صاد

انسان معاصر | نوشته های علی صفدری در زمینه ادیان، ملل و انسانها

علی صفدری | Ali Safdari



     می پرسند چرا دهه محسنیه؟! چرا هفته نخستین بعد از ماه صفر را عزا اعلام می کنید و ...؟! سوال مهم و به جایی است و باید در آن قدری عمیق تر نگاه کرد و به بحث پرداخت. علت اصلی این گونه پرسش ها به شناخت ما بر می گردد. هر کدام از مناسبت های تقویمی و تاریخی شیعه قدر و قیمت خودش را دارد و برای آن باید اهلیّت داشت. در بحث عزاداری برای اهلبیت علیهم السلام هم همین نکته جاری است. همین چند روز پایانی ماه صفر که از سخت ترین روزهای سال برای ما شیعیان محسوب می شود، می بینیم جاده های منتهی به شهرهای شمالی کشور به علت مسافرت بخشی از جامعه مسدود می شود. آیا کسانی که در ایام شهادت رسول خدا و امام مجتبی و امام رضا علیهم السلام برای تفریح به شمال می روند؛ محبت اهلبیت علیهم السلام را به دل ندارند؟! جواب روشن بینانه این است که این جمعیت جزیی از همان عزاداران روز تاسوعا و عاشورا هستند که این روزها به جای عزاداری به مسافرت تفریحی می روند. علتش هم دشمنی با اهلبیت علیهم السلام و یا دهن کجی به عزاداری نیست؛ علتش سطح معرفتی آنان است.

     خلقت بر مدار معرفت است و این نکته به صراحت در قرآن آمده است. معرفت به زبان ساده همان شناخت نسبت به ذات خداوند است و تنها راه شناخت خدا، اهلبیت علیهم السلام هستند؛ «من عرفکم فقد عرف الله». در مسیر معرفت یابی و معرفت اندوزی، روش های گوناگونی را به ما یاد داده اند؛ همانند زیارت، توسل، عزاداری و ... . هر که به قدر شناخت و معرفتش توشه ای بر می گیرد و راه به سوی کمال را طی می کند. در میان اهلبیت علیهم السلام، سیدالشهدا علیه السلام راهش عمومیت دارد و سفره فیضش گسترده تر است. برای همین در عزای امام حسین علیه السلام همه حاضرند و تاسوعا و عاشورا بساطش با سایر روزهای شهادت تفاوت دارد و نه تنها شیعه، که سنی و مسیحی و یهودی و ... هر بر سر سفره با برکت او حاضر می شوند. از همین روست که سفارش گسترده ای به زیارت اربعین شده و در میان زوّار کسانی را می بینیم که سنخیت ظاهری ای با اهلبیت علیهم السلام ندارند و حاضر می شوند. اینها به خاطر عمومیت و گستردگی محبت امام حسین علیه السلام است.

     در مدرسه اهلبیت علیهم السلام، سطح معرفتی بالاتری هم هست که هرکه در این درگاه مقرب تر شود، عشق و شور و حرارت بیشتری روزی اش می شود و معرفت زلال تر و ناب تری نصیبش می گردد. از همین روست که روزهای سیاه و سخت بعد از شهادت رسول خدا صل الله علیه وآله را خواص محبان و عاشقان بیشتر درک می کنند و غمش را بهتر می فهمند. هر کس به قدر شناخت و معرفتش می تواند این سخنان را درک کند؛ هر کس به میزان عشق و شور و شعورش.



۳ نظر ۱۴ دی ۹۲ ، ۰۶:۵۲
سایت انسان معاصر

//bayanbox.ir/id/6450223626713350757?view

دیدن تصویر در اندازه واقعی  اینجا





//bayanbox.ir/id/718797708358060228?view


     نه نفر از شهدا در مقابل چشم مادرانشان جان دادند:

1 ـ عبداللّه بن الحسین (علی اصغر)؛ نام مادرش رباب، دختر امرؤالقیس

2 ـ عون بن عبداللّه بن جعفر؛ مادرش عقیله بنی هاشم، زینب کبری سلام الله علیها

3 ـ قاسم بن الحسن؛ مادرش رمله

4 ـ عبداللّه بن الحسن؛ مادرش بنت شلیل

5 ـ عبداللّه بن مسلم؛ مادرش رقیه، دختر امیرالمؤمنین علیه السلام

6 ـ محمد بن ابی سعید بن عقیل؛ نام مادرش ذکر نشده است

7 ـ عمر بن جناده؛ نام مادرش ذکر نشده است

8 ـ عبداللّه بن عمیر کلبی، که مادرش او را بعد از شهادت پدر، تشویق به جهاد نمود

9 ـ عـلی بن الحسین (علی اکبر) که طبق نقل بعضی از مورخین، مادرش «لیلی» شاهد شهادت فرزند بود1


[1] ابصار العین / ص 130



     * 76 - دو نقل از دختر خردسال سیدالشهداء در خرابه شام
     * 77 - شرح شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها
     * 78 - جبرئیل در روز عاشورا
     * 79 - بانوی دلیر؛ همسر و مادر شهید



//bayanbox.ir/id/718797708358060228?view


     یکی از شیر زنان کربلا همسر «جنادة بن کعب» است. وی همراه شوهرش و پسرش «عمرو بن جناده» از مـکـه بـه سیدالشهدا علیه السلام ملحق شد و تا کربلا آمد. آمده است که جناده از صحابه پیامبر صل الله علیه وآله بود و در جنگ صفین در رکاب امیرالمومنین علیه السلام حضور داشت. وی در کوفه با جناب مسلم بن عقیل بیعت نمود. بعد از دستگیری و شهادت مسلم بن عقیل، مخفیانه از کوفه خارج شد و خود را به کاروان سیدالشهداء علیه السلام رساند.1 صبح عاشورا و در ابتدای نبرد، جناده و همراهانش با شمشیرهایشان بر قلب سپاه دشمن حمله بردند، و پیکاری نمایان کردند. در جریان نبرد وقتی به محاصره درآمدند و ارتباطشان با یارانشان قطع گردید، حضرت عباس علیه السلام به یاریشان شتافت و آنها را که مجروح شده بودند، از محاصره رهانید. هنگام بازگشت، بار دیگر دشمن به آنان نزدیک شد و آنها نیز با تمام قدرت بر دشمن تاختند و پس از مبارزه‌ ای دلیرانه همگی در یک مکان به فیض عظیم شهادت نائل آمدند.2

     بعد ار به شهادت رسیدن
جنادة بن کعب، فـرزنـدش که نوجوانی ده یا یازده ساله بیشتر نبود، پرچم را بـه دسـت مـی گیرد و به میدان می آید؛ اما سیدالشهداء علیه السلام او را منع می کند و می فرماید هم اکنون پدرت کشته شده و آمدن تو به میدان، برای مادرت سنگین است. اما او گفت: «ان امی هی التی امرتنی؛ مادرم به من فرمان داده که جان ناقابل خود را فدای شما کنم».

     هنگامی که وارد میدان نبرد شد، اول از همه موقع خواندن رجز است. نگفت پدرم کیست،‌ مادرم کیست،‌ با این که رسم بود که خودشان را به اسم پدر و مادر و خویشانشان معرفی می‌کردند، نسب‌شان را می‌گفتند، کنیه‌شان را می‌گفتند،‌ اما او نگفت من که هستم. چنان رجز خواند که تا همیشه تاریخ اسمش می درخشد. فریاد زد:

امیر من حسین علیه السلام است و چه خوب امیری است. او مایه شادی دل پیامبرِ بشارت دهنده و انذار کننده است. پدرش علی علیه السلام و مادرش فاطمه علیها السلام است. آیا شبیهی برای او سراغ دارید؟ او چهره‏‌ای همچون خورشید رخشان و پیشانی‏ ای چون ماه دارد.

     او آن قدر با دشمن جنگید تا به شهادت رسید. «مالک بن نسر بدی» سرش را جدا کرد و به سوی لشکرگاه سیدالشهداء علیه السلام پرتاب نمود. مادرش سر او را برداشت و گفت: «أحسَنّت یا بُنَی، یا ثمره فؤادی، یا قرهَ عَینی؛ آفرین پسرم، ای شادی دلم و ای نور چشمم». سپس سر را به سوی یکی از افراد دشمن پرتاب کرد و او را به هلاکت رساند. پس از آن عمود خیمه را کشید و بر آن گروه حمله کرد. سیدالشهداء علیه السلام او را برگرداند و در حقش دعا فرمود.4


[1] تنقیح المقال / ج1 / ص234     -     ذخیرة الدارین / ص236
[2] تاریخ طبرى / ج۵ / ص۴۴۶     -    
الکامل فى التاریخ / ج۴ / ص74     -     ابصار العین / ص 144 و 61     -     نفس المهموم / ص257     -     مقتل مقرم / ص239     -     قاموس الرجال / ج2 / ص505 و 506
[3] بحار الانوار / ج45 / ص27     -     ذخیرة الدارین / ص244
[4] حیاة الحسین / ج3 / ص233     -     قاموس الرجال / ج7 / ص129     -     ابصار العین / ص94     -     منتهی الآمال / ص511


*****

     * 73 - روضه جعفر بن عفان در محضر امام صادق علیه السلام
     * 74 - واکنش همسر حضرت زینب به شهادت فرزندانش
     * 75 - دستور پیامبر قبل از سفر به کربلا


     امام صادق علیه السلام مى فرماید: در روز عاشورا، شخصى در لشکر صیحه مى زد؛ گفتند چرا فریاد مى زنى؟ گفت: چطور صیحه نـزنـم در حـالـى کـه پیامبر صل الله علیه وآله را مى بینم ایستاده؛ گاهى به زمین و گاهى هم به شما نگاه مى کند. «اخـاف ان یـدعوا اللّه على اهل الا رض فاهلک فیهم»؛ مى ترسم اهل زمین را نفرین کند، من هم در میان آنها هلاک شوم.

     وقـتى این خبر منتشر شد، نزدیک بود که موجب تفرقه در سپاه عمر سعد شود؛ لذا گفتند: این شخص دیوانه است.

     راوى به امام صادق علیه السلام عرض کرد: آن شخص چه کسى بود؟
     حضرت علیه السلام فرمود: «ما نراه الا جبرئیل»؛ او جبرئیل بود.1


[1] کامل الزیارات / باب 108 / ص 336     -     بحارالانوار / ج45 / ص173


*****

     * 73 - روضه جعفر بن عفان در محضر امام صادق علیه السلام
     * 74 - واکنش همسر حضرت زینب به شهادت فرزندانش
     * 75 - دستور پیامبر قبل از سفر به کربلا