صاد

انسان معاصر | نوشته های علی صفدری در زمینه ادیان، ملل و انسانها

علی صفدری | Ali Safdari

     چند وقتی بود که می خواستیم یک ساعت دیواری بخریم. بالاخره بعد از چند وقت موفق شدم که وارد یک مغازه ساعت فروشی در یکی از خیابان های اصلی طهران شوم. از لطف خدا فروشنده آدم متدین و معتقدی در آمد. خیلی آدم خوبی بود. از سادات حسینی که پای منبرها بزرگ شده. بعد از چند دقیقه ای که با هم حرف زدیم سر سخن باز شد و به قول معروف حرفمان گل انداخت. ازش پرسیدم با این وضعیت بد جامعه سختت نیست در این خیابان پر رفت و آمد مغازه داری؟ جوابم را با یک داستان داد. واقعا زیبا جواب داد. الآن بعد از چند روز هنوز من به جواب او فکر می کنم.

     ساعت فروش معتقد گفت: دو برادر بودند. یکی در شهر طلا فروشی داشت و دیگری در کوه عزلت گزیده بود و عبادت می کرد. یک روز برادر عابد از کوه برای برادرش پیغام می فرستد که تو خسته نشدی که اینقدر در شهر بودی و به آلودگی ها آلوده شدی؟ برادر طلا فروش جواب می فرستد: من در شهر دینم را حفظ کرده ام. تو یک روز پیش من بیا و خودت ببین. برادر عابد می پذیرد و از کوه به شهر و طلا فروشی برادر می آید. داخل مغازه برادر که شد دید که ظرف آبی بر سر در مغازه بسته است. علت را جویا می شود. برادر طلا فروش می گوید : این دین من است. من سالها زحمت کشیده ام که این نریزد. برادر عابد می گوید: عجب!. ساعتی می گذرد. برادر طلا فروش به دیگری می گوید من کاری دارم، قدری تو اینجا بایست، من می روم و می آیم. عابد می پذیرد و طلا فروش می رود. در این فرصت که عابد تنها بود خانمی به مغازه می آید و گل سینه ای انتخاب می کند. جلوی آینه مغازه می رود که آنرا امتحان کند و بر روی سینه اش ببیند. او روبه روی آینه مشغول گل سینه بود و یقه اش را کنار میزند که جلوه آنرا بر سینه اش ببیند که نگاه برادر عابد به سینه آن زن می افتد و در دلش لذتی می دود. این نگاه همان و ریختن آب بالای سر در مغازه همان. برادر طلا فروش که می آید نگاهش به ظرف آب می افتد و می گوید : برادر چه کردی. او هم ماجرا را تعریف می کند. برادر طلا فروش می گوید: این دین من بود که یک عمر آنرا حفظ کردم، تو یک ساعت اینجا بودی آنرا ریختی؟!

جناب ساعت فروش متدین بعد از نقل این حکایت گفت: که اگر در اینجا و این محل پر رفت و آمد بودی و دینت را حفظ کردی آنوقت مردی. یک روزی من داخل مغازه بودم که خانمی به شدت بد حجاب داخل مغازه ام شد. آنقدر وضعش بد بود که تمام این خیابان به او نگاه می کردند. همینکه داخل مغازه شد من سرم را پایین انداختم و گفتم : خانم محترم خواهش می کنم از مغازه من بروید بیرون ؛ خواهش می کنم!!!.



خبرگزاری فارس ـ گروه آیین و اندیشه: دانش‌آموخته حوزه علمیه قم و فارغ‌التحصیل دانشگاه کی‌اف اوکراین است. از زمانی که در حوزه درس می‌خوانده این احساس را داشته که این میزان تحصیلات برایش کافی نیست و روحانی باید چیزهای دیگر هم بداند. برای تحصیل تصمیم گرفت خارج از کشور برود، بین مسکو یا کی‌یف مردد بود و دو بار استخاره گرفت تا سرانجام اوکراین انتخاب شود.


     به پزشکی عمومی یا جراحی علاقه داشت اما زمانی که پا را بر پله اول دانشکده گذاشت حسی به او نهیب زد که دندانپزشکی بخوان! همین کار را هم کرد و اکنون یک دندانپزشک موفق است و تاکنون بیش از 5000 بیمار را تیمار کرده است.

او می‌گوید: یکی از سخت‌ترین کارها هنگام تحصیل در اوکراین،‌ یادگیری زبان روسی بود؛ برای همین آن زمان که به این کشور وارد شدم تصمیم به بازگشت داشتم با برادرم تماس گرفتم و گفتم می‌خواهم برگردم. ایشان توصیه کرد یک هفته ای بمانم؛ این یک هفته حالا 21 سال شده است!

با حضور در یک مجلسی که به ظاهر خوشایندش نبود و آشنایی با پیرمردی اوکراینی، نخستین جرقه روضه‌خوانی و فعالیت مذهبی‌اش زده می‌شود، او سپس در یک مجلس ختم شرکت کرده و با سیل علاقه‌مندان به روضه اهل بیت (ع) و مسلمانان مواجه می‌شود.

حجت‌الاسلام سید احمد صابونچی، مؤسس حسینیه اهل بیت(ع) کی‌یف است، او بیان می‌کند که در این حسینیه هم به روضه آقا اباعبدالله(ع) می‌پردازد و هم مشکلات مردم را حل و فصل می‌کند، هم شهادتین را برای مستبصرین جاری می‌کند و هم خطبه عقد مسلمانان را می‌خواند.

او می‌گوید یکی از اتاق‌های حسینیه را به اتاق عقد تبدیل کرده و خطبه دختر و پسرهایی که مسلمان می‌شوند در این اتاق قرائت می‌شود.

همسر حجت‌الاسلام صابونچی، اوکراینی و از خانواده‌های مشهور است. حاج‌آقا اذعان  می‌کند که برای ازدواج با این خانم، مادرش به اوکراین آمده و خواستگاری کرده و البته چهار سال از زمان آشنایی تا ازدواجشان به طول انجامیده تا همسرش به میل و رغبت خود مسلمان شده است. مهریه همسر حجت‌الاسلام صابونچی 5 سکه بهار آزادی و آینه و شمعدان است.

وی همه موفقیتش را از امام حسین (ع) دارد و می‌گوید که شب‌های محرم هفتصد تا هشتصد نفر را در حسینیه نذری می‌دهند و شام غریبان نیز در خیابان نماز می‌خوانند. ضمن اینکه وقتی دسته عزاداری در خیابان‌های کی‌یف راه‌ می‌افتد، تعداد عزاداران 10 برابر می‌شود و حدود هفت هزار نفر را در بر می‌گیرد!

حجت‌الاسلام صابونچی اوقات فراغت به همراه خانواده از شهر دور می‌شود و به ماهیگیری می‌پردازند.

وی می‌گوید که اوکراین سه میلیون مسلمان دارد که از میان آنها 250 هزار نفر شیعه هستند، این شیعه‌ها اکثراً در کی‌یف و اطراف آن زندگی می‌کنند و شامل آذری‌ها، افغان‌ها، تاتارها و ... هستند.

حجت‌الاسلام صابونچی مهم‌ترین آرزوی خود را احداث نخستین مسجد شیعیان در اوکراین می‌داند و دراین باره می گوید: زمین مسجد را خریده‌ایم، 30 هزار دلار هم پرداخت کرده‌ایم تا نقشه آن تهیه شده است اما بنیه مالی ما کفاف ساخت بنا را نمی‌دهد، امیدوارم  بتوانیم این طرح را پیش ببریم.

بخش دیگری از گپ‌وگفت با حجت‌الاسلام سیداحمد صابونچی را که ناظر به زندگی شخصی اوست، در ادامه با هم می‌خوانیم. او می‌گوید: دو سال پیش در قم با آقای حجت‌الاسلام احمد احمدی، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، حاج آقای مسجدجامعی و الویری در جایی بودیم، اینها مرا عضو هیئت رئیسه دانشگاه شیعه‌شناسی کردند، من هم گفتم که در این راستا سوادی ندارم اما اصرار کردند خلاصه درباره امام حسین (ع) و زیارت عاشورا هم برایشان گفتم که حاج آقای احمدی خیلی متأثر شدند، آخر هم گفتند که برای ما دعا کنید. خلاصه من عضو هیئت رئیسه هستم که هیچ وقت هم فرصت نمی‌کنم به اینجا بیایم الان هم برای همایش سبط‌النبی(ع) توانسته‌ام به ایران بیایم.

 

 

 *حاج آقا خودتان را معرفی کنید و بفرمایید متولد چه سالی هستید؟

-سید احمد صابونچی هستم، متولد سال 1343.

*در دوران تحصیل نزد چه کسانی تلمذ کردید؟

- نخستین استاد من پدرم بود، صرف و نحو را نزد او آموختم، سپس حاج آقای اعتمادی، آیت‌الله محمود دوزدوزانی و طباطبایی در تبریز هستند، حاج میرزا عمران و حاج میرزا عبدالحسین مدرس که نزدشان در قم تلمذ کردم. درس خارج حاج آقای مرعشی نجفی هم رفتم که ایشان با پدر من خیلی دوست بودند، ایام فاطمیه را به همراه آیت‌الله مشکینی منزل ما می‌آمدند.


روحانی باید مستقل باشد و نیاز به خمس کسی نداشته باشد

 *از تحصیلاتتان در حوزه بگویید و اینکه چطور شد خارج از کشور تصمیم به تحصیل و زندگی گرفتید؟

-در قم طلبه بودم، سطح یکم را به اتمام رساندم. همیشه در این فکر بودم که این حد و اندازه من نیست و کم کاری کرده‌ام، اگر فقط منبر بروم و یک مطالعه‌ای داشته باشم، کافی نیست. بنابراین تصمیم گرفتم بیشتر فعالیت کنم چرا که روحانی به اعتقاد من باید مستقل بوده و نیاز به خمس کسی نداشته باشد چرا که اگر اینطور نباشد نمی‌تواند آنچه مطالعه داشته را به کسی منتقل کند. روحانی باید بتواند بدون مراعات و توجه به ناراحتی گروهی، حرف خودش را بزند. پول انسان را درگیر می‌کند و معنویت را از بین می‌برد.

در همین فکرها بودم که یک روز اخوی‌ام آمد و گفت که این حیاط قم را به شما می‌دهم، شما ازدواج کن، هم دنیای خودت را داری و هم آخرت را! من گفتم؛ خیر من اینطور نمی‌توانم زندگی کنم. روحانیون در خیابان را به او نشان دادم و گفتم اینها باید بروند تبلیغ و اینجا نباشند بنابراین با حرف حاج آقای قرائتی موافق بودم که می‌گفت همه نباید آیت‌الله شوند، عده‌ای باید درس اجتهاد و فقه بخوانند و دیگران هم فلسفه و عرفان و سایر علوم را نیز باید روحانیون تحصیل کنند.


به امام حسین(ع) گفتم تا دکتر نشوم، روضه نمی‌خوانم

یادم می‌آید قم که درس می‌خواندیم در تبریز هم روضه می‌خواندم آن زمان جوان بودم، ابوی هم فوت کرده بود خانواده مادرم ثروتمند بودند اما من آنجا روضه می‌رفتم یک بار که خیلی حیات و خانه شلوغ شده بود ایستاده روضه می‌خواندم همه جا شلوغ بود، آذری‌ها هم رسم داشتند که عده‌ای در مراسم روضه‌خوانی دخیل می‌بندند تا حاجت نگیرند از آنجا تکان نمی‌خورند. خلاصه یک روز دیگر که روضه می‌خواندیم من تا یاالله را گفتم یک نفر از خانوم‌ها شنیدم که گفت حیف این جوان که روضه‌خوان شده! این حرف خیلی به من برخورد زمانی که بیرون آمدم رو به قبله ایستادم و گفتم یا حسین، به خودت قسم تا دکتر نشوم دیگر روضه نمی‌خوانم! خلاصه سطح اول را که تمام کردم، گفتم من برای تحصیل در رشته طبابت عازم می‌شوم.

* به چه کشوری؟

- در انتخاب‌ کشور برای تحصیل سختگیر بودم، می‌خواستم استرالیا یا رومانی بروم اخوی اصرار کرد که شوروی سابق بروم هم ارزان تر است و هم نزدیک ایران است، منتها من علاقه مند نبودم. سال حدود 1365 بود، من گفتم می‌روم مشهد از آقا کمک می‌گیرم و راهی پیدا می‌کنم، به تهران که رسیدم دیر شده بود، امامزاده صالح رفتم، زیارت کردم و نماز جماعت خواندم، رفتم نزد امام جماعت و گفتم برایم یک استخاره بگیرید تا او استخاره بگیرد من پشیمان شدم و گوش ندادم، بیرون رفتم و دیدم مسجدی آن نزدیکی است دوباره نماز خواندم و به امام جماعتش اقتدا کردم و نزدش رفتم و استخاره گرفتم.


 2 بار برای رفتن به کی‌یف استخاره گرفتم

*آن زمان معمم بودید؟

-خیر، خلاصه گفتم حاج آقا بین «الف» و «ب» برایم استخاره بگیرید، «الف» را در ذهنم مسکو و «ب» را کی‌یف در نظر گرفته بودم، بلند شدم، او تعجب کرد و گفت: چه شد؟ گفتم: هیچ هر دو سر و ته یک کرباس است نمی‌دانم کدام خوب یا بد است بنابراین عصبی شدم و خواستم که بروم، دوباره صدایم زد که برگرد! اولی را نرو ولی دومی را بروی به اهل بیت(ع) خیر می‌رسانی. من شل شدم! دیگر مشهد نرفتم و به خانواده خبر دادم که به کی‌یف می‌روم. البته هنوز هم نمی‌دانم کجایم به اهل بیت(ع) خیر می‌رساند!

*از ایران که می‌رفتید عبا و عمامه‌تان را همراه بردید؟

- فقط عبایم را بردم. به اعتقاد من مشاغل مختلف شأن روحانیت را پایین نمی‌آورد چه اشکالی دارد آدم هم نویسنده یا خبرنگار باشد هم روحانی، یا دیگر مشاغل بنابراین من مخالف خانه‌نشینی هستم، البته عده‌ای باید به کار فقه بپردازند که جریانشان متفاوت است اما دیگران خوب است که مشاغل مختلف داشته باشند.

*گفتید چه رشته‌ای در آنجا تحصیل کردید؟

-دندانپزشکی

 

 

 *علت انتخاب رشته‌تان چه بود؟ به این رشته علاقه داشتید؟

-بله شاید باورتان نشود اگر تعریف کنم که برای ثبت نام در دانشگاه که حضور یافتم از پله‌ها بالا می‌رفتم انگار یک نفر به من گفت که برو دندانپزشکی. با والده تماس گرفتم گفتم تصور می‌کنم غربت به من نمی‌سازد و مریض شدم و گاهی صدایی چیزی می‌شنوم! والده هم گفت چه اشکال دارد خب این رشته بخوانی با برادرت هم مشورت کنم، با برادرم هم صحبت کردم او هم مرا تشویق کرد. اینطور شد که این رشته را خواندم البته ابتدا به پزشکی عمومی یا جراحی علاقه داشتم ولی این رشته‌ها خیلی آنجا جواب نمی‌دهد و زبان آموختن هم آنجا سخت است، من هم خیلی اذیت شدم. خلاصه اینگونه شد که به دندانپزشکی رفتم، زبان هم یاد گرفتم و موفق شدم و در آنجا مطب زدم.

*اخوی در تهران بودند؟

-برادرم در لندن شیمی می‌خواندند که پس از اخذ مدرک پروفسوری شیمی به ایران آمده و جزو اساتید مجرب شیمی شدند، اتفاقاً زندگی‌شان را در جایی نوشته بودند ایشان جزو شاگردان تربیت‌شده دکتر بهشتی هستند.

 *ابتدای حضورتان در اوکراین به دیگران گفتید که روحانی هستید؟

-خیر در ابتدا مطرح نکردم اما بعدها که دوستان فهمیدند از من بسیار کمک گرفتند به این دلیل که واقعاً برای خطبه عقد، برگزاری مراسم کفن و دفن و بسیاری کارهای دیگر به روحانی نیاز داشتند.

 *مطبتان بیشتر چه کسانی می‌آیند؟

-اکثراً اوکراینی هستند ولی از همه مذاهبی هم می‌آیند.

*در مطب تابلو یا نشانه‌ای هم دارید که نشان دهد مسلمان هستید؟

-بله البته بیرون مطب ما نوشته مرکز اسلامی اهل بیت(ع) و زیرش نوشته دندانپزشکی.

*حاج آقا درآمد دندانپزشکی چطور است؟

- تا ماه فوریه که خوب بود، خدا را شکر.


فعالیت مذهبی‌ام در اوکراین با حضور در یک مجلس ختم آغاز شد

*فعالیت مذهبی‌تان را در اوکراین چگونه آغاز کردید؟ اولین روضه‌ای که خواندید را به یاد دارید؟

-برای توضیح این امر یک خاطره‌ای برایتان بگویم، عید نوروزی در اوکراین بودیم. یک همشهری آنجا داشتیم -که خدا رحمتش کند- یک بار به من گفت آقا شما می‌نشینی در منزل خسته می‌شوی بیا با هم برویم آذری‌ها جشنی برای سیزده بدر گرفته‌اند، شرکت کنیم. من ابتدا مخالفت کردم و خلاصه مرا به زور بردند، رفتیم در سالن بزرگ آنجا همه وسایل لهو و لهب فراهم بود، عقب‌نشینی کردم اما یک پیرمرد آذری آنجا به من گفت چرا نمی‌نشینید؟ من گفتم: روضه‌خوان هستم این جور جاها نمی‌آیم، خلاصه دست مرا گرفت و به اتاقی برد، شیرینی و میوه خوردیم و از روضه‌خوانی‌ام سؤال کرد و بعد از دو هفته همان مرد به من تلفن زد و گفت برای روضه‌خوانی دعوت بشوی، می‌روی یا خیر؟ من گفتم اشکالی ندارد، لباس پوشیدم و گفتم برویم، از کی‌یف دور شدیم در جایی که پیاده شدیم به یک زیرزمین راهنمایی‌مان کردند. ابتدا ترسیدم که می‌خواهند بلایی سرم بیاورند، اما پله‌ها را که پایین رفتیم و وارد شدیم، زیرزمین شلوغ و پر از ایرانی بود، مردم خیلی ناراحت بودند یک نفر فوت کرده بود که اتفاقاً بسیار از نظر چهره به من شبیه بود، آنقدر که گمان کردم که مرا دست انداخته‌اند! بعد دیدم که نه اشتباه می‌کنم، خلاصه یک حدیثی به آذری گفتیم و منبری رفتیم، متوجه شدم که اینها گیرایی بالایی دارند و خسته نمی‌شوند، بنابراین روضه حضرت ابوالفضل(ع) و سپس امام حسین (ع) خواندم از همینجا با این دوستان آشنا شدیم و کارمان ادامه پیدا کرد.

 

 *خاطره‌ای هم از ایام محرم در اوکراین دارید؟

 -یک سالی حاج آقای سیدمحمدباقر علم‌الهدی به اوکراین آمد ما هم رفتیم سفارت استقبالش و گفتم که حاج آقا روضه امام حسین(ع) می‌آیید؟ ایشان گفتند چرا که نه؟! به منزل بنده آمدند و خانه ما هم یک‌خوابه بود و در آن 10 روز اول محرم عزاداری داشتیم خلاصه مجلسمان دو نفره بود، روضه خواندیم و گریه کردیم ولی کم کم خداوند برکت داد و تعداد زیاد شد. با وجود اینکه کمکی هم از کسی نگرفتیم و از صفر شروع کردیم ولی خداوند کمکمان کرد.

*آن اوایل چه نیازهایی برای کار دینی در اوکراین داشتید؟

یادم می‌آمد زمانی که در مجمع جهانی تقریب مذاهب در تهران عضو بودم، 500 قرآن چاپ شده برایم آماده کردند که ببرم اما هواپیمایی گفت که این مسئولیت را قبول نمی‌کند و باید هزینه آن (که رقم بالایی بود) پرداخت شود. تصمیم گرفتم قرآن با ترجمه روسی ببرم که البته از پس هزینه‌اش بر نمی‌آمدم.

یک بار یکی از سفرای ایران به من گفت شما که این اندازه زرنگ هستید یک قرآن یک دلار به من بدهید و من گفتم شما که آنقدر زرنگ هستید پانصد تومان به پدرتان احسان کنید! (باخنده) خلاصه من هفت میلیون پول با کمک نماینده امام راحل در هلال احمر، آیت‌الله غیوری و یک نفر دیگر جور کردم و دادم چاپخانه حاج آقای انصاری، کتاب‌ها چاپ شد اما مشخص نشد که کتاب‌ها به دست چه کسی رسید؟ کمکی هم بنابراین به ما نشد.

*این اتفاق در چه سالی افتاد؟

-دهه هفتاد بود که دایی آقای ولایتی، رئیس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی بود.


 یک هفته ماندن ما در کی‌یف شد 21 سال!

 *راستی گفتید که زبان روسی سخت بود، چطور زبان روسی یاد گرفتید؟

-ابتدا که هیچ بلد نبودم حتی یک کلمه را هم نمی‌توانستم بخوانم یا بنویسم. وقتی در هواپیما بودم یک کلمه کنار EXIT به روسی نوشته بود و من حتی نمی‌توانستم آن را هجی کنم، با خودم گفتم احمد کجا داری می‌روی؟! به کی‌یف که رسیدم، با خود گفتم خدایا کمک کن. به شدت ناراحت بودم با برادرم تماس گرفتم و گفتم مرا کجا فرستادید؟ به من خیانت کردید؟! اخوی گفت که تو یک هفته بمان اگر نتوانستی برگرد. الان این یک هفته شده 21 سال! 

یادم می‌آید صبح‌ها کلاس آناتومی می‌رفتم و عصرها هم با استاد در منزلش درس کار می‌کردم، پنج دلار هم به او می‌دادم البته این رشوه نبود، حق التدریس او بود، الان دانشگاه‌ها پر از رشوه است و این به ضرر دانشگاه و دانشجوست.

این را هم بگویم که برای یادگیری زبان از هیچ لغت نامه‌ای استفاده نکردم و نمی‌کنم امروز هم به خوبی سخنرانی می‌کنم البته اشکالاتی شاید داشته باشم، ولی فاحش نیست.

*از ماجرای ازدواجتان بگویید؟ در زمان ازدواج چند سالتان بود؟

-حدود سی سال

*مهریه همسرتان چقدر است؟

-پنج سکه بهار آزادی، یک قرآن مجید و آینه و شمعدان و حلقه.

*شنیدیم که همسرتان اوکراینی است، خطبه عقد نکاحتان را چه کسی خوانده است؟

-حاج آقای طباطبایی روحانی محله‌مان در تبریز.


 همسرم بعد 4 سال به اسلام ایمان آورد/ شعر پوشکین برای پیامبر(ص)

*با این خانم اوکراینی چطور آشنا شدید؟

-سال اولی که اوکراین بودم والده من به اوکراین آمد و ایشان به من گفتند که شما تنها هستید باید فکری به حالتان بکنیم یک روز دو تایی در پارک نشسته بودیم و شیرینی می‌خوردیم یک دختری را دیدیم که دورتر از ما نشسته و بافتنی می‌بافت، به والده گفتم که به نظر من این دختر خوب است هم لباس پوشیده در این تابستان پوشیده هم بافتنی می‌بافت و هم کتاب می‌خواند، والده هم پیش او رفت و همان روز اول در پارک به بهانه عکاسی از غروب خورشید از او هم عکس گرفتیم. روزهای بعد هم رفتیم و باز هم عکس انداختیم یک روز که داشتم پایه دوربین را می‌گذاشتم که عکس بگیرم به او گفتم که کمک می‌کنی من عکس بگیرم؟ او هم گفت بله، تقاضای دریافت عکس‌هایش را هم بعد مدتی کرد من هم خوشحال شدم، خلاصه دیگر در تور افتادیم و به یمن اینکه با مادر بودیم وصلتمان جور شد، البته ایشان بعد چهار سال به اسلام ایمان آورند و من هم تبلیغات نکردم و ایشان ابتدا اصلاً نمی‌دانست که من روحانی هستم و یکی از دلایل اسلام آوردنش هم این بود که پوشکین برای قرآن و پیغمبر شعر گفته و البته ما این شعر را صفحه اول قرآنمان چاپ کردیم، همچون اگر یک روس یا اوکراینی قرآن را باز می‌کرد و این را می‌دید که فردی که دوستش دارند و قبولش دارند، برای قرآن و اسلام مطلب گفته، حتما متأثر می‌شد.

 

 

کتابی که اشک همسرم را در آورد

خلاصه ما تا چهار سال ازدواج نکردیم و تنها محرم بودیم، پدرشان البته برای ما شرط و شروط  گذاشته بود، پدرش پروتستان بود و مراسم‌هایی داشتند و ما هم مراسم‌هایشان می‌رفتیم البته مراسم آذری‌ها هم من می‌رفتم. به خاطر داریم یک کتابی از این نویسندگانمان درباره امام حسین (ع) را به همسرم دادم که بخواند یک روز با چشم‌های قرمز ورم کرده آمد و گفت: همه اینها را کشته‌اند؟!

با خودم گفتم این چه کتابی است  به جای بیان مناقب اهل بیت(ع)، این کتاب را دست مردم می‌دهند؟ خب می‌ترسند! خلاصه بعد از آن من که مراسم‌های سفارت می‌رفتم همسرم هم با خانم‌های ایرانی آشنا می‌شد بنابراین ازدواج ما یک دوره طولانی انجامید و سخت بود چرا که معتقد بودم همه چیز باید از ته دل باشد و سرخودمان نباید کلاه بگذاریم!


همسرم بهترین یاور حسینیه کی‌یف است

یادم می‌آید والده یک بار برایم نامه‌ای فکس کردند که اگر از این دختر خوشت می‌آید ازدواج کن ولی روزی نباشد که وقتی زیارت عاشورا می‌خوانی، ایشان بخندد! اینطور شد که من بیشتر صبر کردم وگرنه همان سال اول می‌توانستم ازدواج کنم، اکنون همسر من جزو بهترین کمک کننده‌های حسینیه کی‌یف است حتی به تعداد زیاد برنج هم می‌پزد و کارهای حسینیه را بلد است ایشان فوق لیسانس دارد و دکتری دندانپزشکی می‌خواند.

*فرزند هم دارید؟

-بله اکنون هم دو فرزند دارم و از خدا هم دو پسر خواسته بودم که به من داد یکی سیدمهدی و دوم سیدعلی که سیدمهدی را به دلیل علاقه به امام مهدی (عج) اسمش را انتخاب کردم و سیدعلی را مادرش انتخاب کرد. اتفاقاً یک بار داماد شهید بهشتی هم کی‌یف آمده بودند و اسم فرزندشان علی بود که خانوادگی با هم دیدارشان رفتیم.

 

 مادر همسر من هم شیعه نبود به مرور شیعه شد اما پدر همسرم سه ماه ابتدایی آشنایی‌مان فوت کرد و کلیات را قبول هم کرده بود و دو هزار دلار هم به مسجد کمک کرده بود البته به خاطر صحبت‌های من نبود که شیعه شدند من خیلی در این زمینه موفق نبودم، بگذریم هزار دلار جور کردیم و برای اجاره فضا دادیم و الان هم اگر خدا بخواهد می‌خواهیم تملیکش کنیم.

* در مطب هم ملبس هستید؟

-البته به حساب مطب که با لباس نمی‌شد آمد، اما الان که فضا دست خودم است اختیارش با من است و هر کار بخواهم می‌کنم.

*صاحب خیاطی وقتی متوجه شد که خیاط خانه اجاره‌ای را را حسینیه کردید، عکس‌العملی نشان نداد؟

-چرا خیلی عصبی شد و از شدت ناراحتی بقیه خیاط‌خانه را هم تعطیل کرده و رفته (با خنده).

* از مراجع تقلید کمکی نگرفته‌اید؟

من حکم رسمی از محضر آیت‌الله خامنه‌ای و آقای سیستانی برای فعالیت دارم. البته این را بگویم که با وجود اینکه نماینده حاج آقای سیستانی هستیم ولی حقوقی نداریم، بنابراین باید کار می‌کردم تا زندگی بگذرد.

  

*تصمیم ندارید از اوکراین بازگردید؟

- من یک هدف دارم که آن ساخت مسجد است که این کار را باید بکنم بعد تصمیم می‌گیرم که بمانم یا بازگردم.


 حاج آقای قرائتی ما را به اجبار اوکراین فرستاد

*خانواده مخالفتی با زندگی در ایران ندارند؟

-خیر همسرم دوست دارد البته دور از واقع نیست که این حاج آقای قرائتی ما را به زور اوکراین فرستاد حتی صدایش را هم ضبط کردم مرا دست بسته با محافظ نزد حاج آقای فاضل فرستاد (با خنده) ایشان هم به من گفت که واجب عینی است که بروی، من هم گفتم که شما از من سوءاستفاده می‌کنید. (با خنده)

*الان روزها چند ساعت در مطب هستید؟

-گاهی تا 3 نیمه شب هم کار می‌کنم اگر مریض داشته باشم بعضی‌ها دیروقت به مطب می‌آیند.

*شخصیت‌های مهم هم تا به حال به مطبتان آمده‌اند؟

-بله

*علاقه دارید فرزندانتان روحانی شوند؟

-بله، فرزند کوچکم که هفت سال دارد علاقه‌مند است و این روحیه را در او می‌بینم اما مهدی بیشتر سخنور است و تیپ‌اش به این می‌خورد که نماینده مجلس بشود. یک بار در جمعی که می‌خندیدند با اعتماد به نفس گفت: شما مگر عقلتان کم شده که می‌خندید من که هنوز چیزی نگفتم؟

*امام جمعه موقت هم در کی‌یف دارید؟

-به دستور آقای سیستانی در اوکراین نماز جمعه خوانده نمی‌شود اما بیشتر مردم مقلد‌ آقای خامنه‌ای و سیستانی هستند.

*بسیار عالی. تا به حال نزد رهبری رفته‌اید؟

-بله


 رهبری تأکید دارند که شغلم را از دست ندهم

*توصیه‌ای هم به شما داشتند؟

-با زبان آذری مرا نصیحت کردند، معمولاً ایشان آذری صحبت می‌کنند همیشه دعا کرده و تأکید دارند بر پزشکی بمانم و شغلم را فراموش نکنم و با زمان پیش بروم. من هم کنفرانس‌های مختلف را شرکت می‌کنم تا نوآوری را فراموش نکنم جمله‌ای که رهبری می‌گویند این است که شغل شما بیشتر تبلیغ می‌کند تا امامت شما، سعی کنید همیشه اطلاعاتتان تازه باشد، البته برای مسجد هم به ما کمک کردند بیش از حدی که تصور کنیم البته برخی خاطرات دیگر هم هست که گفتنی نیست.

*حاج آقا از سبک زندگی‌تان بگویید مثل اوکراینی‌هاست یا همان سنت طلبگی؟

- خیلی معمولی و ساده است. در اوکراین بدون مبل و تخت به دلیل رطوبت زمین نمی‌توان نشست چون باعث سرماخوردگی و درد مفاصل می‌شود. آنجا هوا معمولا سرد است، ما هم که خیلی سرمایی هستیم و برایمان یک مقدار سخت است. من برای ساخت خانه یک قطعه زمین تهیه کردم. یک ایرانی داشت چیزهایی می‌فروخت گفتم چند تخته هم به ما بدهید او خواست رایگان بدهد که البته قبول نکردم، تخته‌ها را استفاده کردم و چند تایی اضافه ماند، به دیوار زدیم و یک شمایل جدید شد. خلاصه با شک و تردید همسرم را دعوت کردم و آن را دید خیلی خوشش آمد، گفتم از ژورنال انتخاب کردم! (با خنده)


 اوقات فراغت به ماهیگیری می‌روم

 *حاج آقا وقت فراغتتان را چه کار می‌کنید؟

-البته من وقت کمی برای تفریح دارم ولی فراغت مورد علاقه‌ام را به ماهیگیری می‌پردازم، به این دلیل که جای خلوتی است و خانواده هم راحت هستند، چند کیلومتری از شهر دور می‌شویم بچه‌ها هم عادت کرده‌اند و به ماهیگیری علاقه دارند، خلاصه شب یک جایی چادر می‌زنیم و اتراق می‌کنیم.

*اهل نوشتن هم هستید؟

-بله ولی خیلی وقت است که فرصت آن را ندارم البته اگر چیزی به ذهنم برسد هر جا که باشم باید قلم و کاغذ بیاورم و بنویسم، فردایش هم آن را ویرایش می‌کنم تا خوب در آید.

۰ نظر ۱۸ آبان ۹۳ ، ۱۰:۴۵

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، دانش‌آموخته حوزه علمیه قم و فارغ‌التحصیل دانشگاه کی‌اف اوکراین است. از زمانی که در حوزه درس می‌خوانده این احساس را داشته که این میزان تحصیلات برایش کافی نیست و روحانی باید چیزهای دیگر هم بداند. برای تحصیل تصمیم گرفت خارج از کشور برود، بین مسکو یا کی‌یف مردد بود و دو بار استخاره گرفت تا سرانجام اوکراین انتخاب شود.

به پزشکی عمومی یا جراحی علاقه داشت اما زمانی که پا را بر پله اول دانشکده گذاشت حسی به او نهیب زد که دندانپزشکی بخوان! همین کار را هم کرد و اکنون یک دندانپزشک موفق است و تاکنون بیش از 5000 بیمار را تیمار کرده است.

او می‌گوید: یکی از سخت‌ترین کارها هنگام تحصیل در اوکراین،‌ یادگیری زبان روسی بود؛ برای همین آن زمان که به این کشور وارد شدم تصمیم به بازگشت داشتم با برادرم تماس گرفتم و گفتم می‌خواهم برگردم. ایشان توصیه کرد یک هفته ای بمانم؛ این یک هفته حالا 21 سال شده است!

با حضور در یک مجلسی که به ظاهر خوشایندش نبود و آشنایی با پیرمردی اوکراینی، نخستین جرقه روضه‌خوانی و فعالیت مذهبی‌اش زده می‌شود، او سپس در یک مجلس ختم شرکت کرده و با سیل علاقه‌مندان به روضه اهل بیت (ع) و مسلمانان مواجه می‌شود.

حجت‌الاسلام سید احمد صابونچی، مؤسس حسینیه اهل بیت(ع) کی‌یف است، او بیان می‌کند که در این حسینیه هم به روضه آقا اباعبدالله(ع) می‌پردازد و هم مشکلات مردم را حل و فصل می‌کند، هم شهادتین را برای مستبصرین جاری می‌کند و هم خطبه عقد مسلمانان را می‌خواند.

او می‌گوید یکی از اتاق‌های حسینیه را به اتاق عقد تبدیل کرده و خطبه دختر و پسرهایی که مسلمان می‌شوند در این اتاق قرائت می‌شود.

همسر حجت‌الاسلام صابونچی، اوکراینی و از خانواده‌های مشهور است. حاج‌آقا اذعان  می‌کند که برای ازدواج با این خانم، مادرش به اوکراین آمده و خواستگاری کرده و البته چهار سال از زمان آشنایی تا ازدواجشان به طول انجامیده تا همسرش به میل و رغبت مسلمان شده است. مهریه همسر حجت‌الاسلام صابونچی 5 سکه بهار آزادی و آینه و شمعدان است.

وی همه موفقیتش را از امام حسین(ع) دارد و می‌گوید که شب‌های محرم هفتصد تا هشتصد نفر را در حسینیه نذری می‌دهند و شام غریبان نیز در خیابان نماز می‌خوانند. ضمن اینکه وقتی دسته عزاداری در خیابان‌های کی‌یف راه‌ می‌افتد، تعداد عزاداران 10 برابر می‌شود و حدود هفت هزار نفر را در بر می‌گیرد!

حجت‌الاسلام صابونچی اوقات فراغت به همراه خانواده از شهر دور می‌شود و به ماهیگیری می‌پردازند.

وی می‌گویم که اوکراین سه میلیون مسلمان دارد که از میان آنها 250 هزار نفر شیعه هستند، این شیعه‌ها اکثراً در کی‌یف و اطراف آن زندگی می‌کنند و شامل آذری‌ها، افغان‌ها، تاتارها و ... هستند.

حجت‌الاسلام صابونچی مهم‌ترین آرزوی خود را احداث نخستین مسجد شیعیان در اوکراین می‌داند و دراین باره می گوید: زمین مسجد را خریده‌ایم، 30 هزار دلار هم پرداخت کرده‌ایم تا نقشه آن تهیه شده است اما بنیه مالی ما کفاف ساخت بنا را نمی‌دهد، امیدوارم  بتوانیم این طرح را پیش ببریم.

بخش نخست گفت‌وگو با حجت‌الاسلام صابونچی را در ادامه می‌خوانیم.

 

 

اوکراین 3 میلیون مسلمان دارد

*از وضعیت فرهنگی اجتماعی اوکراین بگویید و اینکه چند میلیون مسلمان دارد.

ـ‌ تا آنجا که من می‌دانم اوکراین سه میلیون مسلمان دارد و از میان آنها 250 هزار نفر شیعه هستند. شیعه‌ها بیشتر در کی‌یف و اطراف هستند و اهل سنت و افغان‌ها هم هستند، تاتارها (اقوام ترک‌‌تبار) هم مسلمان هستند، جالب است برایتان بگویم عده‌ای از آنها آنقدر از اسلام بی‌اطلاع‌اند که تنها می‌دانند گوسفند برای خوردن حلال است ولی دیگر ذبح اسلامی و ... نمی‌دانند!

 

مسلمانانی که کمترین اطلاعی از اسلام دارند!

*تاتارها هم شاخه‌های مختلف دارند؟

-بله حنفی، مالکی و ... اما نمی‌دانند مرجع تقلید کیست، خمس چیست و دیگر احکام به چه صورت است. ما هم برای همین این اندازه زحمت کشیدیم، حالا اگر بگویم خمس بدهید که دیگر کسی به اسلام رو نمی‌آورد! من مجبور شدم خودم فعالیت کنم و برای اسلام مایه بگذارم، پدرم همیشه می‌گفت باید در دین خرج کنی تا پیش برود، وگرنه اگر چشم به خرج دیگران بدوزی چیزی پیش نمی‌رود، من هم از خدا خواستم و پزشک شدم.

البته قبلاً ترکیب مسلمانان به سمت آذری‌ها بیشتر بود الان تا حدودی تغییر کرده و عراقی‌ها، پاکستانی‌ها، سوری‌ها و افغان‌ها بیشترند. حتی من برخی مسئولیت‌ها را الان به پاکستانی‌ها بیشتر می‌دهم تا دیگران، چرا که در حسینیه کارهای ما زیاد است و نیاز به کمک داریم. در مجالس دهه اول محرم هفتصد تا هشتصد نفر را شام می‌دهیم.

*اسماعیلی و فاطمی هم آنجا هستند؟

- من فقط دو ـ سه نفر زیدی دیدم ولی بقیه شاخه‌ها را خیر.

 

کی‌‌یف مسجد ندارد

*در کی‌یف قبرستان مسلمانان هم دارید؟

ـ بله قبرستان داریم ولی مسجد شیعیان نداریم، اهل تسنن دارند ولی ما نداریم.

 

توهین نمی‌کنیم و نمی‌گذاریم به مقدساتمان توهین شود

*در اوکراین برای تبلیغ اسلام یا فعالیت مسلمانان مخالفتی نمی‌کنند؟

ـ خوشبختانه دیگر ادیان به ما مطمین هستند که ما اهل چیزی نیستیم. ضمن اینکه قوانین را هم می‌دانیم و به مقدسات کسی توهین نمی‌کنیم و از دیگران هم توقع داریم به ما احترام بگذارند. ولی یک مرتبه کلوپی به نام «مکه» تأسیس کرده بودند که علناً توهین به مقدسات ما بود، رفتیم و آن را خراب کردیم، به‌هرحال اینها می‌دانند که ما بی‌ترمز هستیم (باخنده) و البته زور ما از دولت بیشتر است.

 

رعایت حجاب در اماکن مذهبی از سوی اوکراینی‌ها

* برای حجاب که مشکلی ندارید؟ چون ظاهراً اوکراینی‌ها در مکان‌های مقدس خودشان هم حجاب دارند.

ـ بله در اوکراین هم مجموعه اماکن مذهبی‌شان باید بانوان با حجاب و روسری بروند، همانطور که مسیحیان هم در مکان‌های مقدسشان سر را می‌پوشانند و فقط در اوکراین اینطور نیست.

 

در منبر هم می‌گویم که دولت آمریکایی را قبول ندارم

*تحولات اخیر اوکراین بر شما هم تأثیری گذاشته است؟

ـ دولت تا به حال که به ما چیزی نگفته البته من این دولت را هم تأیید نمی‌کنم چرا که تحفه آمریکاست حتی در منبر هم این را می‌گویم که دولت را قبول ندارم و در منبر مطرح می‌کنم ولی برای ملت اوکراین دعا می‌کنم تا از نوکری آمریکا نباشند. من اوکراین مستقل را می‌خواهم، نه روسیه و نه آمریکا را تأیید نمی‌کنم.

 

آرزو داشتم که یک روز سفیر ایران در اوکراین شوم

*آیا زمینه برای فعالیت مسلمانان در اوکراین فراهم است؟

ـ بله ولی ایرانیان خیلی خوب کار نمی‌کنند. آرزو داشتم که یک روز سفیر ایران در اوکراین شوم چرا که پتانسیل‌ها را می‌شناسم، متأسفانه تراز بازرگانی ما با اوکراین منفی است. این در حالیست که ترکیه آمده و در زمین‌های اوکراین زراعت می‌کند و گندم صادر می‌کند!

 

در اوکراین کمبود مبلّغ داریم

*چند حسینیه در اوکراین وجود دارد؟

ـ تقریباً 6 حسینیه به جز کی‌یف، که همه‌شان مردمی است. الان چند سالی است که در مناسبت‌های ویژه مبلّغ آنجا را تأمین می‌کند، از پول بلیت تا هزینه اقامت و ... این خیلی خوب است، چون فشار کار ما را کم کرده است البته سالی شش ـ هفت نفر اعزام شوند بهتر است ولی امسال فقط دو نفر فرستاده شدند.

 

ارتباط 4000 شیعه با حسینیه اهل‌بیت(ع)

* ارتباطتان با شیعیان اوکراین به چه صورت است؟

ـ ارتباط خوبی داریم، خوشبختانه آنها دیگر مرا می‌شناسند و سه ـ ‌چهار هزار نفری هستند که مرتب به حسینیه رفت و آمد دارند و تعبیرشان درباره این است که چه حال خوبی داشته باشیم یا خیر، سید احمد آدم خوبی است!

*حسینیه برای فعالیت‌های خود سایت یا مرکز اطلاع‌رسانی هم دارد؟

ـ به تازگی سایت www.ahlul-bayt-ukraine.com را به دو زبان انگلیسی و روسی تأسیس کردیم که البته در ابتدای راه است.

 

سالی ده ـ بیست نفر در اوکراین شیعه می‌شوند

* راستی تاکنون چند نفر را شیعه کردید؟

ـ شاید سالی ده ـ بیست نفر بشوند البته عده‌ای از روی کلاس‌ها و عده‌ای هم صدای ما را می‌شنوند طالب می‌شود مثلاً یک آقایی طبقه چهارم منزل ما زندگی می‌کرد که صدایم را شنیده بود و گفت به اسلام علاقه‌مند شده است.

در ماه محرم هم که دسته عزاداری بیرون می‌رود سعی می‌کنم خوش‌آهنگ بخوانم تا مردم جلب شوند. معمولاً اذان مغرب را با صدای مرحوم مؤذن‌زاده و دیگران از پشت بام حسینیه پخش می‌کنم. تابستان‌ها که مردم بیشتر بیرون هستند صدای اذان را که می‌شوند تعجب می‌کنند و برخی خوششان می‌آید و ندیدم کسی بدش آمده باشد.

*پس می‌توان گفت که حدود هزار نفری را شیعه کردید؟

-هزار نفر که اغراق است ولی کمترش را شیعه کردم، حتی یکی از همسایه‌هایمان «عرفان» که اصلیتش آذری بود پنج سالی است که مسلمان شده و کمک حال من در لابراتوار شد. ما به کسی نمی‌گوییم که اسلام بیاورد خودشان تشویق می‌شوند. یکی از دکترها که می‌شناسم هم اسلام آورد و با او هنوز در ارتباطم.

 

نیاز شدید به رساله رهبر انقلاب به زبان روسی

* این افرادی که شیعه می‌شوند از چه کسی تقلید می‌کنند؟

ـ ما در زبان روسی اصلا کار نکرده‌ایم و ضعف عمده به این موضوع باز می‌گردد. چون نماینده رسمی آیت‌الله سیستانی هستم، رساله «مختصرالاحکام» ایشان را دارم و به مستبصرین می‌دهم ولی عده‌ای می‌خواهند مقلد حضرت آقا باشند و چون رساله ایشان را به زبان روسی پیدا نکردم، رساله‌ای ندارم به آن‌ها ارائه کنم.

*حاج آقا اینها که شیعه می‌شوند، چقدر اهل انجام مناسک هستند؟ یعنی مشروب نخورند، نماز بخوانند، روزه بگیرند و ...

ـ همه تقریباً اینطورند، آذری‌ها یک خاصیت خوبی که دارند این است که اگر توبه کنند دیگر سرشان را هم ببرند گذشته را تکرار نمی‌کنند و توبه‌شکن نمی‌شوند.

*نماز خواندن را چطور یاد می‌گیرند؟

ـ به سرعت! مثل معجزه یاد می‌گیرند.

 

آمادگی شیعیان کی‌یف برای نبرد با داعش

*این شیعیان اوضاع و احوال ایران و کشورهای شیعی را هم رصد می‌کنند؟

ـ بله خوشبختانه نبض ایران در حسینیه می‌زند. آن زمانی که آقای سیستانی حکم جهاد برای مبارزه با داعش دادند حدود 50 نفر پاسپورت آوردند و گفتند می‌خواهیم بجنگیم! یک بار هم که آمریکا جلو آمده بود سر صبح 30 پاسپورت آوردند و گفتند برو اجازه بگیر ما بجنگیم. من واقعاً نمی‌دانستم چه کنم، رفتم سفارت و قضیه را مطرح کردم و آن‌ها هم پس از مشورت با تهران گفتند فعلا صلاح نیست.

* از مراسم‌های ماه رمضان در حسینیه خودتان توضیح دهید؟

-ماه رمضان را ما هر شب افطاری می‌دهیم البته امسال تصمیم گرفتیم این کار را نکنیم چرا که ساعت 10 شب افطار می‌شود و 2 بامداد نیز سحر است! اگر ما هم بخواهیم افطاری بدهیم کل این چهار ساعت هم گرفته می‌شود. اما تا سال گذشته هر روز دویست تا سیصد نفر را افطاری می‌دادیم.



     ادامه دارد...



۰ نظر ۱۸ آبان ۹۳ ، ۱۰:۳۸
//bayanbox.ir/id/5902045147213973861?view

  •  در  کتاب  "حریصا" می خوانیم:
     اولین کتابی را که مطالعه کردم، کتاب «شرح و نقد سفر پیدایش تورات» بود. البته این کتاب را قبلا چند باری خوانده بودم. کتاب خیلی خوبی است که توسط «پدر انتونیو دو ژزو پرتغالی»[1] رئیس پیشین دیر اگوستین‌های اصفهان نوشته شده. این پدر مسیحی از دانشمندان و عالمان بزرگ مسیحی ست. او کشیشی پرتغالی بود که در ربع آخر قرن هفدهم میلادی به قصد تبلیغ مسیحیت همراه چند نفر دیگر عازم ایران شد. در دیری متعلق به اگوستین‌ها مشغول به کار شد. «مانوئل سانتاماریا»[2] رئیس سابق دیری که وی ریاست آنرا عهده دار شد، اسلام آورده بود. آنتونیو هم یک سال پس از آنکه به ریاست این دیر انتخاب گردید، به اسلام گروید. او تا آنجا در مسیحیت عظمت پیدا کرده بود که عده‌ای گمان می‌کردند روح القدس در قلب او طلوع کرده است. آنتونیو بعد از اسلام آوردن شروع به ردیه نویسی بر مسیحیت نمود و آثاری در این زمینه پدید آورد. وی بعد از اسلام آوردن به «علیقلی جدید الاسلام» شهرت یافت.

     اسلام آوردن پدر آنتونیو با آن مقام و موقعیت، برای دنیای مسیحیت بسیار گران آمد. گزارشی نقل شده که اسقف بابل به نام «پیدو دو سان اولون»[3] در نامه‌ای به برادرش در تاریخ 25اکتبر1697 نوشته است:

     من خون گریه می‌کنم از حادثه‌ی دهشتناک پذیرفتن اسلام توسط پدر آنتونیو دو ژزو پرتغالی، دیدار کننده اگوستین‌های ایرانی و مامور دولت پرتغال. امری که خسارت جبران ناپذیری به تشکیلات تبلیغاتی وارد آورده است. .... این نتیجه آزاد گذاشتن و رها کردن جوانان مذهبی در آنجاست ....  چیزی که بیشتر از همه درد آور است این که آنتونیو دو ژزو در شناخت قرآن به درجه دکترا نائل آمده و کتابی نیز در رد مسیحیت نگاشته است[4].

     این نامه تنها اثر موجود از ناراحتی مسیحی‌ها از اسلام آوردن علیقلی جدید الاسلام در تاریخ نیست. نکته قابل توجه در چند خط مذکور از نامه اسقف بابل، این است که پدران کلیسا قائل به اینند نباید به افراد آزادی داد. آزاد گذاشتن افراد سبب خروج مسیحی‌ها از مسیحیت می‌شود.

     تا کی باید از آزادی افراد جلوگیری کرد و با چنگ و دندان آنها را مسیحی نگه داشت؟! آیا وقت آن نرسیده تا مسیحی‌های دنیا با تفکر و تحقیق و اندیشه، دینشان را بشناسند و در قبال آن اختیار داشته باشند؟!

     پدر آنتونیو یا همان علیقلی جدیدالاسلام، پولس را مهمترین عامل انحراف مسیحیت می‌داند. عرفا و صوفیان ایرانی را نیز تابع او دانسته است. وی درباره پولس - که وی او را بُبلُوس خوانده - چنین می‌نویسد:

     او در جواب سوالی که ایشان از او کرده بودند که ماکولاتی که به بتها قربانی شده‌اند بخورند یا نه، می‌گوید که: پس بدانید در دنیا هیچ بت نیست و هیچ خدای نیست مگر یک خدا. و ببلوس در ضمن این زهر قاتل، می‌خواهد به نصارا بفهماند آن وحدت موجودی را که شیخ شبستری[5] نمی‌دانم از ببلوس یا از استاد او فراگرفته و در لباس این شعر به مریدان خود فهمانیده است که اگر

مسلمان گر بدانستی که بت چیست
بدانستی که دین در بت پرستی است


    یعنی اگر مسلمان به وحدت موجود قائل باشد و بنابر آن اقرار داشته باشد که بت هم خداست، پرستیدن بت را هم خداپرستی خواهد دانست. زیرا که بت در خود چیزی نیست به غیر یک خدایی که در همه چیز است[6].

    بعد از کتاب پدر آنتونیو، «اسلام و عقاید و آرای بشری» از تالیفات «علامه یحیی نوری»[7] را مطالعه نمودم. ایشان از عالمان معاصر اسلامی است که چند سال پیش از دنیا رفت. آن طور که نقل می‌کنند ایشان با مجاهدتهایش توانست قریب صدوسی هزار (130000) نفر را به اسلام دعوت کند.


[1]. p.antonio de jesus

[2]. p.manuel de santa maria

[3]. mgr pidou de saint-olon

[4]. ترجمه شرح و نقد سفر پیدایش تورات ، ص15.

[5]. شیخ محمود شبستری (687-720ه.ق) شاعر شهیر ایرانی که مثنوی گلشن راز مهم‌ترین و پر آوازه ‌ترین اثر شعری اوست. برخی از عالمان و دانشمندان اسلامی افکار وی را به خاطر افکار صوفیانه و درویشی - که با اصول و موارین اسلامی منافات دارد -  مردود دانسته و طرد نموده‌اند.

[6]. ترجمه شرح و نقد سفر پیدایش تورات ، ص19.

[7]. مرحوم علامه یحیی نوری (1311-1386ه.ش) از عالمان معاصری که علاوه بر فعالیت‌های علمی خود در حوزه‌های علمیه و دانشگاه‌ها، همواره در کنگره‌های اسلامی شرکت می نمود که در پی این فعالیت‌ها بیش از سیزده هزار نفر از کشورهای مختلف و از مذاهب گوناگون با هدایت و ارشاد ایشان به اسلام گرویده‌اند.

//bayanbox.ir/id/5902045147213973861?view


          در  کتاب  "حریصا" می خوانیم:


یکی از کسانی که مات و مبهوت قرآن شده، «گوته»[1] فیلسوف شهیر آلمانی است. او عظمت قرآن را چنین ترسیم میکند:

     من ابتدا از قرآن روگردان بودم؛ ولی طولی نکشید که این کتاب توجه من را به خود جلب نمود و به حیرت درآورد. بالاخره مجبور شدم اصول و قواعد آنرا تعظیم نموده و بزرگ بشمارم و در مطابقه الفاظ با معانی آن بکوشم.

     مرام و مقاصد این کتاب، بی‌اندازه قوی و محکم است. این کتاب با این وصف به زودی بزرگترین تاثیر را در سراسر گیتی گذاشته و نتیجه مهمی خواهد داد.

     سالیان درازی کشیشان از خدا بی‌خبر، ما را از پی بردن به حقایق قرآن مقدس و عظمت آورنده آن محمد - دور نگه داشته‌اند. اما هر قدر که ما قدم در جاده علم و دانش گذاریم، پرده‌ی جهل و تعصب نا به جا را دریده ایم. عن قریب است که این کتاب توصیف ناپذیر عالم را به خود جلب نموده و تاثیر عمیقی در علم و دانش جهان گذاشته و عاقبت محور افکار مردم جهان گردد[2].

     از سخنان گوته مهمتر، ماجرایی است که از ناپلئون بناپارت[3]، امپراطور بزرگ فرانسه نقل می‌کنند. نقل می‌کنند ناپلئون مدتها در این فکر بود که چطور می‌شود بر کشورهای اسلامی تسلط یافت و مسلمانان را تحت سیطره فرانسه درآورد. برای یافتن راز این کار با یک مترجم عرب زبان، به مصر رفت تا تحقیقاتی انجام دهد. اول با مترجمش، به یکی از کتاب خانه‌های معروف رفت. به مترجمش گفت: یکی از مهم ترین کتاب‌های اینها را برایم بخوان.

     مترجم قرآن را برداشت و باز کرد و این آیه را خواند: إِنَّ هذَا القُرآنَ یَهدِی لِلَّتِی هِیَ أَقوَمُ؛ این قرآن، به راهی که استوارترین راه هاست، هدایت می‌کند.[4]

     ناپلئون سخت به فکر فرو رفت و از کتابخانه بیرون آمد.

     فردا دو مرتبه به کتابخانه بازگشت و از مترجم خواست از همان کتاب برایش بخواند.

     مترجم قرآن را باز کرد و آیاتی چند از آنرا تلاوت نمود.

     روز سوم هم به کتابخانه آمده و مترجم چند آیه از قرآن را برایش خواند. ناپلئون پرسید: این کتاب چه جایگاهی در بین مسلمانان دارد و چقدر به آن اهمیت می‌دهند؟

     مترجم جواب داد: مسلمانان معتقدند که این قرآن است و از آسمان به پیامبر آنها نازل گردیده و تا قیامت کتاب هدایت آنان است.

     ناپلئون حیرت زده جملاتی را گفت که تا امروز برسر زبانهاست. او گفت:

     من از این کتاب استفاده کردم و اینطور احساس نمودم که اگر مسلمین از دستورات جامع این کتاب استفاده کنند ذلّت نخواهند دید و تا زمانی که این قرآن در بین مسلمین حکومت کند و در پرتو تعالیم و برنامه جامع آن زندگی نمایند، تسلیم ما نخواهند شد، مگر ما بین آنها و قرآن جدایی بیفکنیم[5].

     این تنها گفته‌های ناپلئون درباره قرآن نیست. وی در نامه‌ای به «شیخ المصاری» در تاریخ ۲۸ آگوست ۱۷۹۸ نوشته است:

     امیدوارم آن زمان دور نباشد که من بتوانم همه دانشمندان جهان را با یکدیگر متحد کنم تا نظامی یکنواخت، فقط بر اساس اصول قرآن مجید که اصالت و حقیقت دارد و می‌تواند مردم را به سعادت برساند، ترسیم کنم. قرآن به تنهایی عهده دار سعادت بشر است.[6]

 

     از این امپراطور فرانسوی، جملاتی در مدح پیامبر اسلام هم نقل شده است. همیشه این سوال برایم بوده که ناپلئون با وجود اعتراف و اذعان‌اش به عظمت و حقانیت اسلام و قرآن، چرا اسلام نیاورده است؟!



[1]. یوهان ولفگانگ فون گوته (به آلمانی: Johann Wolfgang von Goethe) (زادهٔ ۲۸ اوت ۱۷۴۹ در فرانکفورت – درگذشتهٔ ۲۲ مارس ۱۸۳۲ در وایمار) شاعر، ادیب، نویسنده، نقاش، محقق، انسان‌شناس، فیلسوف و سیاست‌مدار آلمانی بود. او یکی از کلیدهای اصلی ادبیات آلمانی و جنبش وایمار کلاسیک و همچنین رمانتیسیسم به شمار می‌رود. وی یکی از مردان بزرگ فرهنگی قرون ۱۸ و ۱۹ اروپا و یکی از افراد برجسته ادبیات جهان محسوب می‌شود. گوته در آلمان، شکسپیر در انگلستان، ویکتور هوگو در فرانسه و دانته در ایتالیا را چهار رکن ادبیات اروپا می دانند.

[2]. اعترافات ، عطایی اصفهانی ، ج1 ، ص 75.

[3]. Napoleon Bonaparte.

[4]. اسراء / 9 .

[5]. همای سعادت ، ج1 ، ص 70.

[6]. اعترافات ، عطایی اصفهانی ، ج1 ، ص74 -  متن نامه در دانشنامه اینترنتی «ویکی گفتآورد»، بخش انگلیسی موجود است.

     این جمله در نامه ناپلئون به شیخ المصاری در تاریخ ۲۸ اگوست ۱۷۹۸ نوشته شده که در مجله Correspondance Napoleon منتشر گردیده و توسط هنری پلن ویرایش شده است. تاریخ نشر آن نیز سال ۱۸۶۱ ،  دوره چهارم  ،  شماره ۳۱۴۸ ،  صفحه ۴۲۰ می باشد.

     متن نامه به زبان انگلیسی:

* I hope the time is not far off when I shall be able to unite all the wise and educated men of all the countries and establish a uniform regime based on the principles of the Quran which alone are true and which alone can lead men to happiness.

o Letter to Sheikh El-Messiri, (28 August 1798); published in Correspondance Napoleon edited by Henri Plon (1861), Vol.4, No. 3148, p. 420.