یکی از شیوه های استعمار، استفاده از وام های با بهره های کلان و گرفتار کردن کشورهای ضعیف بود. در این یک دقیقه ماجرای به استعمار کشیده شدن مصر را می شنویم...
پادکست هفت آبان به بررسی پیشینه ما ایرانیان می پردازد و در پی این پرسش است که
آیا ما ایرانی ها تنها 2500سال پیشینه تاریخی داریم؟!
4.66 مگابایت
خوانشی از سیر نزولی آیات الاحکام
جلسه سوم - هشتم اردیبهشت1399 - سوم رمضان 1441
متن پیاده شده جلسه سوم
نکته دیگری که بیان آن اهمیت دارد، مسئلهای است که از آن به «ناسخ و منسوخ» تعبیر میشود. نسخ به معنای برداشته شدن حکمی با آمدن حکم دیگر است، به طوری که اگر حکم دوم نمیآمد، حکم اول تا روز قیامت باقی میماند. بنابرین باید بدانیم که برخی از احکام و قوانینی که در سالهای نخستین دعوت پیامبرصل الله علیه وآله وضع شدند، قوانین زمانداری بودهاند که در پایان مدت زمان اجراییشان، ملغی شدهاند یا تغییر یافته اند.
در آیه صدوششم سوره بقره، خداوند میفرمایند: هر حکمی را نسخ کنیم، حکمی بهتر از آن را برایتان میفرستیم. بنابرین اصل وجود نسخ، یک مسئله قرآنی است. این آیه در نخستین ماه های هجرت رسول خداصل الله علیه وآله به مدینه، نازل شده و چند سال پیش از این، زمانی که پیامبرصل الله علیه وآله در مکّه بودند، یک مرتبه دیگر درباره نسخ در آیه صدویکم سوره نحل نیز سخن به میان آمده بود.
در بحثهای دانش اصول، درباره اینکه آیا احکام شریعتهای پیشین نسخ گردیدهاند و یا میتوان به آنها استصحاب نمود بحث میگردد. مقصود اینکه بحث نسخ، یک بحث دامنهدار در دانشهای گوناگون محسوب میشود و اینجا ما از منظر دانشهای تفسیری و فقهی با آن روبرو هستیم.
به یک شبهه کوچک اما مهم نیز اشاره می کنم. در این باب ایراد وارد میکنند که این تغییر حکم، آیا با علم مطلق الهی ناسازگاری ندارد؟ خداوندی که به همه جزئیات آگاه است، چرا حکمی می فرستد که چندی بعد آن را نقض نموده و نیاز به حکم جدید باشد؟
پاسخ می دهیم که پروردگار با احاطه عالمانه، حکم نخست را صادر میکند و خود میداند که این حکمی گذرا و زماندار است و ممکن است این زمانداری بر ایمان آورندگان پوشیده باشد. هنگامی که زمان آن به پایان رسید، حکم دوم را -که ممکن است حکم نخستین را تشدید یا تضعیف یا ملغی کند- ابلاغ میفرماید. هنگام جایگزینی حکم نخستین با حکم دوم، نسخ رخ میدهد. به عنوان نمونه: پس از مهاجرت به مدینه، مسلمانان به مدت شانزده ماه به سوی بیتالمقدس نماز میخواندند. آنگاه دستور رسید که از این پس به سمت کعبه نماز را اقامه کنید. این رخداد، نسخ تلقی میشود و دستور اولیه که نماز به سوی بیت المقدس بوده «منسوخ» و حکم جدید را که نماز به سوی کعبه است، «ناسخ» مینامند؛ و این منافات و تعارضی با علم پروردگار ندارد.
درباره تعداد قوانینی که نسخ شدهاند نیز سخن بسیار است. برخی دامنه ی آن را بسیار گسترده می دانند، تا جایی که ادعا می کنند تنها در سی و چهار سوره نسخی رخ نداده است. گروهی دیگر همانند سیوطی تنها بیست آیه را در این مسئله داخل میدانند. عده ای نیز نسخ را زیبنده قرآن نمیدانند و آن را نوعی کاستی برای قرآن قلمداد میکنند و در پی رد اصل موضوع هستند. در این میان تلاشه ای عالمانه مرحوم آقای خویی تامل برانگیز است.
ایشان در کتاب البیان به انتقاد از مفسرانی که بدون توجه کافی در آیات، و با توهم اختلاف بین آنها، قائل به نسخ شدهاند پرداخته و مواردی را که آنها در شمار مصادیق نسخ آورده اند را بررسی نموده و بیان می کند که گاه، آیه ای، قرینه ی عرفی در فهم آیه ی دیگر به شمار می آید؛ از قبیل خاص و عام یا مطلق و مقید. مرحوم آقای خویی با طرح آیاتی که در مورد آنها ادعای نسخ شده، هر یک از آنها را به جز یک مورد –آیه نجوا- مورد مناقشه قرار می دهند.
نکته پنجم را به تاریخچه و شیوه های نگارشهای موجود پیرامون آیات الاحکام اختصاص دهیم. سایر مذاهب اسلامی، سابقه بحث و تحقیق پیرامون آیات الاحکام را به محمد بن ادریس شافعی (متوفی 204 هجری) میرسانند و او را اولین نگارنده در این حوزه میدانند. چناچه یک جستجوی به دور از غرضورزی انجام دهیم، با نام محمد بن سائب کلبی (متوفی 146 هجری) رو به رو میشویم که بیش از نیم قرن پیش از شافعی میزیسته است. ابنندیم، کتابشناس و فهرستنگار نامی بغداد در قرن چهارم، در کتاب الفهرست، از نگاشته ابن سائب کلبی در این زمینه یاد میکند. شاید سبب اینکه برخی، از آوردن نام کلبی در این مقام خودداری کردهاند، پیشینه فعالیتها و باورهای او باشد. محمد بن سائب کلبی از خانواده های شیعی محسوب میشده و بخش عمده فعالیت هایش در زمینه دانش تفسیر و انساب بوده که متاسفانه عمده آثارش به ما نرسیده است. این محو آثار را باید در کینه ورزی هایی که به خاطر گرایشات مذهبی او نسبت به اهل بیتعلیهم السلام رخ داده جستجو کرد. با وجود آنکه ایشان از رجال ترمذی و ابن ماجه به شمار میآید، در کتب رجالی غیرامامیه تعابیر تند و زننده ای پیرامونش به کار رفته است. احادیث تفسیری او را قبول میکنند، ولی به نظراتش در انساب که میرسند، مردود می شمارند؛ که احتمالا این یک بام و دو هوا به خاطر افشاگری های او درباره تاریخِ دوره جاهلیت و بیان ناپاکی برخی از بزرگان قریش بوده که به مذاق آنها خوش نیامده و رفته رفته او و احادیثش را متروک کرده و حذف نمودهاند.
خلاصه آنکه اولین کتابی که از علمای شیعی در زمینه آیات الاحکام به ما رسیده، کتاب مرحوم قطب راوندی (متوفی 573 هجری) با نام «فقه القرآن» میباشد. از روزگار ایشان تا روزگار ما، کتابهای بسیاری در این موضوع به نگارش در آمده که سه کتاب «کنزالعرفان فی فقه القرآن» مرحوم فاضل مقداد، «زبده البیان فی احکام القرآن» مرحوم مقدس اردبیلی و «مسالک الافهام الی آیات الاحکام» مرحوم فاضل جواد، از شهرت بیشتری برخوردار هستند. در دوره معاصر نیز موضوع آیات الاحکام مورد توجه زیادی قرار گرفته و چهرههای زیادی پیرامون آنها دست به نگارش بردهاند که بخش قابل ملاحظهای از این آثار همان تکرار مکرّرات پیشینیان است؛ ولی در این میان آثار ارزندهای هم دیده میشود.
کتابهایی که در همه دوره ها در این باب به نگارش در آمده، غالبا به یکی از این دو شیوه بحث را پیگیری نمودهاند: یا اینکه بر اساس چینش قرآن، سوره ها را به ترتیب جستجو نموده و آیات الاحکامش را استخراج کرده و بر این محور، پیرامون آیات به بحث و نظر پرداخته اند و یا اینکه شیوه دومی را محور بحث شان قرار داده و بر اساس دسته بندی ابواب فقه عمل کردهاند و از طهارت تا دیات، آیات هر کتاب فقهی را دستهبندی کرده و به بررسی آنها پرداخته اند.
آنچه که ما در این گفتگو شیوه خودمان قرار می دهیم، روش سومی است که کمتر به آن توجه شده و فواید منحصرانه خودش را دارد. از لحاظ روش شناسی در فهم قرآن، برای مخاطب امروزی، این روش سوم ساختارمندانه تر به نظر میرسد. ما در این گفتگو، در پی سیر نزولی آیات الاحکام هستیم و آیات مربوط به بحث تشریعات قرآن، که هر کدام حکمی از احکام را به دوش می کشند را بر اساس ترتیب نزول آنها پیگیری می کنیم. از دوره آغاز نزول وحی در مکه شروع کرده و سپس تا دوره دعوت آشکار پیامبر و معراج و هجرت به مدینه و ... تا آخرین روزهای حیات مبارک ایشان و خاتمه نزول قرآن ادامه میدهیم.
این نوع خوانش آیات، نگاه مخاطب به وضع قوانین در اسلام را روشن میسازد و گام به گام همراه با آیات جلو میآید و ظرافت های تدوین قانون برای جامعهای که فاصله زیادی با چارچوبهای اخلاقی، انسانی و معنوی داشت را هویدا میکند. اینکه در برخورد با مردمان با چه رویکردی باید پیش رفت و از کجا باید آغاز نمود. اینها چالشهای جدی در برخورد با انسان معاصر است که وقتی پای سخن و دل هر کدامشان مینشینی، حتی اگر در برخوردهای نخستین با واهمهگی یا ستیز روبرو شوی، و با وجود همه دلمشغولیهایی که پیشرفتهای انسانی برایشان ایجاد کرده، با تمام وجود لمس میکنی که عطش شروع یک راه معنوی در زندگی را دارد. در بحثها و گفتگوها با باورمندان به سایر ادیان و فرقه ها –علی الخصوص مسیحیت- برای خیلی از انسانها روشن شده است که باورمندی بدون شریعت، راه به ناکجاآباد است و آن بلایی که پولس بر سر آیین مسیح آورد -که شریعت را ساقط نمود- جفای به همه انسانها بود.
نگاه به قرآن از منظر شیوه نزولی؛ فواید منحصر به فردی دارد که همین فایدهها جذابیت پیگیری این شیوه را برای محققین بیشتر میکند. مثلا در بحث زبان قرآن و فهمیدن مراد استعمالی واژهها بسیار راهگشاست. واژگانی که در قرآن مورد استفاده قرار گرفته محور بحث دانشمندان زیادی بوده و هست. اگر ما چینش نزول آیات و سورهها را مورد دقت قرار دهیم، به فهم بهتری در این موضوع میرسیم که وقتی به آثار قرآنی برخی بزرگان میرسیم شاهد خطاهایی هستیم. مثلا پیرامون آیه چهارم سوره مدثر که میفرماید: «وثِیابَکَ فَطَهِّر»؛ مرحوم آقای طباطبایی با عنایت به آیه 187 سوره بقره که همسران را لباس یکدیگر تشبیه میکند، بیان میکند که مقصود این است تا زنان را تطهیر نموده و از شرک و معاصی باز دار. این درحالی است که سوره مدثر از سوره های نخستین نازل شده است و آیات سوره بقره در مدینه نازل گردیده و هنوز تشبیه لباس بودن همسران برای یکدیگر صورت نگرفته بوده و در آن بازه زمانی رسول خدا تنها همسری که داشته اند بانوخدیجه بوده است.
از دیگر ویژگی ها و فواید توجه به سیر نزولی آیات، شناسایی اسباب النزول های ناصحیح است. به هر حال ما برای بسیاری از آیات، با واقعه و داستانی رو به رو هستیم که سبب نزول آیه را برای ما بازگو میکند. این اسباب نزول، آلوده به اخبار دروغین و غیرصحیح نیز هست؛ ولی در هر صورت نمیتوان از همه آنها چشم پوشید. گفته شده که احمد حنبل برای رهایی از داستان های ساختگی در اسباب نزول، همه آنها را مردود دانسته است. اما این دیدگاه آنقدر ناپسند است که بعدها کسانی همانند زرکشی برای توجیه آن تلاش کردند. برخی دیگر برای تشخیص سره از ناسره در این بحث، راههای دیگری را پیشنهاد دادهاند. یکی از راههای تشخیص صحت این اسباب، توجه به سیر نزولی آیات است. این توجه به سیر نزولی، بسیاری از شبهاتی که پیرامون رسولخدا و قرآن مطرح میشود را به روشنی پاسخ میدهد و این شبهات را خنثی میسازد. مثلا سیوطی درباره آیات 126 تا 128 سوره نحل، مینویسد این آیات در حالی نازل شد که رسولخدا بر جنازه عموی خویش حمزه ایستاده بود و جملاتی را درباره انتقام حمزه و مثله نمودن هفتاد نفر از قریش بر زبان میراند؛ جبریل این آیات را بر ایشان نازل نمود و او را از این کار منع ساخت. این درحالی است که سوره نحل در ترتیب نزولی قرآن هفتادمین سوره نازل شده است و در مکه نازل گردیده و ماجرای شهادت حمزه در سال چهارم هجری و در نبرد احد در نزدیکی مدینه رخ داده است.
مسئله ششمی که باید به آن اشاره نمود، تعداد آیاتی که در این موضوع با آن روبهرو هستیم و ساختار آنهاست. باید گفت در بین شش هزار و چندصد آیه قرآن، نظر یگانهای وجود ندارد که چند آیه در این موضوع دسته بندی میشود. در منابع روایی اولیه، روایاتی وجود دارد که یکچهارم آیات را مربوط به احکام و فرائض بر می شمرند و روایات دیگری که این تعداد را تا یکسوم میرساند ؛ یعنی بیش از سی درصد آیات.
بر اساس نظر مشهور بین صاحب نظران، تعداد آیات الاحکام را پانصد آیه برمیشمرند؛ یعنی حدود یک سیزدهم آیات قرآنی. اقوال دیگری که وجود دارد از دویست و چند آیه تا هزار آیه یا بیشتر را بیان میکنند و برخی نظر بر این دارند که تمام آیات قرآن شامل آیات الاحکام است و از همه آیات، میتوان حکمی فقهی را استخراج نمود. در بین دیدگاه های گوناگون، شاید این نظر پسندیده باشد که نمیتوان تعداد دقیقی از آیات را برشمرد که تنها آنها را در دسته آیاتالاحکام قرار دهیم و دیگر آیات را به این حوزه مربوط ندانیم؛ زیرا این مسئله که به کدام آیه در استنباط حکمی فقهی استناد کنیم، بسته به توانایی فقیه در مسئله فقاهت دارد؛ ممکن است فقیهی بتواند از آیهای استنباطی نماید که دیگران به چنین استنباطی نرسیده باشند. از همین رو تعداد مشخصی از آیات را نمیتوان دستهبندی و معرفی نمود؛ اما تلاش ما این است که در حد امکان تمام آیات مطرح در این موضوع را ذکر نموده و چیزی را از قلم نیاندازیم.
آیاتی که محور بحث ماست، چهارگونه اند: برخی از آنها حکم خاصی را بیان میکنند و برخی دیگر حکمی عام را؛ دسته سوم قواعدی فقهی از آنها برداشت میگردد و دسته چهارم در استخراج قاعده های اصولی مورد استفاد واقع میشوند.
آیاتی که در این بحث با آنها روبرو هستیم، گاهی به صراحت بیانگر حکمی فقهی هستند و چارچوبهای کلی فقه اسلام را تبیین میکنند. برخی از آنها در پاسخ به پرسش هایی که از پیامبرصل الله علیه وآله میشده است، نازل گردیدهاند و با واژههای «یستفتونک» و «یسئلونک» آغاز میشوند و از پیامبر پاسخ سوال یا استفتاءشان را می خواستند. اما همیشه آیه به همین روشنی به ما حکم فقهی را ارائه نمیدهد و گاهی باید شآن نزول آن را بررسی نمود و یا احادیثی که پیرامون آن وجود دارد را در کنار آیه قرار داد. در برخی آیات، آیه تنها بیانگر حکم کلی یک عملی است و شیوه اجرایی و ضوابط آن را باید در سیره پیامبرصل الله علیه وآله جستجو نمود؛ همانند نماز و روزه و خیلی از احکام دیگر. گاهی در غالب داستان و سرگذشت پیشینیان به ما حکمی فقهی ارائه میشود؛ همانند آنجا که ماجرای فرزندان یک باغدار خیّر را خداوند برایمان نقل میفرماید و مانع خیر نشدن و احکامی دیگر را به ما می آموزاند. گاهی هم با یادآوری سرگذشت بدکاران یا تقبیح رفتارهای آنان، صفات مذموم و ناشایست را برمیشمرد و انسانها را از کردارهای اینچنینی بر حذر میدارد.
خوانشی از سیر نزولی آیات الاحکام
جلسه دوم - هفتم اردیبهشت1399 - دوم رمضان 1441
متن پیاده شده جلسه دوم
نکته نخست که باید مطرح کنیم پیرامون خود قرآن است. بر اساس باورهای ما، قرآن یکی از ادلّه اربعه می باشد و یکی از دو رکن اساسی برای استنباط احکام فقهی و از منابع اصلی شریعت محسوب می شود. اینگونه باور داشتن به متون مقدس و سنّت های دینی، سابقه ای تاریخی دارد و در ادیان پیش از اسلام نیز همینگونه بوده است.
برای نمونه به کلام جان هیک – این فیلسوف دین که در بین ما بیشتر به خاطر نظریه پلورالیسم شهرت دارد – اشاره می¬شود: «شورای ترنت – که یکی از مهمترین شوراهای سراسری کلیسای کاتولیک بود - اعلام نمود که این شورا با همان اخلاص و احترامی که تمام کتابهای عهد قدیم و جدید را میپذیرد و حرمت مینهد، همین طور، سنتی را که به ایمان و اخلاقیات مبتنی است و به عنوان امری که شفاها از عیسی مسیح دریافت گردیده یا الهام بخش آنها روح القدس بوده و همیشه در کلیسای کاتولیک محفوظ است، میپذیرد و تقدیس میکند».
در باور همه مذاهب اسلامی، قرآن حجّت است. حجّت یک معنای واژگانی و لغتی دارد، به معنای برهان و دلیلی که سبب قطع و یقین می¬شود و هر آن چیزی که صلاحیت استدلال را داراست. برگزیدن این معنای حجّت، بر قطع، همه اماره های معتبر، اصول عملیه و قواعد فقهی صحیح بوده و هیچ مانعی از عقل و نقل برای این معنا وجود ندارد. در دانش منطق، حدّ وسطِ قیاس را حجّت میدانند که در واقع علت تحقق و ثبوت در هر استدلالی است. به این مثال توجه کنید: عالم متغیّر است، و هر متغیّرى حادث است، پس عالم حادث است. حد وسط این استدلال که: هر متغیری حادث است، در دانش منطق حجّت قلمداد می¬شود. اما در دانش اصول فقه، از چیزى که شرعاً واسطه در اثبات است - مانند ادله اجتهادى و قواعد معتبرى که احکام را به وسیله آنها ثابت میکنیم – تعبیر به حجّت می¬شود. پس هر چیزى که با امضا یا تأسیس شرع معتبر باشد و حکم یا موضوع حکم را ثابت کند، در اصطلاح اصولیین حجّت نام دارد.
اهل بیت علیهم السلام در نقل های گوناگون و بسیاری که از آنها آمده است، برای تبیین و یا مستند سازی کلام شان، چه در امور عمومی زندگی و چه در امور فقهی، از آیات قرآن بهره گرفته اند و به آنها استناد کرده اند. برای نمونه به خطبه حضرت زهرا سلام الله علیها در مسجد رسول خدا صل الله علیه و آله باید اشاره نمود – که به خطبه فدکیه شهرت دارد – که برای اثبات حقانیت شان به آیات قرآن استناد فرمودند. این نمونه در مقام احتجاج است و خلیفه¬ای که شهادت صحابه رسول خدا را در حقانیت دختر ایشان نپذیرفته بود، نتوانست در مقابل آیات قرآن ادعایی داشته باشد.
در امور عامه فقهی و احکام هم روایات بسیاری در منابع اولیه و اصلی ما وجود دارد که در تبیین یک حکم و یا قاعده، به آیات کتاب خدا استناد شده است که در بین گفتگوها، به برخی از آنها اشاره می شود.
بنابراین قرآن قطعی الصدور است و مسلمانی در حقانیت آن تردید ندارد و باور مسلمانان بر این است که قرآن از ناحیه خدا نازل گردیده و اصالت و حجیّت آن پذیرفته شده است.
دومین نکته ای که در اینجا مطرح است و باید بر آن تامل نمود، مسئله ظواهر قرآن است. اصلا ظواهر قرآن چیست و آیا ظواهر قرآن حجت است؟
به صورت کلی، کلام را به سه دسته تقسیم بندی می¬کنند: نصّ، ظاهر و یا مجمل.
نصّ به کلامی اطلاق می شود که دلالتش بر مقصود متکلم صددرصدی باشد و یک در هزار هم احتمال دیگری در آن داده نشود. ظاهر به کلامی گفته می شود که مفادش ظاهر و آشکار است و معنایی که از آن قصد شده به ذهن مخاطب خطور می کند، ولی به آن صورتی نیست که بتوان آن را صددرصدی قلمداد نمود؛ بلکه احتمال دیگری هم در آن می توان داد؛ ولی به قدری این احتمال ضعیف است که عرف و عقلا به آن اعتنایی نمی کنند. دسته سوم که مجمل نامیده شده، به کلامی که دو یا چند پهلو داشته باشد گفته می شود، آن هم به گونه ای که نتوان هیچ¬یک از آن احتمالات را قوی تر پنداشت و آن را برگزید.
با این توضیح، روشن است که نصّ قطعا حجّت است و مجمل یقینا نمی تواند حجّت باشد؛ سخن بر سر ظواهر کلمات است. ظواهر کلماتِ گفتگوهای روزمره مردمان و عرف با یکدیگر حجّت است و نظام مفاهمه انسان ها در همه دنیا، چه به صورت گفتاری و یا نوشتاری، بر همین ظواهر استوار و مبتنی است و تفهیم و تفهّم به همین شیوه صورت می پذیرد و شاید در گفتگوهای روزانه مان جمله ای را پیدا نکنیم که سراسرش نصّ باشد و هیچ بخشی از آن ظاهر قلمداد نشود.
یکی از بحث هایی که در دانش اصول فقه به آن پرداخته می شود، بر همین مطلب است که آیا ظواهر قرآن حجت هست و یا خیر. زیرا گفته می شود در دوره¬ای که اخباری ها بر جریان های فکری غالب بودند، باور آنان بر این بود که نمی توان به ظواهر قرآن استناد نمود و این ظواهر حجیت ندارد. البته نقدهایی بر این ادعا وارد شده و مقالاتی در دفاع از اخباری ها و نظرات چهره های اثرگذارشان مبنی بر اینکه آنان ظواهر قرآن را حجّت می دانسته اند نگاشته شده؛ ولی به هر حال در دوره بعد از اخباری ها، زمانی که اصول فقه غالب گردید؛ یکی از بحث های کتب اصولی به همین موضوع اختصاص یافت.
مرحوم آخوندخراسانی هیچ تردیدی را بر اصل حجیت ظواهر کلام شارع قرآن روا نمیداند و دلیل این حجیت را، سیره عقلا و بنای عملی آنان بیان میکند. ایشان در این زمینه به دو نکته اشاره میکند:
1 تردیدی نیست که عقلا عالم در هنگام افاده خاسته هایشان با دیگران، بر روی ظواهر تکیه میکنند و از ظواهر استفاده می نمایند. اگر کسی بر روی مکالمات روزمره اش دقت و تمرکز کند، تصدیق می کند که واقعیت امر این چنین است و شالوده اصلی گفتارهای ما ظواهر است. شارع هم از عقلاست و بلکه رئیس عقلا و خالق است و علی القاعده رویه او هم این چنین است.
2 تنها همین سیره عقلا کافی نیست و نمی شود سیره عقلا را به تنهایی برای خطابات شارع پذیرفت، بلکه باید شارع مقدس این سیره را قولا و عملا تایید کرده و آن را امضا نموده باشد، یا اینکه اگر صریحا تایید ننموده، سخنی در ممانعت با این رویه و نپذیرفتن آن از سوی شارع به ما رسیده باشد.
سپس مرحوم آخوندخراسانی بیان می کند که ما یقین داریم که شارع این سیره را کنار نگذاشته و بر رد نمودن آن اقدامی ننموده، زیرا که اگر چنین رخدادی بود، مسلمانان صدر اسلام آن را برای ما گزارش می کردند و به دست ما می رسید. ثانیا اینکه اگر شارع این سیره را نپذیرفته بود، باید شیوه دیگری را عرضه می داشت، که در این صورت حتما برای ما نقل می¬شد و به دست ما می رسید، در حالی که اصلا خبری از چنین رویدادی نیست و ما یقین داریم که چنین اتفاقی رخ نداده است. با این حساب یقین داریم که شارع سیره عمومی مردمان را در برخورد با ظواهر رد ننموده و با توجه به اینکه این شیوه در نودونه درصد موارد مورد ابتلاست؛ از همین رو فهمیده می شود که این روش و شیوه مورد قبول شارع است.
خلاصه سخن اینکه ایشان شش وجه که ممکن است بر عدم حجیت ظواهر قرآن اقامه شود را ذکر می کند و همه آنها را پاسخ می دهد و ثابت می¬کند که ظواهر قرآن همانند ظواهر روایات و هر کلامی حجت است.
نکته سوم، مسئله تحریف قرآن است. این بحث در تاریخ قرآن بسیار پرحاشیه بوده و از مسائل تاریخی، روایی و کلامی بین مذاهب اسلامی است و از دوره صحابه تا به امروز همواره مطرح بوده است. به دلیل آنکه در این بحث از آیاتی یاد می شود که به نوعی با آیات الاحکام پیوند دارد، ناگزیریم که تاملی هرچند کوتاه به این موضوع داشته باشیم.
شاید بتوان گفت که ریشه این تردید¬ها نشأت گرفته از کلام برخی دروغ¬پردازان و فریب¬کارانی است که در صحیح¬بخاری و صحیح¬مسلم آمده و تا امروز مسئله ساز بوده است.
در دوره رسول خدا و نزول قرآن، آیاتی که نازل می گردید با نوشت افزارهای ابتدایی و بر روی چیزهایی نظیر تکههای چرم، استخوان های شانه و دنده گوسفند و شتر، چوب درخت خرما که پوست آن را کنده بودند، سنگ های صاف و صیقلی و قطعاتی از حریر و چیزی شبیه به کاغذ نوشته می شد که به هر قطعه ای که آیاتی بر روی آن حک می شد «صحیفه» می¬گفتند. به این ترتیب قرآن در زمان رسول¬خدا به صورت صحیفه-صحیفه بود. در همان روزگار، آیاتی که نازل می¬گردید توسط مسلمانان حفظ هم می¬شد. هر کسی به قدر توانایی خویش آیات و سوره¬هایی را حفظ بود و گفته شده که حدود چهل نفر از صحابه تمام آیات نازل شده را از حفظ داشتند. به این ترتیب، قرآن در زمان رسول خدا محفوظ بود و هم به صورت نگاشته های گوناگون و هم به صورت محفوظات مخاطبان؛ اما بنا به علل و عواملی در زمان ایشان به صورت یک کتاب منسجم در کنار هم قرار نگرفت. شاید یکی از این عوامل، باز بودن باب وحی بوده که در هر مرحله از وحی، آیاتی نازل می شد و به دستور رسول خدا -کسانی که فرمان بردار ایشان در امر کتابت وحی بودند و با نام «کُتّاب وحی» شناخته می شدند- هر آیه در جایگاه مورد نظر و سوره مخصوص خود قرار می گرفت. البته برخی از محققین مسئله نسخ احتمالی را نیز در این خصوص ذکر کرده¬اند که می¬توان بر روی آن نیز تامل نمود.
به هر روی، تا وحی به پایان نمیرسید، امکان جمع آوری قرآن به صورت یک مجلد نبود، ولی در زمان رسول¬خدا، خود ایشان بر کتابت و تنظیم آیات در سوره¬ها نظارت داشتند و بعد از ایشان تنها مصحف های گوناگون و پراکنده ای که وجود داشت سامان گرفت و به صورت یکپارچه تنظیم گردید که از آن تعبیر به جمع آوری مصحف می شود.
مرحوم مطهری در جلد نخست «آشنایی با قرآن» بیان لطیفی دارد:
مثلًا فرض کنید که میخواهیم دیوان حافظ و یا خیام را بشناسیم. اولین کاری که باید بکنیم این است که ببینیم آیا آنچه که به نام دیوان حافظ مشهور شده همه ی آن از حافظ است و یا تنها بعضی از قسمت¬هایش به حافظ تعلق دارد و بقیه اش الحاقی است؛ و همچنین در مورد خیام و دیگران. اینجاست که پای نسخه ها در میان می آید، آن هم قدیمیترین و معتبرترین نسخه¬ها. میبینیم که هیچ یک از این کتاب¬ها از این نوع شناخت بی نیاز نیست. حافظی که مرحوم قزوینی چاپ کرده و در آن معتبرترین نسخه¬ها را ملاک قرار داده با حافظ های معمولی که در ایران یا بمبئی چاپ میشد و در خانواده¬ها وجود داشت بسیار متفاوت است. حافظ¬هایی که سی چهل سال پیش چاپ کرده بودند در حدود دو برابر حافظ هایی است که امروز نسخه شناس ها معتبر میدانند... و یا وقتی به رباعیات منسوب به خیام نگاه می¬کنید شاید حدود دویست رباعی پیدا کنید که همه تقریباً در یک سطح قرار دارند و اگر اختلافی هست در همان حدودی است که میان اشعار همه شاعران است حال آنکه هرچه از نظر تاریخی به عقب بروید و به عصر خیام نزدیک¬تر شوید می بینید که از این تعداد آنچه قطعاً منسوب به اوست شاید کمتر از بیست رباعی باشد و باقی یا در صحت انتساب شان تردید است و یا قطعاً به دیگران تعلق دارد.
بنابراین اولین مرحله در شناخت یک کتاب این است که ببینیم آنچه در دست ماست از نظر اِسناد به گوینده و آورنده اش چقدر اعتبار دارد؟ آیا اِسناد همه آن درست است یا آنکه قسمتی درست است و قسمتی نادرست؟ در این صورت چه درصدی از مطالب را می توانیم از نظر انتساب تأیید کنیم؟ بعلاوه به چه دلیل میتوانیم بعضی را قطعاً نفی و برخی را قطعاً اثبات و پاره¬ای را مشکوک تلقی کنیم؟
این نوع شناخت آن چیزی است که قرآن از آن بی نیاز است و از این نظر کتاب منحصر به فرد جهان قدیم محسوب می¬شود. در میان کتابهای قدیمی کتاب دیگری نتوان یافت که قرن¬ها بر آن گذشته باشد و تا این حد بلاشبهه باقی مانده باشد. مسائلی از این قبیل که فلان سوره مشکوک است، فلان آیه در فلان نسخه هست و در فلان نسخه نیست، در مورد قرآن اساساً مطرح نیست. قرآن بر نسخه و نسخه¬شناسی پیشی گرفت. جای کوچکترین تردیدی نیست که آورنده همه این آیات موجود حضرت محمّد بن عبداللَّه است که آنها را به عنوان معجزه و کلام الهی آورد و احدی نمی¬تواند ادعا کند و یا احتمال بدهد که نسخه دیگری از قرآن وجود داشته و یا دارد. هیچ مستشرقی هم در دنیا پیدا نشده که بخواهد قرآن¬شناسی را از اینجا شروع کند که بگوید باید به سراغ نسخه¬های قدیمی و قدیمی¬ترین نسخه¬های قرآن برویم و ببینیم در آنها چه چیزهایی هست و چه چیزهایی نیست. اگر در مورد تورات و انجیل و اوستا و یا شاهنامه فردوسی و گلستان سعدی و هر کتاب دیگر این نیاز هست، برای قرآن چنین نیازی نیست...
قرآن مانند تورات نبود که یکباره نازل شود و بعد این اشکال به وجود بیاید که نسخه اصلی کدام است، بلکه آیات قرآن به تدریج و در طول 23 سال نازل شد و از همان روز اول نزول، مسلمین مانند تشنه بسیار سوزانی که به آب گوارایی برسد آیات قرآن را فرا میگرفتند و حفظ و ضبط میکردند، بخصوص که جامعه آن روز مسلمین جامعه ای بسیط بود و کتاب دیگری وجود نداشت تا مسلمانان، هم ناگزیر به حفظ آن باشند و هم ناچار از ضبط این. ذهن خالی و حافظه قوی و نداشتن سواد خواندن و نوشتن سبب شده بود تا مسلمانان اطلاعاتشان را تنها از راه آنچه که می¬دیدند و می¬شنیدند کسب کنند؛ از این رو پیام قرآن که با احساس و عاطفه آنان سازگار بود همچون نقشی که در سنگ کنده شود در قلب آنان نقش می¬بست و چون آن را کلام خدا می¬دانستند نه سخن بشر، برایشان مقدس بود و به خود اجازه نمی¬دادند که حتی یک کلمه یا یک حرف را در آن تغییر دهند و یا پس و پیش کنند و پیوسته تلاششان این بود که با تلاوت این آیات به خدا نزدیک تر شوند.
مزید بر همه اینها پیامبر اکرم از همان روزهای اول عده ای نویسندگان خاص برای قرآن انتخاب کرد که به «کتّاب وحی» معروف ند. این امر امتیازی برای قرآن محسوب می شود که هیچ کدام از کتاب های قدیمی از آن برخوردار نبوده اند. نگارش کلام خدا از همان آغاز، از جمله علل قطعی حفظ و مصون ماندن آن از تحریف بود.
با توجه به آنچه گفته شد، کسی در طول تاریخ اسلامی هیچ¬گاه ادعا نداشت که بر قرآن چیزی افزوده شده و یا از این حیث مورد دستبرد واقع شده؛ ولی در بین همه مذاهب، کسانی هستند که قائل به کاستی قرآن نسبت به آنچه در ابتدا نازل شده بود هستند؛ به این معنا که ادعا می کنند برخی آیات قرآن بر اساس انگیزه های گوناگون حذف شده و مورد دستبرد قرار گرفته است. اما باور عمومی مسلمانان بر این است که متن موجود، همان قرآن دوره رسول خدا بوده و چیزی از آن از میان نرفته است. امامانِ اهل بیت نیز همواره شیعیان را توصیه به همین قرآن کرده اند و آن را میزان و معیار راستی آزمایی احادیث و میراث روایی معرفی کرده اند و هر حدیثی که با آن موافقت نداشته باشد را بافته¬های خوش¬رنگ و کذب دانسته اند. بر همین اساس، باور ما بر این است: «اعتقادنا أنّ القرآن الذی أنزله الله تعالی علی نبیّه محمّد هو ما بین الدفّتین، و من نسب إلینا أنّا نقول إنّه أکثر من ذلک، فهو کاذب» ؛ همین قرآنی که بین الدفّتین -بین همین دو جلد قرآن موجود- قرار دارد بر رسول خدا نازل شده و اگر کسی به ما نسبت دهد که قرآن را بیش از آنچه موجود است می دانیم، دروغگو است و بر ما دروغ بسته است. این مسئله در طول تاریخ همواره باور علماء طراز اول ما بوده و مرحوم آقای خویی در کتاب البیان حدود شصت صفحه پیرامون تحریف و قرائات قرآن سخن به میان آورده و آن را رد نموده و در پایان نتیجه گرفته که باور به تحریف قرآن خرافه ای بیش نیست و انسان خِردورز منصف وقتی در این مسئله تدبر و تامل نماید، هیچ تردیدی در بطلان آن نمی نماید.
یکی از منابع خوبی که در زمینه تحریف قرآن بسیار قابل استفاده است، کتاب مرحوم علامه عسکری با نام «القرآن الکریم و روایاتُ المدرستین» است. محور اصلی این کتاب، پیرامون دو کتاب –یکی از نویسنده ای شیعی و دیگری وهابی - است که به ارزیابی و نقد سخنان هر دو به صورت محققانه و منصفانه پرداخته و به خوبی این مهم را به سامان رسانده است. نویسنده وهابی در کتابش ادعا می کند که در منابع شیعی هزار حدیث بر تحریف قرآن وجود دارد و روایات شیعی ای که مرحوم نوری در فصل الخطاب می آورد را نیز نقل می کند، اما روایاتی که مرحوم نوری از منابع اهل سنت نقل می کند را به هیچ عنوان گزارش نمی کند! مرحوم علامه عسکری در جلد سوم کتاب، تمام آن هزار ادعای پوشالین وهابی را واکاوی نموده و چنان ریشه ای مسئله را حل نموده که تا اکنون کسی دیگر نتوانسته در این حیطه عرض اندام کند.
در این موضوع یک نکته پایانی عرض کنم؛ مسئله ادعای تحریف قرآن یک موضوع حساب شده ای بوده تا قرآن را که معجزه جاویدان رسول خدا بوده را از اعتبار ساقط کنند و مردمان را از آن محروم نمایند. نود درصد، بلکه نودوپنج درصد روایاتی که در این موضوع ادعا می¬کنند مربوط به یک نفر است که علمای رجال او را کذّاب و وضّاع و... می دانند و او احمد بن محمد سیّاری است که در ابواب فقه شاید تنها یکی، دو روایت از او رسیده؛ ولی تا توانسته پیرامون تحریف، روایت ساخته و حدیث جعل کرده که گفته می شود دویست، سیصد حدیث در این موضوع دروغ پردازی کرده است.
ریچارد بل نیز که سال ها روی قرآن و تاریخ آن کار نموده و ترجمه ای از آن را به انگلیسی برگردانده، نکته قابل توجه¬ای بیان کرده است:
همین واقعیت که عبارات متغایر و حتی متعارض همچنان محفوظ مانده اند، اقوی دلیل بر این است که ما همه آنچه را که به حضرت محمد وحی شده است، در دست داریم.