صاد

انسان معاصر | نوشته های علی صفدری در زمینه ادیان، ملل و انسانها

علی صفدری | Ali Safdari


     زید شحام نقل مى کند خدمت امام صادق علیه السلام نشسته بودیم که «جعفر بن عفان» وارد شد. او از اهالی کوفه و مردی نابینا بود. حضرت خطاب به او فرمود: شنیده ام درباره امام حسین علیه السلام خوب شعر مى گویى.

     عرض کرد: آرى

     حضرت فرمود: بخوان

     جـعـفـر شروع کرد به خواندن اشعار؛ و امام و اطرافیانش بسیار گریستند. بعد حضرت فرمود: به خـدا سـوگـنـد! فـرشـتگان مقرب خدا حضور یافتند و اشعارت را شنیدند و مانند ما گریه کردند و خداوند تو را آمرزید وب هشت را بر تو واجب کرد.


     جعفر بن عفان در محضر امام صادق علیه السلام اشعاری سرود و قرائت کرد که دو بیتش این است:


       -  روزى که نیزه ها پیکر حسین علیه السلام را شکافتند و شمشیرها از خونش سیراب شدند

       -  بـدن قـطعه قطعه حسین را در بیابان سوزان کربلا رها کردند تا مورد نوازش مرغان هوایى قرار گرفت و بر آن سایه افکندند.1


[1] أدب الطّف أو شعراء الحسین علیه السلام / ج1 / ص192     -     بحارالانوار / ج45 / ص286

۰ نظر ۱۰ آذر ۹۲ ، ۱۱:۱۰
سایت انسان معاصر


بسم الله الرحمن الرحیم


هفتم صفر و شهادت امام مجتبی علیه السلام



     هر سال روزهای آغازین ماه صفر که نزدیک می شود، این بحث نُقل محافل دینی و مذهبی می گردد که بالاخره هفتمین روز ماه صفر چه روزی است؟! تقویم را که نگاه می کنیم نوشته است تولد حضرت کاظم علیه السلام؛ اما برخی جلسات مذهبی و حتی علما در این روز مجلس روضه امام حسن مجتبی علیه السلام برقرار می کنند و...

     بارها در جلسات گوناگون پیرامون این مطلب مهم صحبت کرده ام؛ آیا هفتم صفر روز شهادت است یا ولادت؟! حقیقتا امام مجتبیعلیه السلام در تمام ظواهر زندگی مظلوم است و این تردیدها در روز شهادت ایشان یکی از این مظلومیت هاست. قبر بی نور و چراغ آن حضرت، تشییع مظلومانه و دشمنی آن بانوی خطاکار و تردید در سال و روز شهادت ایشان و... هر کدام حکایتی است از دشمنی های بنی امیه و کینه ورزی عایشه نسبت به ایشان.

     در مورد روز هفتم صفر باید چند نکته را مشخص کرد:

  • اول اینکه آیا این روز حقیقتا روز ولادت امام کاظمعلیه السلام است؟
  • دوم اینکه آیا شهادت امام حسن مجتبیعلیه السلام در همین روز است؟
  • سوم اینکه وظیفه ما در قبال این روز چیست؟


     روز ولادت امام کاظم علیه السلام از جمله روزهایی است که در تاریخ نیاز به بحث و جستجو دارد. برخی از محققین معاصر چنین بیان می کنند که در منابع کهن تنها به سال تولد امام کاظم علیه السلام در سال ۱۲8هـ.ق اشاره شده؛ و این مطلب صحیح است. چرا که حتی در کتاب «اصول کافی»1 و سایر کتب همسنگ آن2 تنها سال تولد بیان گردیده است. در برخی از کتابهایی که بعد از کتب متقدم نگاشته شد، ماه صفر و گاهی روز هفتم آن نیز ذکر گردید3، که در کتب پیشینیان نبود.

     اگر قرار باشد نگاه محققانه به قضیه داشت، باید بر روی این روایت ابی بصیر قدری تامل نمود. در کتاب «محاسن» محمد بن خالد برقی متوفی ۲۷۹ هـ.ق، اواخر قرن سوم هجری که قبل از پایان غیبت صغری و قبل از اصول کافی کلینی نوشته شده این روایت آمده است. ار ابی بصیر نقل شده که من در سال ۱۲۸ هـ.ق همراه با امام صادق علیه السلام به حج مشرف شدم. وقتی از حج برگشتیم و به منطقه ابواء (بین مکه و مدینه) رسیدیم، مادر امام کاظم علیه السلام درد زایمانشان گرفت و آن حضرت، آنجا به دنیا آمدند.4 بنابراین وقتی در راه بازگشت از موسم حج حضرت به دنیا آمده باشند بسیار بعید است که ایشان در ماه صفر به دنیا آمده باشند.

     طبق بررسی های محققین بیان شده که میلاد امام کاظم علیه السلام یا ۱۷ ذی الحجه یا ۲۷ ذی الحجه سال ۱۲۸ هـ.ق بوده است. چون ذی الحجه آخرین ماه سال قمری است و میلاد امام علیه السلام هم در روزهای آخر این ماه واقع شده است به همین دلیل گاهی در تاریخ اشتباه شده و به جای سال ۱۲۸ هـ.ق سال ۱۲۹ هـ.ق نوشته شده است.


     اما در مورد روز شهادت امام مجتبی علیه السلام باید گفت که اقوال گوناگونی وجود دارد. برخی از علما روز شهادت ایشان را روز پنجم ماه ربیع بیان کرده اند5 که البته این قول در میان اقوال گوناگون قوی نیست. برخی دیگر روز دهم محرّم الحرام را روز شهادت ایشان نوشته اند6 و این قول نیز قوّت چندانی ندارد. دسته ای هم روز شهادت ایشان را دو روز مانده به آخر ماه صفر یا همان بیست و هشتم صفر نوشته اند. یکی از مهمترین منابعی که این تاریخ را ذکر کرده، اصول کافی جناب شیخ کلینی ره است.7

     در میان تاریخ های گوناگون موجود در مورد روز شهادت این امام بزرگوار، روز هفتم صفر از قوّت بالا و شهرت بسزایی برخوردار است. مرحوم شهید اول در کتاب «دروس» شهادت ایشان را روز پنجشنبه هفتم صفر سال 49 یا 50 هجری میداند.8 همچنین مرحوم کفعمی در مصباحش همین قول را ذکر می کند.9 مرحوم علامه مجلسی و علامه کاشف الغطاء و صاحب جواهر هم این قول را می پذیرند. از گذشته های دور تا کنون نیز رسم مراجع عظام تقلید بر این بوده که در این روز مجلس روضه به پا کنند و عزای امام مجتبی علیه السلام را اعلان سازند. مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری هنگامی که به قم هجرت نمود و حوزه علمیه را احیا کرد، این روز را روز شهادت امام مجتبی علیه السلام اعلام کرد و به امر ایشان بازاریان در این روز دکان های خود را می بستند و اقامه عزا می نمودند.


     در مورد اینکه چه شد روز ولادت امام کاظمعلیه السلام از ماه ذیحجه به ماه صفر برای برخی مشتبه شد، حرف های گوناگونی می زنند. برخی عامل آن را حاکمان صفویه بر می شمرند و برخی تقارن آن با تولد ناصرالدین شاه قاجار می خوانند و ... . اما آنچه روشن است اینکه در میان شیعیان از دیرباز در این روز اقامه عزای شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام می شده و خبر و نامی از ولادت امام کاظم علیه السلام نبوده است.10 بهتر هم همین است که در ایام حزن و عزای ماه محرم و صفر که ایام اسارت اهل بیت امام حسین علیه السلام است، جشن و شادی برگزار نکنیم. امروز در میان شیعیان سایر کشورهای دنیا هم روز هفتم صفر را به اقامه عزای امام حسن مجتبی علیه السلام می پردازند.


_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _

پـــا نـوشــــــــت :

[1] اصول کافی / ج1 / ص476

[2] ارشاد مفید / ج2 / ص215   -   کشف الغمة / ج2 / ص212

[3] إعلام الوری / ج2 / ص6

[4] المحاسن للبرقی / ج2 / ص314   -   بصائر الدرجات / ج9 / باب12 / ص129   -   بحارالانوار / ج48 / ص3

[5] کشف الغمة / ج‏1 / ص584

[6] المسامرات / ص 26  -  به نقل از جلد دوم «حیاة الامام الحسن بن علی علیه السلام» نوشته مرحوم علامه باقر شریف القرشی

[7] الکافی / ج1 / ص 461

[8] الدروس للشهید الاول / ص152

[9] المصباح للکفعمی / ص522   -   بحارالانوار / ج44 / ص134

[10] مرجوم علامه باقر شریف القرشی در کتاب «حیاة الامام الحسن بن علی علیه السلام» به این امر اشاره می نماید و می نویسد: «و المشهور عند الشیعة انه توفیی فی الصفر فی السابع منه إذ تقام فیه مراسم الذکری له، و قد ذکر السید مهدی الکاظمی فی دوائر المعارف (ص23) تفصیل الاقوال فی وفاته».

حیاة الامام الحسن بن علی / ج2 / ص490


 * * * * *



۵ نظر ۰۵ آذر ۹۲ ، ۱۰:۴۶
سایت انسان معاصر


     آمد پیشم؛ من به او تلفن زده و خودم را معرفی کرده و گفتم آیا امکانش هست که با هم دیداری داشته باشیم؟ حالا آمده بود پیشم. پس از حال و احوال معمول و صحبت های اولیه رسیدیم به آنچه که مطلوب من بود. نمی دانم چه شده بود که فریفته تبلیغات زرتشتی ها شده بود. گفت: اصلا حاج آقا به همین شعار زرتشتی ها خوب دقت کن، اصلا تا حالا بهش فکر کردی! ببین چقدر زرتشت پیامبر قرن ها قبل از اسلام دیده ی بازی داشته که چنین شعار می داده: پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک.


     خلاصه اینکه ده بیست دقیقه ای او گفت و من شنیدم، آنقدر پرحرارت و جذاب سخن می گفت که کم کم می خواستم به او بگویم یک موبدی، چیزی پیدا کن تا ما هم به دست او توفیق پیدا کنیم زرتشتی شویم!! بالاخره نوبت به من رسید؛ من هم آرام و شمرده شروع کردم و چنین گفتم:

     راستش را بخواهی، شعار «پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک» بسیار شعار زیبا و جذابی ست و آدم در برخورد با آن یک احساس خوبی پیدا می کند، اما آیا تا به حال به عمق این سخن فکر کرده ای؟ به نظرت آیا با این شعار می توان برنامه ای جامع و کامل برای زندگی انسانها ترتیب داد. آقایی را می شناسم که می گوید کتاب خوب بخوانید. به نظرت این حرف خوب نیست؟! شخص دیگری را می شناسم که می گوید: غذای خوب بخورید. کدام از این دو جمله جملات بدی هستند، اما معیار زندگی نمی توانند باشند. حقیقت این است که باید برای تنظیم یک قانون و برنامه شاخص ارائه بدهیم، نه آنکه حرفی کلی بزنیم. کدام آدم است که بگوید کتاب بد یا غذای بد استفاده کنیم! باید بگوییم ویژگی های کتاب و غذای خوب چیست. فکر و سخن و کردار نیک هم به همین صورت است، چه کسی است که از فکر بد و کار و سخن بد دفاع کند، باید بگوییم فکر نیک و سخن نیک و کردار نیک چیست، وگرنه خیلی زحمت کشیدیم با این نوع شعار دادن. بزرگترین جنایت کاران تاریخ هم کار و روش خود را خوب و نیک می دانستند. جنایتکارانی را که جنگ اول و دوم جهانی را بوجود آوردند و انسانهای بی شماری را کشتند هم از کردار خود دفاع می کنند. مهم این است که فکر و کار و سخن نیک را مشخص کنیم و مردم را به سوی آن بخوانیم وگرنه کار خراب است. مگر نشنیدی که:

از کرامات شیخ ما این است     شیره را خورد و گفت شیرین است


*****

 

۱ نظر ۲۷ مهر ۹۲ ، ۱۲:۰۵
سایت انسان معاصر

//bayanbox.ir/id/1356377136154363923?view

     برای ما که حوزه نجف را درک نکرده ایم و بزرگان و آیات آن دیار را ندیده ایم؛ همیشه حسرتی در دلمان باقی است. شاید اگر ما از چشمه جوشان مرحوم آیت الله العظمی خویی سیراب می شدیم، امروز قدری التیام داشتیم، اما صدها حیف. برای اکثر طلبه های نسل و دوران ما که آقای خویی را ندیده ایم، این درک نکردن همیشه یک حسرت در دلمان بر جای گذاشته که حتی با حضور در درس شاگردان ایشان نیز بهبود نیافته و نمی یابد.

     مرحوم آیت الله العظمی سید ابوالقاسم خویی؛ ابرمرد قرن اخیر شیعه است که با عمر پربرکت نزدیک به یک قرن توانست اثری شگرف بر حوزه های علمیه و علوم دینی داشته باشد. او نه فقط فقیه و اصولی؛ نه تنها رجالی و مفسر؛ و نه یک عارف گوشه گیر بود؛ او همه چیز بود و در بین همه بود و خدایی بود. نسل طلبه های ما او را ندیدیم، اما بر سر درس هر استادی که حاضر شدیم، به کرار سخن از ایشان به میان آمده و از او و حکایاتش شنیده ایم. 

     شاگردان ایشان هرگاه سخن از استاد به میان می آید، آه عمیقی از سر حسرت بر می کشند که صد حیف بیشتر قدر محضر او را ندانستند و هزار حیف که شیعه چنین ابرمردی را از دست داد. برخی از شاگردان او را اعلم علما و فقها دوران غیبت بر می شمرند.1 دیگری خاطره شیرین روزهای پایانی سنی بودنش، رسیدن به محضر ایشان است.2 آن یکی همیشه خاطرات مرحوم ایشان ورد زبانش است و یکی دیگر از مراجع بر سر درس خارج اش، وقتی بحث اش بر سر مسئله ای تمام می شود می گوید: ما مقلد آقای خویی هستیم و نظر ایشان را می پذیرد.3 و ...

     عظمت مرحوم آیت الله خویی آنقدر است که امروزه برخی از اساتید مهم و خوب سطوح عالی حوزه علمیه افتخارشان این است که شاگرد شاگردان ایشان هستند. از محضر اساتیدی خوشه چیده اند که زانوی ادب بر درس مرحوم خویی زده اند. عظمت مرحوم آقای خویی در دوران ما و طلبه های نسل ما واقعا عجیب است. آنقدر ایشان جلیل القدرند که حتی برخی از کسانی که برای خود جایگاهی داشتند و در حال و هوای شور شدید انقلابی نخستین روزهای انقلاب، در مناطق ترک نشین ایران به ایشان بی احترامی کرده اند منفورند؛ حتی با گذشت چند دهه، قبر آنان در قم بسیار سوت و کور است. حکایت عظمت و منزلت آیت الله خویی بسیار عجیب است...


_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _

[1] بیان آیت الله العظمی سید صادق روحانی درباره آیت الله العظمی خویی

[2] بخشی از خاطرات دکتر تیجانی، مستبصر شیعی

[3] ار بیانات آیت الله العظمی روحانی که خودم در بحث خارجشان از ایشان شنیدم

۱ نظر ۱۴ مهر ۹۲ ، ۰۲:۴۳
سایت انسان معاصر

این متن بخشی از صفحات آغازین نوشتاری است که قرار بود کتاب شود اما متاسفانه نیمه تمام رها شد.




بسم الله الرحمن الرحیم


     حضرت مهدی علیه السلام در نیمه شعبان سال 255 هجری1 چشم به جهان گشود. پنج ساله بودند که پدرش امام حسن عسگریعلیه السلام به دست حاکمان دولت عباسی به شهادت رسید. از همان ساعت شهادت پدر، امامت به ایشان واگذار شد، اما برای اینکه از گزند حاکمان محفوظ بماند به امر خدا از نظرها غایب گردید و دوران غیبت ایشان آغاز شد. دوران غیبت ایشان دو مرحله دارد: غیبت صغری و غیبت کبری.


  • غیبت صغری

     دوران غیبت صغری دورانی بین سالهای 260 الی 329 هجری است. در این دوران شصت و نه ساله، امام زمانعلیه السلام که در پس پرده غیبت به سر می بردند، برای ارتباط با مردم، نائبانی فرار دادند که واسطه بین ایشان و مردم محسوب می شدند. نایبان خاص2 حضرت مهدىعلیه السلام در دوران غیبت صغرى، چهار تن از اصحاب با سابقه امامان پیشین و از علماى پارسا و بزرگ شیعه بودند که «نوّاب اربعه» نامیده شده ‏اند. اینان به ترتیب زمانى عبارت بودند از:

  • ابو عَمرو عثمان بن سعید عَمرى
  • ابو جعفر محمد بن عثمان بن سعید عَمرى
  • ابوالقاسم حسین بن روح نوبختى
  • ابو الحسن على بن محمد سَمَرى

     شایان ذکر است که امام زمانعلیه السلام وکلاى دیگرى نیز در مناطق مختلف مانند بغداد، کوفه، اهواز، همدان، قم، رى، آذربایجان، نیشابور و... داشتند که یا به وسیله این چهار نفر، که در رأس سلسله مراتب وکلاى امام قرار داشتند، امور مردم را به عرض حضرت مى‏رساندند3 و از سوى امام در مورد آنان «توقیع» هایى4 صادر مى‏ شده و یا - آن گونه که بعضى از محققان احتمال داده‏ اند- سفارت و وکالت این چهار نفر، وکالتى عامّ و مطلق بوده ولى دیگران در موارد خاصى وکالت و نیابت داشته‏ اند5. افرادی مانند: محمد بن جعفر اسدى، احمد بن اسحاق اشعرى قمى، ابراهیم بن محمد همدانى، احمد بن حمزه بن الیسع6، محمد بن ابراهیم بن مهزیار7، حاجز بن یزید، محمد بن صالح8، ابو هاشم داود بن قاسم جعفرى، محمد بن على بن بلال، عمر اهوازى، و ابومحمد وجنائى9.


  • اولین نائب و سفیر امام زمان عجل الله فرجه

     اولین کسی که در دوران غیبت صغری به عنوان نائب امام زمانعلیه السلام برگزیده شد، جناب «ابوعَمرو عثمان بن سعید عَمروى» بود. ایشان از قبیله بنی اسد و از شاگردان مورد وثوق امام هادی و امام حسن عسگریعلیهما السلام بود. به خاطر آنکه ایشان در شهر سامرا سکونت داشت به «عسکرى» شهرت داشت. در محافل شیعه به او «سمّان» و «زیّات» (به معنی روغن فروش) هم می‌گفتند؛ زیرا با وجود فشارهای حکومت عباسی و خفقان شدید موجود و به خاطر اختفاء امر نیابت و استتار فعالیت‌های سیاسی، روغن‌فروشی می‌کرد و اموال و نامه‌ها را با ظرف روغن میان امام و شیعیان جابه‌جا می نمود و اموال متعلق به امام را، که شیعیان به وى تحویل مى‏ دادند، در ظرفهاى روغن قرار داده به محضر امام عسکرىعلیه السلام مى‏رساند.10 ایشان از سن یازده سالگی به عنوان خادم وارد بیت امام هادیعلیه السلام شد و همواره مورد توجه، مدح و تمجید آن حضرت و سپس امام عسکریعلیه السلام بود. امام هادیعلیه السلام در پاسخ به سؤال احمد بن اسحاق قمی که پرسید به هنگام عدم دسترسی به آن حضرت، به چه کسی مراجعه کند؟ فرمود: «عمروی (عثمان بن سعید عمروی) مورد اعتماد من است آن چه به شما می گوید از جانب من می گوید پس به حرف او گوش دهید و از او اطاعت کنید زیرا او امین و مورد اعتماد است».11

     امام عسکریعلیه السلام درباره وی می فرماید: «این ابوعمرو ثقه و امین است، او مورد اطمینان گذشتگان است و نیز مورد اطمینان من در حال زنده بودن و مردنم است. هرچه او بگوید من گفته ام».12 هم چنین امام عسکریعلیه السلام، حضرت مهدیعجل الله فرجه را به چهل نفر نشان داد، آنگاه فرمود: «بعد از این دیگر او را نمی بینید، پس به عثمان بن سعید روی بیاورید، هر چه او می گوید از او اطاعت کنید».13

     درباره تاریخ وفات عثمان بن سعید چند احتمال وجود دارد. صفحات وفات این بزرگ مرد واضح نیست، از همین روست که می گویند او بین سالهاى 260 الی 267 هجری در گذشته است. البته برخى دیگر فوت او را در سال 280 هجری دانسته ‏اند.14


  • دومین سفیر ؛ محمد بن عثمان

     محمد بن عثمان بن سعید، دومین نائب از نواب اربعه امام زمانعجل الله فرجه بود. وی نیز همچون پدر بزرگوارش عثمان بن سعید، از بزرگان شیعه و از نظر تقوا و عدالت و بزرگوارى مورد قبول و احترام شیعیان و از یاران مورد اعتماد امام حسن عسکرىعلیه السلام بود، چنانکه حضرت در پاسخ به سؤال «احمد بن اسحاق» که به چه کسى مراجعه کند؟ فرمود: «عَمرى (عثمان بن سعید) و پسرش محمد بن عثمان، هر دو امین و مورد اعتماد هستند، آنچه به تو برسانند، از جانب من مى‏رسانند و آنچه به تو بگویند از طرف من مى‏ گویند. سخنان آنان را بشنو و از آنان پیروى کن، زیرا این دو تن مورد اعتماد و امین من هستند.»15

     پس از درگذشت اولین نائب امام زمانعجل الله فرجه، از جانب امام غایب توقیعى مبنى بر تسلیت وفات او و اعلام نیابت فرزندش «محمد» صادر شد. عبد الله بن جعفر حِمیَرى مى‏ گوید: وقتى که عثمان بن سعید در گذشت، نامه‏ اى با همان خطى که قبلاً امام با آن با ما مکاتبه مى ‏کرد، براى ما آمد که در آن ابو جعفر (محمد بن عثمان بن سعید) به جاى پدر منصوب شده بود. همچنین امام، ضمن توقیعى در پاسخ به سؤالات «اسحاق بن یعقوب» چنین نوشت: «خداوند از محمد ابن عثمان و پدرش که قبلاً مى‏ زیست، راضى و خشنود باشد. او مورد وثوق و اعتماد من، و نوشته او نوشته من است.»16
     بعد از آن که جناب محمد بن عثمان به سفارت امام زمانعجل الله فرجه منصوب شد، بعضی از افراد در نیابت او شک کردند. امام زمانعجل الله فرجه با قرار دادن برخی از کرامت ها و شواهد صدق در اختیار ایشان، تردید ها را زدودند و شیعیان به نیابت او مطمئن شدند و تنها چند نفر مانند ابو محمد شریعی و احمد بن هلال کرخی و محمد بن نصیر نمیری به جهت ریاست طلبی و هواپرستی با او به مخالفت برخاستند. اینها به دروغ ادعای نیابت کردند. محمد بن عثمان با بهره گیری از کرامت ها و شواهد صدق، ادعای آنان را باطل کرد و شیعیان بیشتر به حقانیت اش پی بردند.

     محمد بن عثمان حدود چهل سال عهده دار سفارت و وکالت امام زمانعجل الله فرجه بود و در طول این مدّت، وکلاى محلّى و منطقه ‏اى را سازماندهى و بر فعالیتشان نظارت مى‏ کرد و به اداره امور شیعیان اشتغال داشت. توقیع ‏هاى متعددى از ناحیه امام صادر، و توسط او به دیگران رسید. او سرانجام در سال 304 یا 305 هجری در زمان حکومت ابوالفضل جعفر مقتدر (المقتدر بالله)، خلیفه عباسی درگذشت. او پیش از مرگ، از تاریخ وفات خود خبر داد و دقیقاً در همان تاریخى که گفته بود در گذشت.17

     نائب دوم امام زمانعجل الله فرجه کتاب‌هایی در فقه نگاشت که مطالب آنها از امام عسکری و امام زمانعلیهماالسلام است. یکی از آثار ایشان «الأشربة» در ابواب فقه است. ام‌کلثوم، دختر عثمان بن سعید می‌گوید: «این کتاب به وصیت پدرم به دست حسین بن روح نوبختی (سومین سفیر) رسید و پس از آن بر طبق وصیت وی به دست چهارمین نائب خاص رسید». کتاب وی به دست ما نرسیده است و ممکن است بر اثر ناملایمات روزگار از بین رفته باشد.

     محمد بن عثمان قبل از وفاتش (دو تا سه سال) همه بزرگان شیعه را جمع کرد و گفت: اگر مرا حادثه ای پدید آمد، مسئولیت به عهده أبوالقاسم حسین بن روح است.18


  • حسین بن روح ؛ سفیر سوم

     روایت شده که شیعیان از محمد بن عثمان پرسیدند: اگر تو دچار حادثه ای شدی چه کسی جانشین توست؟ گفت: ابو القاسم حسین بن روح بن ابی بحر النوبختی، جانشین من و سفیر میان شما و امام زمان و وکیل اوست.19

     ام کلثوم دختر محمد بن عثمان(نائب دوم)، درباره حسین بن روح چنین می‌گوید: «حسین بن روح از چند سال قبل از رحلت پدرم ابو جعفر، وکیل او بوده و در امر املاک او نظارت داشته و اسرار دینی را از جانب او به رؤسای شیعه می‌رسانده و از خواص و محارم او به شمار می رفت... و به تدریج، وی در نزد شیعیان بزرگ شد و اختصاص او به پدرم و مراتب وثوق و دیانت و فضل او نیز روز به روز مقامش را نزد شیعیان استوارتر کرد تا آنکه از طرف پدرم (به دستور امام زمان) به نیابت و سفارت منصوب شد...».20

     جناب حسین بن روح از جایگاه بالای علمی در میان علما و فقها شیعه برخوردار بود. فقهای بزرگ در آن عصر با تمام علم و فقاهت از وی پیروی می کردند. «علی بن بابویه» (پدر شیخ صدوق)، محدث نامدار قم، برای دیدار با حسین بن روح به بغداد رفت و پاسخ پرسش هایش را از وی دریافت کرد و به قم بازگشت. ایشان کتابى در فقه شیعه به نام «التأدیب» تألیف کرده بود. آن را جهت اظهار نظر نزد فقهاى قم فرستاد. آنان پس از بررسى در پاسخ نوشتند، جز در یک مسئله، همگى مطابق فتاواى فقهاى شیعه است. بعضى از معاصرین او، عقل و هوش و درایت وى را تحسین کرده و مى‏ گفتند: «به تصدیق موافق و مخالف، حسین بن روح از عاقلترین مردم روزگار است».21

     شرایط اختناقی که حکومت عباسیان برای علما و بزرگان شیعه به وجود آورده بود، سبب شد که سومین سفیر امام زمانعجل الله فرجه در دوران حکومت «مقتدر» خلیفه عباسى، پنج سالی را در زندان باشد و در سال 317 هجری آزاد شود. در همان زمانی که جناب حسین بن روح در زندان بود، شخصی که قبلا از نویسندگان و کاتبان شیعه محسوب می شد، به نام «ابوجعفر محمد بن علی شلمغانی» با وی به مخالفت برخاست و مذهب جدیدی را تاسیس کرد. بر اساس مذهب وی، تناسخ و حلول خداوند در اجسام دیگران مورد قبول بود.22 وی ترک عبادت و نکاح محارم را مباح اعلام کرد23 و توانست گروهی از شیعیان از جمله «محسن بن ابی الحسن» فرزند «ابن فرات» وزیر را به خود متمایل کند.24 شلمغانی می‌کوشید تا برخی از وکلای امامیه و خاندان ایشان را به پذیرش آیین حلولیه و تناسخ ارواح متقاعد سازد. لذا پس از مدتی اعلام داشت که روح پیامبرصل الله علیه وآله در جسم سفیر دوم (محمد بن عثمان)، و روح حضرت علیعلیه السلام در جسم سفیر سوم (حسین بن روح) و روح حضرت فاطمه زهراسلام الله علیها در جسم ام کلثوم (دختر سفیر دوم) حلول کرده‌ است. در همان حال شلمغانی از طرفداران خود می‌خواست تا این راز را فاش نسازند، زیرا عقیده حق است.25

     سرانجام به دلیل همین اعتقادات منحط، توقیعی مبنی بر لعن شلمغانی از ناحیه مقدسه امام زمانعجل الله فرجه صادر گردید. پس از انتشار عقاید شلمغانی و صدور لعن از ناحیه مقدسه امام زمانعجل الله فرجه شیعیان از او دوری کرده و برائت جستند. دستگاه خلافت نیز که در آغاز از اندیشه‌های انحرافی وی محرمانه حمایت می‌کرد، در این زمان رواج چنین اندیشه‌هایی را برای تشکیلات خویش زیان بار ارزیابی کرد و به تعقیب شلمغانی پرداخت و سرانجام او را در سال 322 هجری در حالی که از مکانی به مکان دیگر می‌گریخت دستگیر کرد. ابن کثیر می‌نویسد: «شلمغانی در آغاز محاکمه منکر اتهامات گردید، ولی در مرحله دوم به برخی از اتهامات اقرار نمود. قضات از او خواستند که از آنچه می‌گوید توبه کند ولی حاضر نشد.»26 در پایان محاکمه او را اعدام کردند.27

     از جناب حسین بن روح کرامات زیادی نقل شده است. مانند آنکه می گویند شلمغانی او را به مباهله دعوت کرده بود، او در نامه ای جواب او را نوشت که هر کدام صادق نباشند مقتول و مصلوب خواهد شد که عاقبت شلمغانی اینچنین شد.28 و یا اینکه محمد بن ابراهیم نقل می کند: شخصی درباره قاتل امام حسینعلیه السلام پرسید که جناب حسین بن روح جواب او را داد. من فردای آن روز خدمتشان رسیدم، در دلم گفتم آن چه که او دیروز گفت از پیش خود گفته بود. پس او ابتدا به سخن کرد و به من گفت: ای محمد بن ابراهیم؛ اگر من از آسمان بیفتم و طعمه مرغان شوم و یا باد سختی مرا از بلندی پرتاب کند، برایم بهتر است از این که در دین خدا از پیش خودم حرف بزنم. بلکه این حرف ریشه و اساسی دارد و از حضرت حجتعجل الله فرجه شنیده شده است.29

     سرانجام جناب حسین بن روح، پس از بیست و یک سال فعالیت و سفارت، در ۱۸ شعبان سال ۳۲۶ هجری30 در زمان خلافت «الراضی بالله» خلیفه عباسی، درگذشت.


  • آخرین سفیر غیبت صغری

     آخرین بزرگ مردی که نیابت خاصه امام زمانعجل الله فرجه را عهده دار شد، ابو الحسن على بن محمد سَمَرى31 بود. ایشان شخصیتی با کفایت و شایسته بود که به فرمان امام زمانعجل الله فرجه و با وصیت و معرفی حسین بن روح به شیعیان معرفی شد. وی از اصحاب و یاران امام حسن عسکرىعلیه السلام بود و تا سال 329 هجری که دیده از جهان فرو بست، مسئولیت نیابت و وکالت خاص را به عهده داشت. چند روز پیش از وفات او توقیعى از ناحیه امام زمانعجل الله فرجه به این مضمون خطاب به وى صادر شد:

بسم الله الرحمن الرحیم

     اى على بن محمد سمرى؛ خداوند در سوگ فقدان تو پاداشى بزرگ به برادرانت عطا کند. تو تا شش روز دیگر از دنیا خواهى رفت. کارهایت را مرتب کن و هیچ کس را به جانشینى خویش مگمار. دوران غیبت کامل فرا رسیده است و من جز با اجازه خداوند متعال ظهور نخواهم کرد و ظهور من پس از گذشت مدتى طولانى و قساوت دلها و پر شدن زمین ازستم خواهد بود. افرادى نزد شیعیان من مدّعى مشاهده من (ارتباط با من به عنوان نایب خاص) خواهند شد. آگاه باشید که هر کس پیش از خروج «سفیانى» و «صیحه آسمانى»32 چنین ادعایى بکند، دروغگو و افترا زننده است و هیچ حرکت و نیرویى جز به خداوند عظیم نیست.33

     در ششمین روز پس از صدور توقیع، ابوالحسن سمرى از دنیا رفت. پیش از مرگش از وى پرسیدند: نائب بعد از تو کیست؟ پاسخ داد: اجازه ندارم کسى را معرفى کنم.34 با درگذشت ابوالحسن سمرى دوره جدیدى در تاریخ شیعه آغاز گردید که به دوران غیبت کبرى معروف است.


  • آغاز غیبت کبری و سیر تاریخی حدیث

     با درگذشت چهارمین نائب خاص امام زمانعجل الله فرجه دوران جدیدی در تاریخ شیعه آغاز شد که از حساسیت های زیادی برخوردار است. آغاز غیبت کبری یعنی شروع دورانی که مردم از ارتباط مستقیم با امام زمانشان محروم هستند. دورانی که از زمان رسول خداصل الله علیه وآله تا شروع همین دوران بارها توسط پیامبر و امامان معصومعلیهم السلام وعده آمدنش داده شده بود. حتی امام زمانعجل الله فرجه در توقیع مبارکی درباره دوران غیبت، سخن به میان آورده اند و در بخشی از آن توقیع مبارک درباره اینکه در این دوران باید به چه کسی رجوع نمود چنین بیان فرموده اند:

     «و امّا الحوادث‏ الواقعة فارجعوا فیها الى رواة حدیثنا فانّهم حجّتى علیکم و انا حجّة اللَّه علیهم‏ ؛ حوادثى که براى شما پیش مى‏آید، (براى دانستن حکم آنها) رجوع کنید براویان حدیث ما، زیرا آنها حجّت من بر شما هستند و من حجّت خدا بر آنها می باشم.»35

     با وجود راهنمایی های موجود و این توقیع نورانی، در این فصل جدیدی که ویژگی های متفاوت و سخت تری نسبت به دوران های گذشته برای شیعیان داشت، باید دست به دامان عالمانی می شد که عمر خود را صرف تحصیل علوم دینی نموده اند. شیعیان بر خلاف سایر مذاهب اسلامی از همان زمان رسول خداصل الله علیه وآله تا دوران غیبت، عالمانی حدیث شناس و راویانی بزرگ را تربیت نموده بودند. سایر مذاهب اسلامی به خاطر تحریم هایی که توسط خلفای سه گانه نخستین، درباره نشر حدیث و تعلیم و تربیت حدیث شناسان انجام شده بود، بیش از یک قرن از این مسئله عقب ماندند.

     خلیفه اول و دوم به صراحت با جمع آوری احادیث نبوی مخالفت کردند و هر کسی که به این کار مبادرت می کرد را مجازات می نمودند. آنان با این کار سبب شدند تا مردم از سرچشمه نور دور بمانند. بسیاری از احادیث از بین رفت و احادیث جعلی و ساختگی فراوانی رشد نمود. یکی دیگر از آفات ممانعت از نگاشتن میراث نبوی و احادیث آخرین پیام آور الهی، پیدایش نحله های گوناگون اعتقادی و فکری بود. پس از آن همه هرج و مرج و خسارتی که بر اثر ممنوعیت ثبت حدیث دامنگیر اسلام و مسلمانان شد، اولین بار «عمربن عبدالعزیز»36 که از دست رفتن علما، روات، حفّاظ حدیث و اصحاب پیامبرخداصل الله علیه وآله نگرانش کرده بود، به علمای بلاد نوشت که حافظان احادیث نبوی را گردآورند و به تدوین محفوظات آنها اقدام کنند و در این کار سستی روا مدارند. همچنین از آنها خواست حلقه های مذاکره و مباحثه حدیث تشکیل دهند تا علم گسترش یابد و همگان با احادیث نبوی آشنا شوند37 و بدین ترتیب نزدیک به یک قرن ممنوعیت حدیث نویسی و حدیث گویی پایان یافت.

     گویا تنها ثمره این اقدام خلیفه مروانی برداشتن ممنوعین حدیث بود، اما کوتاهی دوران خلافت، به وی مجال نداد که برای تدوین حدیث اقدام عملی بکند؛ پس سخن «ابن حجر عسقلانی» و برخی از همفکران او که با استناد به این نامه احتمال می دهند که آغاز تدوین حدیث از زمان عمر بن عبدالعزیز باشد37 قابل اعتنا نیست. زیرا در هیچ منبع تاریخی از اقدام عملی مخاطبان نامه عمر بن عبدالعزیز – از جمله قاضی وقت مدینه – برای تدوین حدیث سخنی به میان نیامده است. حتی «ذهبی» تصریح کرده است که نخستین تصنیف و تدوین سنن و تالیف فروع، پس از انقراض دولت بنی امیه و بنی مروان و انتقال قدرت به عباسیان انجام گرفت؛ سپس در زمان هارون الرشید38 تالیف و تصنیف فراوان شد.39 چنانکه گفته اند مالک بن انس (امام مالکی ها) به تقاضای وی «الموطأ» را گردآوری کرد.

     این بود همان سیر تاریخی که سبب شد معارف حدیثی دچار ضربه ای بزرگ شود. در مقابل این جریان که با نگاشتن و بهره وری از حدیث جلوگیری می کرد، جریان دیگری نیز وجود داشت که به نوشتن احادیث نبوی از همان روزهای نخستین اهتمام می ورزید. شیعه که افتخار دارد زعمای فکری او جزو این گروه هستند، به خود می بالد که ارتباط او با صاحب شریعت هرگز قطع نشده و دارای نسب نامه ای روشن است و به هیچ عنوان مشروعیتش زیر سوال نمی رود. بزرگانی همانند ابورافع، سلمان فارسی، ابوذرغفاری و ... جزو نخستین کسانی هستند که به ثبت احادیث نبوی اقدام کردند. لیکن اهتمام حضرت علیعلیه السلام به عنوان پیشوای این مرام در ثبت و حفظ احادیث رسول خداصل الله علیه وآله بی سابقه است، زیرا هم بیش از دیگران معارف نبوی را به صورت حدیث نوشته است و هم در حالی که دیگران به بهانه های واهی به احراق و امحای احادیث نبوی می پرداختند، ایشان آنها را حفظ کردند و به صورت میراثی گرانبها از خود باقی گذاشتند که میان وارثان معصومشعلیهم السلام دست به دست می گشت.

     اصبغ بن نباته، عبدالله بن ابی رافع، حرث بن عبدالله الاعور همدانی، ربیعة بن سمیع، سلیم بن قیس، علی بن ابی رافع، میثم تمّار، عبیدالله بن حر الجعفی، محمد بن قیس البجلی، یعلی بن مرّة و ... کسانی هستند که به عنوان راویان طبقه اول از حضرت علیعلیه السلام روایت نقل کرده و آن را نوشته اند.

     جابر بن یزید جعفی، زید بن علی بن الحسین علیه السلام (شهید عالی مقام)، حسین بن ثور، زیاد بن منذر و ... در طبقه دوم اند که از امام سجاد و امام باقر علیهما السلام روایت نقل کرده و به جمع آوری احادیث و تالیف کتاب پرداخته اند.

     پس از این دو طبقه، هنگامی که افرادی همانند یحیی بن قاسم، عبدالمومن بن قاسم، زراره، محمد بن مسلم، بسّام صیرفی، ابوعبیده حذّاء، زکریا بن عبدالله، ثور بن ابی فاخته و ... به گردآوری و تدوین احادیث امام سجاد و امام باقر علیهما السلام مشغول بودند، افرادی همانند ابن جریح (م150هـ)؛ مالک بن انس (م179هـ) و ... به عنوان طبقه اول راویان اهل سنت از آزادی فراهم آمده از لغو ممنوعیت حدیث نویسی به دست عمر بن عبدالعزیز بهره برده و به صورت خیلی محدود به تدوین حدیث پرداختند، در حالی که عقربه زمان اندک اندک نیمه دوم سده دوم هجرت را پشت سر می گذاشت.40 بدین ترتیب حدیث نویسان مسمّی به «اهل سنت و جماعت» دو طبقه عقب افتادند.41


  • تلاش اهلبیت علیهم السلام و اصول اربعمأة

     تحلیل رفتن قدرت بنی امیه و نزاعهای داخلی حکومت عباسیان برای تصاحب زمام حاکمیت، مصداق «اللّهم اشغل الظالمین بالظالمین» بود. امام صادقعلیه السلام برای بهره وری هرچه بیشتر از توان و ظرفیت در تربیت شاگرد از این فرصت بیشترین استفاده را نمودند. تا آنجا که سیره نگاران و پژوهندگان تاریخ حدیث، چهار هزار شاگرد برای آن حضرت ذکر کرده اند42 که همه ی آنها دارای کتابهایی بوده و یادگارهایی از خود برای جای گذاشته اند. آمده است که تنها در مسجد کوفه نهصد شیخ حدیث گو «حدثنی جعفر بن محمّد» می گفتند.43 آنان هرگاه روایتی از یکی از امامان معصومعلیهم السلام می شنیدند، بلافاصله و بدون تاخیر آن را ثبت می کردند تا گذشت ایام آن حدیث و یا قسمتی از آن را به تندباد فراموشی نسپارد.44 این افراد که طبقه چهارم راویان و کاتبان حدیث محسوب می شوند، از نقاط مختلف مملکت اسلامی گردآمده بودند تا از خرمن دانش و معرفت امام صادقعلیه السلام خوشه چینی کنند.

     نهضت ثبت و تدوین حدیث، از این پس که اهل سنت نیز بر اثر رفع ممنوعیت به آن رو آوردند، به مرحله تازه ای رسید و کتابهای فراوانی از احادیث امامان معصومعلیهم السلام به رشته تحریر در آمد که از میان آنها چهارصد کتاب از چهار صد نویسنده از شاگردان امام باقر و امام صادق و سایر ائمهعلیهم السلام به لحاظ برخی ویژگی ها شهرت ویژه ای یافتند و «اصول اربعمأة» نام گرفتند.

     درباره اینکه چرا به این آثار شاگردان اهلبیتعلیهم السلام «اصل» می گویند و از آنها تعبیر به «کتاب» نمی شود، سخنان گوناگونی مطرح است، یکی از بهترین گفته این است که: «کتاب» عنوانی عام است؛ اما «اصل» تنها به نوشته هایی اطلاق می شود که نویسنده آن، حدیث را مستقیما یا با یک واسطه از معصوم شنیده باشد و به بیان دیگر دست اول باشد. اما اگر دست دوم شده باشد؛ یعنی همه یا برخی از احادیث آن را از کتاب دیگری نقل کند – هرچند آن کتاب واسطه جزو «اصول» و نویسنده آن مطمئن و موثّق باشد – آن نوشته را اصل نمی نامند، بلکه همان عنوان عام «کتاب» بر آن صادق است و بس.45


  • محمّدون ثلاث و جمع آوری اصول اربعمأة

     با تلاش اهلبیتعلیهم السلام و تربیت شاگردانی در راه خدا و راه حق، چهار صد تالیف مهم پدید آمد که به «اصول اربعمأة» معروف گشت و اشاره ای به سرگذشت آن شد. محوریت اصول اربعمأة که از تقریر ائمهعلیهم السلام و سایر جهات اعتبار آفرین ناشی شده بود تا اقدام «محمّدون ثلاث»46 برای جمع آوری و تبویب این اصول و تألیف «کتب اربعه»47 ادامه داشت چنانکه برخی از آن اصول هم اکنون نیز وجود دارد؛ لیکن بسیاری از آنها هنگام آتش سوزی کتابخانه شیخ مفید ره و شیخ طوسی ره از بین رفت.48

     هرچند دیگران نیز در تالیف این گونه کتابها تلاشی مشکور داشتند49، لیکن خصوصیاتی همانند جامعیت ویژه، اعتبار مولف و ...، عصایی از کتب اربعه ساخت که بدون آن، پیمودن راه سنگلاخ و نفس گیر اجتهاد برای هیچ فقیهی مقدور نیست. از این رو محوریت آن «اصول چهارصدگانه» به این «اصول چهارگانه» منتقل شد.

     گفتنی است که برخلاف نویسندگان کتب طراز اول مکتب خلفا مانند امام بخاری و مسلم نیشابوری، تلاش بی امان پدیدآورندگان کتب اربعه و اطمینان آنان به صدور روایات منقولشان، سبب نشد که کتب خود را «صحیح» بنامند و دیگران را از پهن کردن سفره اجتهاد محروم نمایند و به پذیرش بی چون و چرای آن روایات ملزم بدانند، بلکه همواره باب اجتهاد را به روی فقیهان روایت شناس باز گذاشته اند. از این رو هر شایسته ی توانمندی می تواند با به کار گرفتن ابزار صحیح اجتهاد، روایات این کتابها را در ترازوی نقد و بررسی بگذارد و صحیح آن را از سقیم و غثّ آن را از سمین بازشناسد و براساس شناخت خود روایات را قبول یا نکول نماید. این همان نقطه برتری فقیهان مکتب اهلبیتعلیهم السلام نسبت به پیروان مکتب خلفاست، چرا که آنها باب اجتهاد را قرن هاست که بسته می پندارند.

------------- ------------- --------------
[1] 26 ژوئیه 869 میلادی
[2] در آن روزگار، به جاى «نیابت» و «نواب» بیشتر تعبیر «سفارت» و «سفرأ» به کار برده مى‏شد.
[3] چنانکه طبق نقل شیخ طوسى، حدود ده نفر در بغداد به نمایندگى از طرف محمد بن عثمان فعالیّت مى‏کردند / الغیبة ، ص 225
[4] توقیع به معناى حاشیه نویسى است و در اصطلاح علماى شیعه به نامه‏ها و فرمانهایى که در زمان غیبت صغرى از طرف امام به شیعیان مى‏رسیده توقیع گفته مى‏شود.
[5] أعیان الشیعة ، سید محسن امین ، ج 2 ، ص 48
[6] . طوسى،، الغیبه، ص 257، .258
[7] اصول کافى ، ثقة الاسلام کلینى ، ج 1 ، ص 518
[8] اصول کافى ، ثقة الاسلام کلینى ، ج 1 ، ص 521
[9] إعلام الوری بأعلام الهدی ، امین الاسلام طبرسى ،  ص 444
[10] . طوسى،، الغیبه، تهران، مکتبه نینوى الحدیثه ص .214
[11] الکافی ، ج 1 ، ص 330 ، حدیث 1: "العمری ثقتی فما ادّی الیک فعنّی یؤدّی و ما قال لک فعنّی یقول فاسمع له و اطعه فانه الثقة المأمون".
[12] صافی، لطف الله، منتخب الاثر، ج 2، ص 508، به نقل از غیبة الشیخ، چاپ اول، سال 1422 هـ.ق، چاپ سلمان فارسی.
[13] بحارالأنوار، ج 51، ص346 و 347، قَالَ وَ قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِکٍ الْفَزَارِیُّ الْبَزَّازُ عَنْ جَمَاعَةٍ مِنَ الشِّیعَةِ مِنْهُمْ عَلِیُّ بْنُ بِلَالٍ وَ أَحْمَدُ بْنُ هِلَالٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُعَاوِیَةَ بْنِ حُکَیْمٍ وَ الْحَسَنُ بْنُ أَیُّوبَ بْنِ نُوحٍ فِی خَبَرٍ طَوِیلٍ مَشْهُورٍ قَالُوا جَمِیعاً اجْتَمَعْنَا إِلَى أَبِی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ ع نَسْأَلُهُ عَنِ الْحُجَّةِ مِنْ بَعْدِهِ وَ فِی مَجْلِسِهِ أَرْبَعُونَ رَجُلًا فَقَامَ إِلَیْهِ عُثْمَانُ بْنُ سَعِیدِ بْنِ عَمْرٍو الْعَمْرِیُّ فَقَالَ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَکَ عَنْ أَمْرٍ أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّی فَقَالَ لَهُ اجْلِسْ یَا عُثْمَانُ فَقَامَ مُغْضَباً لِیَخْرُجَ فَقَالَ لَا یَخْرُجَنَّ أَحَدٌ فَلَمْ یَخْرُجْ مِنَّا أَحَدٌ إِلَى [أَنْ‏] کَانَ بَعْدَ سَاعَةٍ فَصَاحَ ع بِعُثْمَانَ فَقَامَ عَلَى قَدَمَیْهِ فَقَالَ أُخْبِرُکُمْ بِمَا جِئْتُمْ قَالُوا نَعَمْ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ جِئْتُمْ تَسْأَلُونِّی عَنِ الْحُجَّةِ مِنْ بَعْدِی قَالُوا نَعَمْ فَإِذَا غُلَامٌ کَأَنَّهُ قِطَعُ قَمَرٍ أَشْبَهُ النَّاسِ بِأَبِی مُحَمَّدٍ ع فَقَالَ هَذَا إِمَامُکُمْ مِنْ بَعْدِی وَ خَلِیفَتِی عَلَیْکُمْ أَطِیعُوهُ وَ لَا تَتَفَرَّقُوا مِنْ بَعْدِی فَتَهْلِکُوا فِی أَدْیَانِکُمْ أَلَا وَ إِنَّکُمْ لَا تَرَوْنَهُ مِنْ بَعْدِ یَوْمِکُمْ هَذَا حَتَّى یَتِمَّ لَهُ عُمُرٌ فَاقْبَلُوا مِنْ عُثْمَانَ مَا یَقُولُهُ وَ انْتَهُوا إِلَى أَمْرِهِ وَ اقْبَلُوا قَوْلَهُ فَهُوَ خَلِیفَةُ إِمَامِکُمْ وَ الْأَمْرُ إِلَیْهِ.
[14] سیره پیشوایان ، مهدی پیشوایی
[15] طوسى،، همان کتاب، ص .219
[16] رضوانی علی اصغر موعود شناسی ص 349 ( به نقل از کتاب الغیبه شیخ طوسی ص 219تا 221) انتشارات مسجد جمکران چاپ چهارم
[17] مجلسی محمد تقی بحار الانوار ج51 ص351 وکتاب الغیبه شیخ طوسی ص222
[18] اعیان الشیعه، ج 2، ص 48، (نرم افزار تراجم).
[19] اعیان الشیعه، ج 2، ص 48، (نرم افزار تراجم).
[20] مهدى موعود-ترجمه جلد سیزدهم بحار، متن، ص 68.ترجمه على دوانى‏، دار الکتب الاسلامیه‏.
[21] مجلسى،، بحار الأنوار، ج 51، ص 356، ور.ک به: طوسى،، همان کتاب، ص .236
[22] -ابن اثیر: الکامه ، دارالکتب علمیه، لبنان (بیروت) ، 1407 ق 1987 م / ج7، ص 103
[23] - صفدی ، صالح الدین خلیل: الوافی بالوفیات، دارالنشر فرانتز شتایر، 1381 ق/ 1961 م ، ج 4، صص 107، 108 / مدرس ، محمدعلی: ریحانة الادب، ج 3 ،‌صص 235، 236
[24] - ابن اثیر: الکامل ، ج 7، ص 103.
[25] بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۳۷۲
[26] - ابن کثیر: ابوالفداء: البدایة والنهایة، مکتب المعارف (بیروت) ، 1966 م ، ج11، ص 179.
[27] - ابن اثیر: الکامل ج 7، صص 104، 103 / ذهبی: تاریخ اسلام، دارالکتب العربی، بیروت ، 1414 ق / 1994 ، صص 24، 115، 116/ اقبال، عباس: خاندان نوبختی، صص 237 ، 236.
[28] راسخی، عباس، نواب اربعه و عظمت هر یک، ص 28.
[29] راسخی، عباس، نواب اربعه و عظمت هر یک، ص 35.
[30] 937 میلادی
[31] سَیمَرى و صَیٌمَرى نیز گفته شده است (صدر، محمد، تاریخ الغیبه الصغرى، ط 1، بیروت دار التعارف للمطبوعات، 1392 هـ. ق، ص 412).
[32] چنانکه در بحث علائم ظهور گفته شده، قیام شخصى به نام سفیانى و صداى آسمانى از علامتهایى هستند که در آستانه ظهور امام رخ خواهد داد.
[33] طوسى،، الغیبه، ص 242 و 243 - مجلسى،، بحار الأنوار، ج 51، ص 361 - طبرسى،، همان کتاب، ص 445 - صدر،
بسم الله الرّحمن الرّحیم
     یا علی بن محمد السمری؛ اعظم الله اجر اخوانک فیک: فانک میت ما بینک و بین سته ایام؛ فاجمع امرک و لا توص الی احد، فیقوم مقامک بعد وفاتک فقد وقعت الغیبه التامه فلا ظهور الا بعد اذن الله تعالی ذکره و ذلک بعد طول الامد و قسوه القلب و امتلاء الارض، و سیأتی شیعتی من یدّعی المشاهدة الا فمن ادّعی المشاهدة قبل خروج السّفیانی والصّیحة فهو کذّاب مفتر و لا حول و قوّة الّا بالله العلیّ العظیم.
[34] طوسى،، همان کتاب، ص .242
[35] کمال الدین ، شیخ صدوق ، ج 2 ، ص 484  /  الغیبة ، شیخ طوسی ، ص 291  /  إعلام الوری ؛ امین الاسلام فضل بن حسن طبرسی ، ص 271  /  الاحتجاج ، احمد بن علی طبرسی ، ج 2 ، ص 470  /  وسائل الشیعة ، شیخ حر عاملی ، ج 27 ، ص 140  /  بحارالانواز ، علامه مجلسی ، ج 53 ، ص 181
[36] وی (63-101 هجری) تنها دو سال و پنج ماه خلافت کرد.
[37] صحیح بخاری ، ج 1 ، ص 52 ، باب 34 ، «کیف یقبض العلم»
[38] فتح الباری ، ج 1 ، ص 259 ، ذیل باب 34
[39] وی از سال 170 تا 193 خلافت کرد
[40] تاسیس الشیعة ، السید حسن الصدر ، صص 278 - 279
[41] تاسیس الشیعة ، السید حسن الصدر ، ص 281
[42] برای مطالعه و بررسی بیشتر از سیر حدیث رجوع کنید به: ادب فنای مقربان، ج4 ، صص 148 - 297
[43] الارشاد ، شیخ مفید ، ج 2 ، ص 179
[44] روضة المتقین ، علامه مجلسی ، ج 1 ، ص 87
[45] الرواشح السماویة ، میرداماد محمدباقر حسینی استرآبادی ، ص 160 ، التاسعة و العشرون
[46] بیان مرحوم آیت الله شیخ آقا بزرگ طهرانی: الذریعة ، ج 2 ، ص 146
[47] محمدون ثلاث که از قضا هرسه نفرشان به «ابوجعفر» مکنی هستند عبارتند از: أ. ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی مشهور به «ثقة الاسلام». ب. ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی مشهور به «شیخ صدوق» و «رئیس المحدثین». ج. ابوجعفر محمد بن حسن طوسی مشهور به «شیخ الطائفه».
انشاء الله سرگذشت این سه بزرگوار در صفحات آتی می آید.
[47] این چهار کتاب که گاهی از آنها به «اصول اربعة» یاد می شود، عبارتند از:
- الکافی (اصول، فروع و روضه)
- فقیه من لا یحضره الفقیه؛ که به اختصار « فقیه» یا «من لایحضر» یا «من لا یحضره الفقیه» نامیده می شود.
- تهذیب الاحکام؛ که شرخ روایی شیخ الطائفه بر کتاب «مقنعه» استادش شیخ مفید است.
- الاستبصار فیما اختلف من الأخیار؛ که مشتمل بر تاملات شیخ الطائفه برای رفع تعارض روایات با یکدیگر است.
[48] روضة المتقین ، علامه مجلسی، ج 1 ، ص 87
[49] مرحوم شیخ حر عاملی ره ضمن اشاره به برخی از منابع خود می گوید: آنچه را که پیشینیان بدون تصریح اسم از آنها حدیث نقل کرده اند، جدا بسیار می باشد. آنگونه که ما ضبط کرده ایم افزون بر 6600 کتاب است. (وسائل الشیعة ، ج 30 ، ص 165 ، فایده چهارم)





۱ نظر ۲۷ شهریور ۹۲ ، ۱۱:۳۸
سایت انسان معاصر