه آنچه که می¬دیدند و می¬شنیدند کسب کنند؛ از این رو پیام قرآن که با احساس و عاطفه آنان سازگار بود همچون نقشی که در سنگ کنده شود در قلب آنان نقش می¬بست و چون آن را کلام خدا می¬دانستند نه سخن بشر، برایشان مقدس بود و به خود اجازه نمی¬دادند که حتی یک کلمه یا یک حرف را در آن تغییر دهند و یا پس و پیش کنند و پیوسته تلاششان این بود که با تلاوت این آیات به خدا نزدیک تر شوند.
     مزید بر همه اینها پیامبر اکرم از همان روزهای اول عده ای نویسندگان خاص برای قرآن انتخاب کرد که به «کتّاب وحی» معروف ند. این امر امتیازی برای قرآن محسوب می شود که هیچ کدام از کتاب های قدیمی از آن برخوردار نبوده اند. نگارش کلام خدا از همان آغاز، از جمله علل قطعی حفظ و مصون ماندن آن از تحریف بود.


     با توجه به آنچه گفته شد، کسی در طول تاریخ اسلامی هیچ¬گاه ادعا نداشت که بر قرآن چیزی افزوده شده و یا از این حیث مورد دستبرد واقع شده؛ ولی در بین همه مذاهب، کسانی هستند که قائل به کاستی قرآن نسبت به آنچه در ابتدا نازل شده بود هستند؛ به این معنا که ادعا می کنند برخی آیات قرآن بر اساس انگیزه های گوناگون حذف شده و مورد دستبرد قرار گرفته است. اما باور عمومی مسلمانان بر این است که متن موجود، همان قرآن دوره رسول خدا بوده و چیزی از آن از میان نرفته است. امامانِ اهل بیت نیز همواره شیعیان را توصیه به همین قرآن کرده اند  و آن را میزان و معیار راستی آزمایی احادیث و میراث روایی معرفی کرده اند و هر حدیثی که با آن موافقت نداشته باشد را بافته¬های خوش¬رنگ و کذب دانسته اند.  بر همین اساس، باور ما بر این است: «اعتقادنا أنّ القرآن الذی أنزله الله تعالی علی نبیّه محمّد هو ما بین الدفّتین، و من نسب إلینا أنّا نقول إنّه أکثر من ذلک، فهو کاذب» ؛ همین قرآنی که بین الدفّتین -بین همین دو جلد قرآن موجود- قرار دارد بر رسول خدا نازل شده و اگر کسی به ما نسبت دهد که قرآن را بیش از آنچه موجود است می دانیم، دروغگو است و بر ما دروغ بسته است. این مسئله در طول تاریخ همواره باور علماء طراز اول ما بوده و مرحوم آقای خویی در کتاب البیان حدود شصت صفحه پیرامون تحریف و قرائات قرآن سخن به میان آورده و آن را رد نموده و در پایان نتیجه گرفته که باور به تحریف قرآن خرافه ای بیش نیست و انسان خِردورز منصف وقتی در این مسئله تدبر و تامل نماید، هیچ تردیدی در بطلان آن نمی نماید.


     یکی از منابع خوبی که در زمینه تحریف قرآن بسیار قابل استفاده است، کتاب مرحوم علامه عسکری با نام «القرآن الکریم و روایاتُ المدرستین» است. محور اصلی این کتاب، پیرامون دو کتاب –یکی از نویسنده ای شیعی و دیگری وهابی - است که به ارزیابی و نقد سخنان هر دو به صورت محققانه و منصفانه پرداخته و به خوبی این مهم را به سامان رسانده است. نویسنده وهابی در کتابش ادعا می کند که در منابع شیعی هزار حدیث بر تحریف قرآن وجود دارد و روایات شیعی ای که مرحوم نوری در فصل الخطاب می آورد را نیز نقل می کند، اما روایاتی که مرحوم نوری از منابع اهل سنت نقل می کند را به هیچ عنوان گزارش نمی کند! مرحوم علامه عسکری در جلد سوم کتاب، تمام آن هزار ادعای پوشالین وهابی را واکاوی نموده و چنان ریشه ای مسئله را حل نموده که تا اکنون کسی دیگر نتوانسته در این حیطه عرض اندام کند.


     در این موضوع یک نکته پایانی عرض کنم؛ مسئله ادعای تحریف قرآن یک موضوع حساب شده ای بوده تا قرآن را که معجزه جاویدان رسول خدا بوده را از اعتبار ساقط کنند و مردمان را از آن محروم نمایند. نود درصد، بلکه نودوپنج درصد روایاتی که در این موضوع ادعا می¬کنند مربوط به یک نفر است که علمای رجال او را کذّاب و وضّاع و... می دانند و او احمد بن محمد سیّاری است که در ابواب فقه شاید تنها یکی، دو روایت از او رسیده؛ ولی تا توانسته پیرامون تحریف، روایت ساخته و حدیث جعل کرده که گفته می شود دویست، سیصد حدیث در این موضوع دروغ پردازی کرده است.


     ریچارد بل نیز که سال ها روی قرآن و تاریخ آن کار نموده و ترجمه ای از آن را به انگلیسی برگردانده، نکته قابل توجه¬ای بیان کرده است:


     همین واقعیت که عبارات متغایر و حتی متعارض همچنان محفوظ مانده اند، اقوی دلیل بر این است که ما همه آنچه را که به حضرت محمد وحی شده است، در دست داریم.

 

 

 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">