صاد

انسان معاصر | نوشته های علی صفدری در زمینه ادیان، ملل و انسانها

علی صفدری | Ali Safdari

۲۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «harisa» ثبت شده است

 

     در  کتاب  "حریصا" می خوانیم:


    وارد کافی شاپ که شدم، دستی برایم تکان داد. به سمت میزی که او نشسته بود هدایت شدم. همراه با لبخند به یکدیگر سلام کردیم. چهره‌اش نشان می‌داد همانند من از دیدار مجدد خرسند و شادمان است. روبه رویش نشستم و گفتم: دوست عزیز چه خبر؟ حالت چطوره؟ چه شد که آمدی؟

     خیلی آرام جواب داد: بنشین سفارشی بدهیم، وقت برای صحبت بسیار است.

     تا قهوه‌های فرانسوی و کیک هایمان را بیاورند، حال و احوال هم را جویا شدیم. به نظر می‌آمد دوست ندارد از پیش آمدهای این چند روزش حرفی بزند. من هم اوضاع را که اینطور دیدم دیگر چیزی نگفتم.

     -: کارل، دوست داری در این جلسه که در واقع دومین جلسه گفتگوی ماست از چه بگوییم و راجع به چه چیز بحث بکنیم؟

     -: نظر تو چیست؟

     -: دوست داری از خدا بگوییم؟

     -: نمی‌دانم چرا مایلی از اینجا شروع کنیم، اما باشد.

     -: در میان ادیان الهی، اولین وجه مشترکی که می‌توان یافت اعتقاد به خداست. میان ما مسلمانان و شما مسیحیان دیگر نیازی به اثبات خدا نیست. چیزی که قابل بحث است درباره خدایی است که به آن اعتقاد داریم. چه ویژگی‌هایی دارد. قدرت او تا چه حد است. از ما چه می‌خواهد. ما از او چه می‌خواهیم و هزاران مطلب در این زمینه. ما و شما و تمام ادیان الهی و یا به تعبیر دیگر ابراهیمی، دچار بی‌خدایی و یا ناخداباوری نیستیم. پس باید بر سر ویژگی‌های خدا و حیطه او در همه حدود حرف بزنیم. اگر حوصله داری مطالبی را درباره خدای انجیل بگویم؟

     -: خدای انجیل!؛ می‌شنوم.

     -: در هر کتاب آسمانی وقتی تأملی می‌کنیم، خدایی را با ویژگی‌های خاصی می‌بینیم. خدایی را که قرآن معرفی می‌کند خدایی است عدالت خواه که جسم نیست. قدرتش بی‌حدوحصر است و در هیچ چیز ناتوان نیست. چرا که اگر خدا، قدرت بر انجام کاری را نداشته باشد و یا در مواردی مغلوب شده باشد، شانیت خدایی را ندارد و خالقیتش زیر سوال است. نه پدر و مادری دارد و نه فرزندی، اما در انجیل وضع جور دیگری است. یکی از محققان معاصر اسلامی در کتابی به نام آفریدگار جهان، نکات و جملاتی را از لابلای سطور کتاب مقدس استخراج کرده که مطالعه آنها و بررسی مجددشان لازم است.

     کیفم را باز کردم و لپ تاپ را روی میز گذاشته و روشنش نمودم. تا نرم افزار بالا بیاید، لبی به قهوه‌ای که دیگر سرد شده بود زدیم. شروع کردم به خواندن از روی نسخه الکترونیک کتاب:

     براى نمونه چند جمله از اعتقادات ارباب کلیسا و یهود را نسبت به خدا نقل مى‌کنیم تا معلوم شود، هیچ جاى تعجّب نیست که برخى ایمان به چنین خدایى را طرد کنند:

اوّل: در باب سوم، سفر پیدایش تورات، آیه هشتم:

و آواز خداوند را شنیدند که در هنگام وزیدن نسیم بهار در باغ مى‌خرامید و آدم و زنش خویشتن را از حضور خداوند در میان درختان باغ پنهان کردند! و خداوند آدم را ندا در داد و گفت: کجا هستى؟!.

     در این آیات، خداوند مانند انسان، موجود ضعیفى معرّفى شده که هنگام صبح در باغ مى‌خرامد و از حوادثى که در چند قدمى او مى‌گذرد بى خبر است.

دوم: در باب سى و دوم سفر پیدایش، آیه بیست و چهارم:

و یعقوب تنها ماند و مردى با وى تا طلوع فجر کُشتى مى‌گرفت و چون او دید بر یعقوب غلبه نمى‌یابد، کف ران یعقوب را لمس کرد و کف ران یعقوب در کشتى گرفتن با او فشرده شد.

[آن مرد] گفت: مرا رها کن! زیرا که فجر مى‌شکافد. [یعقوب] گفت: تا مرا برکت ندهى رها نکنم. [آن مرد] به وى گفت: نام تو چیست؟ گفت: یعقوب. گفت: از این پس نام تو یعقوب خوانده نشود، بلکه اسرائیل [گفته شود]، زیرا که با خدا و انسان مجاهده کردى و نصرت یافتى. یعقوب از او سؤال کرد که مرا از نام خود آگاه ساز! گفت: چرا اسم مرا مى‌پرسى؟ و او [یعقوب] را در آنجا برکت داد و یعقوب آن محل را فئیل نامیده و گفت: زیرا خدا را در رو به رو دیدم و جانم رستگار شد».

     طبق این آیات، خداوند در یک مبارزه جدّى از سر شب تا به صبح با یعقوب مى‌جنگد و هنگام صبح با اصرار و التماس از چنگال او نجات مى‌یابد و یعقوب برنده این کشتى مى‌شود!

سوم: در باب بیست و چهارم سفر خروج، آیه نهم:

و موسى با هارون، ناداب و هفتاد نفر از مشایخ بنى اسرائیل بالا رفت و خداى اسرائیل را دیدند! و زیر پاهایش مثل صنعتى از یاقوت کبود شفّاف و مانند ذات آسمان در صفا و بر سروران بنى اسرائیل دست خود را نگذارد. پس خدا را دیدند و آشامیدند!!.

     مطابق این آیات، بنى اسرائیل خداوند را در بالاى کوه مى‌بینند و او را مى‌خورند و مى‌آشامند!

چهارم: در باب ششم سفر پیدایش، آیه دوم:

پسران خدا، دختر آدمیان را دیدند که نیکو منظر (زیبا) و از هر کدام که خواستند، زنان براى خویشتن مى‌گرفتند!.

     در این آیه، پسران خدا، عاشق دختران زیباى آدمیان شده و وسایل ازدواج با آنها را فراهم مى‌سازند!

پنجم: در باب یازدهم سفر پیدایش، آیه پنجم:

و خداوند نزول نمود (پایین آمد) تا شهر و برجى را که بنى آدم بنا مى‌کردند ملاحظه نماید!.

     در اینجا هم خداوند به تماشاى هنر نمایى‌هاى بندگانش مى‌پردازد و راه طولانى آسمان و زمین را به همین منظور مى‌پیماید.

     این بود مختصرى از کلمات آنها که در حقیقت نمودارى از افکار خرافى ارباب کلیسا و یهود است که در آنها نادانى، ناتوانى و انواع صفات بشرى را به ذات خداوند نسبت داده‌اند.

     بسیار روشن است که یک فرد عادى درس خوانده هم، سطح افکارش بالاتر از آن است که پایبند به این موهومات و خرافات شود و چنین خدایى را خالق این جهان پهناور و به وجود آورنده اسرار شگرف آن بداند.[1]

     مطالبی که در این کتاب آمده تازه گوشه‌ای از خدای ناتوان کتاب مقدس است.

     -: صبر کن. خیلی عجله داری. آنطورها هم که تو فکر می‌کنی در این آیات کتاب مقدس ایراداتی وجود ندارد. چرا سعی نمی‌کنی کمی عمیق تر به این جملات بنگری؟!

     -: تو بگو من چطور به این آیات نگاه کنم و چگونه اینها را توجیه کنم. وقتی از آیات قرآن گفتی، تا آنجا که می‌دانستم توضیحاتی دادم و آنقدر هم خوب از پس این کار بر آمدم که نتوانستی راه گریزی پیدا کنی. حالا تو بگو و راه گریز را بر من ببند. به نظرت خدایی که با بنده‌ای از بندگانش شروع به کشتی گرفتن می‌کند و از او شکست می‌خورد؛ آنقدر التماس می‌کند تا بتواند برخیزد و آبرویش پیش سایر بندگانش نرود؛ لیاقت خدایی را دارد؟!. اصلا چنین خدایی قدرت خلق کردن این بنده را دارد؟! خدایی که نمی‌داند در کنار او در بهشت چه می‌گذرد، چگونه می‌تواند از اعمال بندگانش خبردار باشد و چگونه می‌خواهد به حساب آنان رسیدگی کند؟!. خدایی که خورده می‌شود و آشامیده می‌شود چطور؟! خدایی که پسرانی دارد چی؟! آیا پدر بودن برای خداوند محدودیت نیست؟

     -: نه، که گفته که پدر بودن برای خداوند محدودیت است؟! حضرت عیسی پسر خداست و او بهترین پدر دنیا را دارد.

     -: کارل عزیز، یکی از بزرگترین اشکالات مسیحیت همین عقیده به تثلیث است. مسئله‌ای که بزرگان مسیحیت در پاسخ دادن به سوالات پیرامون آن در مانده‌اند. درست است که عده‌ای از بزرگان مسیحی تمام تلاششان این است که تثلیث را عین توحید معرفی کنند، اما مگر ممکن است. اگر حقیقت را بخواهیم بررسی کنیم در می‌یابیم که مسیحیان اولیه هیچ اعتقادی به تثلیث نداشتند و ایشان مسیح را پیامبر خدا و برگزیدۀ وی می‌دانستند. ابیونی‌ها مسیحیانی متعلق به قرون اولیه مسیحی بودند که عیسی را صرفاً یک انسان معمولی می‌دانستند که پسر مریم است.[2]

     دوست عزیز، تو خود خوب می‌دانی تثلیث یکی از اعتقادات بنیادین مسیحیت است که بر اساس آن خدای یگانه در سه شخص (اقنوم)؛ خدای پدر، خدای پسر (که در عیسی مسیح تجسم پیدا کرد) و خدای روح‌القدس می‌باشد. این سه، ذات یکسانی دارند، اما از هم متمایز می‌باشند.

     حقیقت تثلیث همان است که مؤلف قاموس کتاب مقدس - مستر هاکس آمریکایى - بیان داشته است. وى مى‌گوید:

     طبیعت خدایى از سه اقنوم متساوی الجوهر مى‌باشد. یعنى خداى پدر و خداى پسر و خداى روح القدس. خداى پدر خالق جمیع کائنات است بواسطه پسر، و پسر فادى، و روح القدس پاک کننده مى‌باشد. امّا باید دانست که این هر سه اقنوم را یک رتبه و عمل است.[3]

     اقنوم در لغت به معنى اصله و شخص است و همانطور که تصریح مى‌کنند آنان براى هر یک از این سه خدا، یک رتبه و یک درجه و یک عمل معتقد هستند. تثلیث را مى‌توان به دو صورت زیر که هیچ کدام مناسب مقام ربوبى نیست تصور نمود.

     صورت اول: هرکدام از خدایان سه گانه وجود مستقل دارند و هرکدام با وجود و تشخص خاصى، خود نمایى مى‌کنند. مثلاً همانطور که هر یک از افراد انسان در خارج براى خود وجود مستقل دارد و هرکدام داراى شخصیتى است، همچنین است اقانیم و هر اقنومى براى خود اصلى و شخصیتى و وجود جداگانه‌اى دارد و به عبارت دیگر: یک طبیعت است اما سه فرد دارد و هر فردى خداى تام و مستقلى است.

     چنین تثلیثی همان شرک جاهلى است که در مسیحیت به صورت خدایان سه گانه تجلى کرده است. در صورتى که دلایل توحید و یگانگى، هرنوع شرک و دوبینى را براى خدا ابطال کرده است و به حکم دلایل عقلی کثیری که وجود دارد، ممکن نیست براى خدا نظیر و شریکى تصور نمود.

     خنده آور اینکه بدعت گذاران محافل کلیسا اصرار دارند یک چنین تثلیث را با توحید هماهنگ سازند و بگویند او در حالى که سه تا است یکى است و در عین این که یکی است سه تا است. آیا یک چنین توجیهی جز تناقض گویى چیز دیگرى هست؟!

     آیا در جهان فردى پیدا مى‌شود بگوید سه مساوى است با یک؟

     آیا چنین تاویلی، علتى جز این دارد که آنان در بن بست عجیبى قرار گرفته‌اند؟ا

     از یک طرف دلایل قطعى یکتاپرستان را در نظر مى‌گیرند و مى‌بینند که دلایل عقلى، هر نوع نظیر و همتـا را براى خـدا محکـوم مى‌سـازد. از طـرف دیگـر عقیده موروثى تثلیث را در نظر مى‌گیرند که در دل جامعه مسیحى رسوخ کرده است. در این صورت چاره‌اى جز این نمى‌بینند که به چنین تناقض گویى پناه ببرند و بگویند که یک و سه با هم مساوى مى‌باشند.

     صورت دوم: تفسیر دیگر تثلیث این است که اقانیم سه گانه بدون اینکه هرکدام داراى تشخص و استقلال باشد بر اثر ترکیب و به هم پیوستگى، ذات خداى جهان را تشکیل دهند و در حقیقت هیچ یک از این اجزاى سه گانه خدا نیست. بلکه خداى جهان همان نتیجه است که از ترکیب سه گانه تولید مى‌گردد.

     اشکال این نوع تفسیر این است که خدا در نتیجه مرکب مى‌شود و در تشخص و تحقق خود نیاز به اجزاء ذات خویش پیدا مى‌کند و تا این اجزاء دست به دست هم ندهند و به هم آمیخته نشوند، خداى جهان تحقق نمى‌پذیرد. در این صورت مسیحیت با بن بستهاى بدترى رو به رو مى‌شود.

     اولا: خداوند جهان در تحقق خود به غیر (هر یک از اجزاء سه گانه غیر از خدا هستند بلکه با تحقق هر سه جزء، خدا تحقق مى‌پذیرد) نیاز خواهد داشت؛ در حالى که موجود نیازمند هیچگاه خدا نخواهد بود. بلکه ممکن و مخلوقى مى‌باشد که باید نیاز او را بسان ممکنات دیگر، شخص دیگرى بر طرف کند.

     ثانیا: هرگاه هر یک از اجزا سه گانه از نظر هستى، واجب الوجود و ضرورى باشند، در این صورت به جاى خداى یگانه به سه واجب الوجود معتقد شده‌اند و اگر هرکدام از نظر وجود، ممکن الوجود بوده و در تحقق خود به علتى نیاز داشته باشند در این صورت براى هستى این اجزا، خدایى لازم است که به آنها تحقق بخشد. نتیجه آن جز این نیست که هر یک از اجزا و خدایى که از ترکیب این سه به وجود آمده، معلول و مخلوق آن خدایى باشند که به همه آنها وجود بخشیده و طبعاً باید آن خدا، بسیط و هیچ جزء و ترکیبى نداشته باشد. زیرا در غیر این صورت به سرنوشت خداى مرکب دچار مى‌شوند.

     ثالثا: مى‌گویند در طبیعت خدا سه شخص وجود دارد و هر یک از این سه شخص مالک تمام الوهیت مى‌باشند. معنى سه شخص اینکه هر فردى به طور مستقل و جدا از هم وجود دارد در حالى که بزرگان مسیحی مى‌گویند طبیعت تثلیث، تجزیه بردار نیست. به عبارت دیگر میان این دو کلام تناقض روشنتر وجود دارد، زیرا اگر در واقع سه شخصیت داریم پس تثلیث، تجزیه برداشته و اگر قابل تجزیه نیست در این صورت چگونه سه شخص وجود دارد، بلکه مرکبى از سه چیز خواهد بود.

    هرگاه شخصیت پسر، خداست، پس چرا پسر، شخصیت پدر را عبادت مى‌کند و خداى مساوى که نباید یکى به دیگرى دست نیاز دراز کرده و همدیگر را بپرستند.

     رابعا: مسیحیان هر یک از سه خدا را مالک تمام الوهیت مى‌دانند و مى‌گویند که الوهیت در عیسى که از مریم متولد شده، متجسد و مجسم گردید و براى پاک کردن بشر از گناه موروثى، مصلوب و به دار آویخته گردید، پس از چند روزى زنده شد. در این صورت سؤال مى‌شود چگونه خداى نامحدود، به صورت جسم که از هر نظر محدود است درآمد و خداى نامحدود و محیط همه ى عوامل، در فلسطین محاط، به دست یهودیان مصلوب و مقتول گردید. تکلیف این جهان و تکلیف تمام ممکن الوجود، تا زنده شدن وى چگونه بود که هیچ اختلالى در دستگاه آفرینش پدید نیامد.

     اینها و دهها سؤال دیگر در مورد تثلیث کلیسا وجود دارد که آیین مسیح را با افسانه بت پرستى آلوده ساخته است.[4]

     دوست عزیز، اینجاست که می‌گویم کتاب مقدس تحریف شده و تو ناراحت می‌شوی! به اعتقاد ما مسلمانان، انجیل حضرت عیسی خالی از اشتباه بود. در انجیل‌هایی که موجود است با دقت بیشتری نگاه کن. به اعتقاد مسیحیان و محققان دینی، اناجیل همنوا (متی، مرقس، لوقا) چند دهه پیش از انجیل یوحنا نوشته‏ شده‏‌اند. انجیل یوحنا قریب سال صد میلادی نوشته شده؛ یعنی ۳۰ سال بعد از مرگ‏ پولس، یعنی زمانی که افکار وی بر عقاید مردم مسلط بود. با یک مقایسه اجمالی بین محتویات سه‏ انجیل همنوا از یک سو و انجیل یوحنا از سوی دیگر، به روشنی معلوم می‏شود که اناجیل‏ همنوا در مورد حضرت عیسی7 چندان غلو نمی‏کنند، اما در سراسر انجیل یوحنا مطالب غلوآمیزی مانند الوهیت آن حضرت وجود دارد؛ مثلا می‏گوید: علت مخالفت‏ یهودیان با عیسی آن بود که وی خود را خدا می‏خواند.[5] این اناجیل همچنین نماز و عبادت و التجای وی به درگاه خدا را آورده ‏اند. مخصوصا این که وی پیش‏ از دست گیری، طی چندین مرحله به درگاه خدا تضرع کرده و در انجیل متی و انجیل مرقس می‌‏خوانیم آخرین سخن عیسی بر دار این بود که فریاد زد: الهی الهی، چرا مرا واگذاردی؟[6]

* * *

     از حرف زدن خسته شدم. دقیقه‌ای سکوت کردم. کارل همین جور به من چشم دوخته بود. سکوتش می‌گفت در فکر فرو رفته


[1]. آفریدگار جهان ، آیت الله ناصر مکارم شیرازی ، ص 189.

[2]. در آمدی بر الهیات مسیحی ، الستر مک کراث ، ترجمه عیسی دیباج ، ص ۳۶۲، انتشارات کتاب روشن.

[3]. قاموس کتاب مقدس، ص344.

[4]. منشور جاوید ، آیت الله جعفر سبحانی ، ج2 ، ص 213 ـ 216.

[5]. انجیل یوحنّا ،باب 31 ، آیات 10 - 38.

[6]. انجیل متی ، باب 46 ، آیه 27 -  انجیل مرقس ، باب 34 ، آیه 15.


//bayanbox.ir/id/5902045147213973861?view



  •            در  کتاب  "حریصا" می خوانیم:


وقتی کتاب مقدس را باز می‌کنی، اولین کتاب، کتاب پیدایش یا همان سفرپیدایش است. در بخشی از مقدمه این کتاب آمده است:


     در این کتاب می‌خوانیم که چگونه خدا دنیا را می‌آفریند، چگونه انسان را خلق می‌کند و او را در محیطی کامل و زیبا قرار می‌دهد. چگونه گناه وارد جهان می‌شود و سرانجام چگونه خدا برای نجات انسان گناهکار چاره‌ای می‌اندیشد. مطالبی که در این کتاب آمده عبارت است از: آغاز تاریخ بشر، آغاز هنر و صنایع دستی، چگونگی پیدایش زبانها و قومهای گوناگون. از فصل دوازده به بعد مسیر کتاب متوجه قوم اسرائیل می‌شود. از اینجا به بعد داستان زندگی ابراهیم، اسحاق، یعقوب و پسرانش در کتاب ثبت شده که در خاتمه با شرح زندگی یوسف در مصر پایان می‌پذیرد.


     موضوع اصلی کتاب پیدایش که در سراسر این کتاب محسوس است، این است که هرچند گناه انسان آنچه را که خدا خوب و زیبا آفریده بود خراب کرد، اما خدا از فعالیت خود دست نکشیده است، بلکه به دنبال بشر گمگشته است تا او را نجات دهد و رستگار سازد؛ خدا بر عالم هستی مسلط است و تاریخ بشر را در مسیر منافع و نجات عزیزان خود به پیش می‌برد.

     خیلی جالب و تعجب برانگیز است. در مقدمه این کتاب از خدایی سخن می‌گوید که توانا و مهربان است؛ اما وقتی داخل کتاب می‌شوی و جملات و کلمات آنرا می‌خوانی، از خدای توانا و مهربان و خیرخواه بشر خبری نیست. اصلا سفرپیدایش چنین خدایی را نمی‌شناسد. این کتاب، پیامبرانی را معرفی می‌کند که هرزگی و آلودگی به گناه، جزء لاینفک و جدا نشدنی زندگی شان است. پیامبرانی که زنا کارند و مشروب خوار!

     واقعا همیشه برایم سوال بوده که چطور می‌شود مسیحی‌ها کتاب مقدس را می‌خوانند و پی به بطلانش نمی‌برند. مگر می‌شود کتابی که مقدس است و آسمانی، اینقدر آلوده به آلوده گی‌ها باشد و خدا و پیامبرانی ناپاک و نامنزه داشته باشد. یا اینها از کتاب دینشان بی‌خبرند و یا اینکه بر قلبهایشان مهر زده‌اند تا حق را نبینند و نفهمند. وگرنه هر وجدان بیدار و هر انسان حق جو و بدور از تعصب، وقتی در مقابل حقیقت قرار می‌گیرد تسلیم می‌شود. این همان فطرت انسانی است که دنبال حق است و چون آنرا می‌یابد کرنش میکند.

//bayanbox.ir/id/5902045147213973861?view

سایت انسان معاصر


           در  کتاب  "
حریصا" می خوانیم:

    عجیب‌ترین و مهمترین جمله‌ای را که مطالعه کردم، جمله‌ای بود که «چارلز فرانسیس ریشتر»[1] بدان اعتراف نموده بود. او در مورد انجیل و قرآن چنین گفته است:

     انجیل کتابى است که در آمریکا کسى آنرا نمى‏شناسد. ولى قرآن کتابى است که هر مسلمانى با آن آشناست و این ادعا گزاف نیست، بلکه یک واقعیت است. ولى باید گفت نشناختن انجیل از خوش شانسى مذهب مسیحیت است[2].

     این جمله اعتراف بسیار مهمی است که توسط یک دانشمند آمریکایی صورت گرفته است. باید روی تک تک واژه‌های آن فکر شود. این دانشمند آمریکایی معترف است که اگر مسیحی‌ها با حقیقت مسیحیت آشنا شوند و با انجیل انس بگیرند، واقعیت دین و کتاب مقدسشان بر آنها مکشوف شده و دست از آیین خود می‌کشند. مگر «دکتر گاری میلر»[3] نبود که وقتی با قرآن برخورد نمود و در آن تدبر کرد، دست از مسیحیت کشید. او که یک مسیحی عادی و کم اطلاع از مسیحیت نبود. او یکی از بزرگترین مبلغان مسیحی در کانادا محسوب می‌شد. آنطور که خودش بیان داشته، وقتی قرآن را برای اولین بار باز می‌کند قصدش این بوده که اشکالاتی از آن بیابد و با دستاویز قرار دادن آن از اسلام بد بگوید و عظمت مسیحیت را ثابت کند. او با وجود آنکه کتاب مقدس را به خوبی می‌شناسد، اما محو قرآن می‌شود و راه سعادت را می‌یابد. میلر در سال 1977میلادی اسلام آوردن خود را رسما اعلام می‌کند و بعد از پذیرش اسلام، کتابهایی درباره آن می‌نویسد که یکی از مهمترین تالیفاتش «فرق میان قرآن و کتاب مقدس» نام دارد.

     وقتی از او درباره آشنایی‌اش با اسلام می‌پرسند، می‌گوید:

     روزی شروع به خواندن قرآن کردم تا بتوانم اشتباه و خطایی در آن پیدا کنم و با این کار عظمت و مقام مسیحیت را در دید مسلمانان بالا ببرم. چون فکر می‌‌کردم قرآنی که چهارده قرن پیش در صحرا نازل شده است باید قدیمی و پر از اشتباه باشد. اما متوجه شدم در قرآن اشتباهی وجود ندارد و حتی قرآن به مسائل و امور زیادی پرداخته که در کتاب‌های آسمانی دیگر اثری از آنها دیده نمی‌‌شود. این کتاب کنجکاوی و تعجب مرا برانگیخت تا آنرا کامل مطالعه کنم. هنگام خواندن قرآن به آیه عظیم و شگفت‌انگیز 82 از سوره نساء رسیدم که می‌‌فرماید: أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلَافًا کَثِیرًا؛  آیا در معانی قرآن نمی‌‌اندیشند؟ ( تا بر آنان ثابت شود که وحی خداست) و اگر از جانب غیر خدا بود، در آن اختلاف بسیار می‌‌یافتند.

     یکی از اصول علمی شناخته شده در حال حاضر، شناسایی و بررسی آرا و نظریات متفاوت است تا بتوان درستی آنها را اثبات کرد و می‌‌بینیم قرآن، مسلمانان و غیر مسلمانان را به تدبر و تفکر در آیاتش دعوت می‌‌کند تا در آن اندیشه کنند و بعد از تعمق دریابند که هیچ اشتباه و خطایی در قرآن جای ندارد. هیچ نویسنده‌ای در جهان وجود ندارد که کتابی بنویسد و با اطیمنان بخواهد اشتباه آن را بازگو کنند. اما قرآن مردم را به تامل و اندیشه در آیاتش دعوت می‌کند.

     با خواندن قرآن انتظار داشتم از حوادثی که برای پیامبر اتفاق افتاده مانند فوت همسرش خدیجه و دختران و پسرانش کلامی گفته شود. اما بر خلاف انتظارم سوره مریم تعجب مرا برانگیخت. این سوره در عظمت، شان و منزلت حضرت مریم آمده بود و این در حالی است که در انجیل و تورات یک سوره مشخص برای حضرت مریم وجود ندارد. همچنین در قرآن 25 بار نام حضرت عیسی ذکر شده، در حالی که نام پیامبر پنج بار بیشتر ذکر نگردیده و حتی سوره‌ای به نام دختر پیامبر یا همسر او در قرآن نیست.

     وقتی از او می‌پرسند آیا در مورد علوم روز نیز در قرآن مطلبی یافته‌ای پاسخ می‌دهد:

     بله، خداوند در آیه 30 سوره انبیاء می‌فرماید: أَوَلَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ کَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ أَفَلَا یُؤْمِنُونَ؛ آیا کافران ندیدند که آسمان و زمین بسته بود ما آنها را شکافتیم و هر موجود زنده‌ای را از آب آفریدیم آیا ایمان نمی‌‌آورند؟

     این آیه موضوعی علمی را ثابت می‌کند که در سال 1973 جائزه نوبل را کسب کرد. این آیه نظریه انفجار بزرگی را که باعث خلقت جهان و آسمان‌ها و ستارگان شد، تشریح می‌‌کند. همچنین در قسمت آخر آیه، آب را یک منبع حیات می‌‌داند و این مسئله از عجایب خلقت است که اخیرا علم روز ثابت کرده که سلول زنده از سیتوپلاسم تشکیل می‌شود و قسمت اصلی سیتوپلاسم از آب تشکیل شده است.

     میلر بعد از اسلام آوردنش با مخالفت‌های زیادی رو به رو شد. اما او می‌دانست راهی را که انتخاب نموده صحیح است و از آن دست نکشید. میلری که تا دیروز مبلغ مسیحیت بود، از امروز اسلام را تبلیغ می‌کرد. وقتی از او درباره مخالفت‌ها می‌پرسند می‌گوید:

      روزی یکی از دوستان قدیمی‌ام را در کانادا دیدم. او نمی‌‌دانست من مسلمان شده‌ام. وقتی گفتگوی ما گرم شد من دستم را بالا بردم و به قرآن اشاره کردم و گفتم: من به این کتاب ایمان دارم (دوستم نمی‌‌دانست این چه کتابی است). سپس به من گفت: این کتاب مقدس نیست که در دست همه مردم است؟! گفتم: می‌خواهی در مورد مسائل عجیبی که در این کتاب است برای تو بگویم. دوستم گفت: تو مطمئن هستی این کتاب را شیطان ننوشته است. ولی واقعیت این بود که دوستم در تنگنایی گرفتار شده بود که جوابی برای پاسخ به آن نداشت، مانند حادثه‌ای که در کتاب مقدس روایت شده است. زمانی که حضرت عیسی مرده‌ای را زنده می‌کند یک یهودی به حضرت عیسی می‌گوید این کار را شیطان انجام داده است.

     جایگاه دوستم او را مجبور کرد تا با قرآن مخالفت کند و آن چیزی را که فرد یهودی دوهزار سال قبل به حضرت عیسی گفته بود را بر زبان آورد. اما واقعیت این است که بعد از شناخت قرآن متوجه شدم هیچ انسانی نمی‌تواند مانند آن را بیاورد، مگر اینکه وحی الهی باشد. موضع ‌گیری دوستم، نظیر موضع ‌گیری قریش در چهارده قرن پیش بود که پیامبر اسلام را مجنون می‌خواندند.

     من برای تبلیغ، اقدامات فراوانی انجام دادم تا بتوانم دین اسلام را ترویج کنم. از جمله کسانی که مرا دعوت کرد شیخ احمد دیدات[4]، یکی از مبلغان برجسته آفریقایی بود. او مرا به جنوب آفریقا برای شرکت در مناظرات دعوت کرد. من در جمع مسلمانان گفتم:‌ای مسلمانان، شما نمی‌‌دانید که چه فضیلتی را خداوند نصیب شما کرده و نصیب ادیان دیگر نکرده است. پس شکرگزار باشید که مسلمان هستید و در جمع مسلمانان قرار دارید. شما باید در دلایل الهی رسالت، نبوت، روز قیامت، بهشت و جهنم که در همه کتاب‌های آسمانی وجود دارد، درنگ و تامل کنید.

     این همان چیزی است که «چارلز فرانسیس» به خوبی آنرا درک کرده و عدم اطلاع مسیحیان از انجیل و قرآن را خوش شانسی مسیحیت بیان می‌کند. آن دسته از مسیحیانی که در کتاب مقدس به تفکر می‌نشینند و با قرآن آشنایی پیدا می‌نمایند، خواه نا خواه به اسلام گرایش پیدا می‌کنند.



[1]. چارلز فرانسیس ریشتر  - 1900 ) -۱۹۸۵) . زلزله شناس امریکایی.

[2]. اعترافات  دانشمندان  بزرگ جهان ، ص 66 -   راه  تکامل ، ج 5 ، ص 221.

[3]. Gary miller.

[4]. احمد حسین دیدات (۱۹۱۸- ۲۰۰۵)، نویسنده ی مسلمان از هندیان آفریقای جنوبی بود. او بیش‌تر به دلیل بحث‌های عمومی بین‌مذهبی با مسیحیان انجیلی، و نیز سخنرانی‌های ویدیویی پیشرو که بیش‌ترشان حول اسلام، مسیحیت و اناجیل بود، شناخته شده ‌است

     وی همچنین IPCI را تأسیس کرد که یک سازمان تبلیغات اسلامی بین‌المللی است، و جزوات گوناگونی در اسلام و مسیحیت نوشت که به ‌صورت گسترده توسط سازمان توزیع می‌شدند. در سال ۱۹۸۶ میلادی به پاس ۵۰ سال کار تبلیغی، جایزه ی شاه فیصل را دریافت کرد. یکی از تمرکزهای آثار او، ارائهٔ ابزار کلامی برای مسلمانان به‌ منظور دفاع از خود در برابر تبلیغات فعالانه ی مبلغان مسیحی بود. او از زبان انگلیسی برای انتقال پیامش به مسلمانان و غیرمسلمانان کشورهای غربی استفاده می‌کرد.

۰ نظر ۱۷ فروردين ۹۲ ، ۰۹:۲۱
سایت انسان معاصر






به نام خدا

         سلام به دوست عزیزم علی

         امروز که این نامه را می‌نویسم، بیشتر پی برده‌ام که چرا پدر کلیسا مرا از گفتگو با یک جوان مسلمان منع می‌کرد. شاید از دیدگاه او صلاح بود که این گفتگو‌ها ادامه نیابد؛ اما خدا را شاکرم که نور حق جویی را در دل من تاباند و مرا از ادامه گفتگوهایمان منصرف ننمود. راستش را بخواهی، در تمام مدتی که تو اینجا بودی و با هم جلسه می‌گذاشتیم و حرف می‌زدیم، چندین باز خواستم نکاتی را بگویم، اما هربار به خودم می‌گفتم عجله نکن، شاید هنوز زود باشد و آنچه که می‌پنداری، درست نباشد. به هر ترتیب، بر خلاف میل باطنی‌ام که دوست داشتم جلساتمان به سرانجام برسد و آنگا تو سفرت را پایان بدهی، اما نشد.

         تو به کشورت بازگشتی در حالی که هنوز سوالات زیادی در ذهن من باقیمانده بود و جوابشان را نداشتم که خودم را قانع کنم. با نامه نگاری هم آنطور که باید و شاید نمی‌شد انتظار نتیجه‌ی گفتگوهای حضوری را داشت؛ اما به لطف الهی و با همتی که او عطا کرد تا در این راه خستگی بر من غالب نشود، موفق شدم منابعی را که در طول نامه نگاری هایمان معرفی می‌کردی را بخوانم و هرجا سوالی بود از خودت پی گیری نمایم. سوالاتم را می‌پرسیدم و جوابهای قوی و منطقی ات مرا وادار به پذیرش می‌کرد. در گفتگوهای حضوریمان هم در کافی شاپ همینطور بود. برای همین من بیشتر سکوت می‌کردم و هرگاه تو با زیرکی می‌خواستی مهر تاییدی از من بگیری فقط و فقط نگاهم پاسخت را می‌داد.

         چه کنم که میل حق جویی در من شدت یافته و عطشم را برای رسیدن به حق زیاد کرده بود و مشتاقانه بر سر قرارها حاضر می‌شدم. ثانیه شماری می‌کردم تا قرار بعدیمان فرا رسد. همواره با خودم در ستیز بودم که داری با خودت چه می‌کنی. نکند واقعا قصد داری مغلوب این جوان مسلمان شوی!

         دوست خوب من

         با وجود آنکه در تمام گفتگوها تو غالب می‌شدی، اما باز امیدوار بودم تا درجلسه بعد میخکوبت کنم و با سوالات و پاسخ‌های دندان شکن مغلوبت سازم. اما حیف و صد حیف. حیف که تلاشهای من بی‌ثمر بود و مسیحیت آنقدر تهی از عقلانیت و ضعیف بود که نمی‌توانست مرا در این مبارزه پیروز بگرداند. آنقدر اختلافات فاحش در کتاب مقدس بود که نمی‌شد آنرا توجیه کرد. آنقدر عقاید توهمی و خیالپردازی‌های کودکانه داشت که نمی‌شد از آن دفاع کرد. با این همه نقاط ضعف، من باید چه می‌کردم!

         با اینکه در روزهای نخست یقین داشتم در این مبارزه شکست از آن توست، اما در همان دیدارهای نخستین یقین کرده بودم یا باید طرف تعصباتم را بگیرم و یا باید دست تسلیم بالا ببرم. اگر واقعا دنبال حق بودم، پس باید تعصب را کنار می‌گذاشتم و واقع بینانه جلو می‌رفتم. شرط اول در حق جویی همین اصل است که من بسیار با خودم جنگیدم تا بتوانم آنرا بپذیرم. تعصب در یافتن حق، امری بیهوده است که راهی جز گمراهی در پیش ندارد.

         امروز بر این باورم که زندگی از دیدگاه مسیحیت، زندگی صحیحی نیست. عقاید کتاب مقدس، عقاید سالمی نیست. تلاش کلیسا بر این است که جامعه مسیحی را از کتاب مقدس دور نگه دارد تا با مطالبی که مسیحیت را به چالش می‌کشاند آشنا نشوند.

         دوست من

         اکنون من به حقانیت اسلام پی برده‌ام و راه سعادت را در آن می‌دانم. نور اسلام بر دل من تابیده و دیگر گمراهی به قلبم نمی‌تواند نفوذ کند. خدا را به احسن وجه می‌شناسم و از بندگی‌اش لذت می‌برم. خدا را شکر می‌کنم که مرا به سوی دین اسلام و پیامبری حضرت محمد راهنمایی کرد.

         حقیقتا اسلام دینی است مبتنی بر عقل و منطق. مسلمان کسی است که بهترین قوانین را برای زندگی در دست دارد. اگر خللی در زندگیش دارد، اشکال از کم کاری اوست. مسلمان مانند کسی است که کلید درب سعادت را در دست دارد، اکنون این خود اوست که چطور این کلید را به کار بندد تا بتواند درب سعادت را به روی خودش باز نماید. من هم مدت کوتاهی است که کلید سعادت را یافته‌ام و با یاری خدا آنرا به کار خواهم بست. از ناکارآمدی کلیسا خسته شده‌ام. نمی‌توانم به حرفهایی که نه هیچ منطقی آنرا می‌پذیرد و نه حتی پدران کلیسا - به عنوان بانیان اصلی آن - آنرا به کار می‌بندند، معتقد باشم. برایم زجر آور است دینی داشته باشم که به انتها رسیده و زمانی بیشتر تا مرگش نمانده است.

         دوست من

         از همه‌ی لطف و محبت هایت ممنونم. اگر با رفتار ناپسند من در روز اولی که یکدیگر را در حریصا دیدیم، دلزده می‌شدی، من اکنون با گوهر نایاب اسلام ناآشنا نبودم. از تو متشکرم بابت همه‌ی لطف هایت که بی‌دریغ با من به گفتگو نشستی و در این راه خسته نشدی.
    دوستت - کارل


     حریصا یکی از مکانهای سیاحتی - زیارتی  لبنان است که در فاصله بیست کیلومتری شمال بیروت و در شرق شهر جونیه قرار دارد. مجتمعی از کلیساهای چهارگانه که بر بلندای کوههایی است که ۶۵۰ متر از سطح دریا ارتفاع دارد. برای رسیدن به منطقه دو راه وجود دارد: یکی از طریق تله کابین جونیه – حریصا که فاصله ۱۵۷۰ متری را در عرض 9 دقیقه طی می‌کند و از فراز جنگل‌های کوهستانی و ساختمانهای سر به فلک کشیده عبور می‌نماید و دیگری از طریق جاده کوهستانی.


     قدیمی‌ترین کلیسای این مجموعه کلیسای کوچکی به ظرفیت چهل نفر است که «Our Lady of Lebanon» یا «سیدة لبنان» نام دارد. بنای کلیسا شکل مخروطی دارد و یک راه پله مارپیچ روی نمای ساختمان، بازدیدکنندگان را به بالا هدایت می‌کند که هر چه به سمت بالا می‌رویم، از عرض پله‌ها کم می‌گردد. روی قله این بنا مجسمه برنزی ۱۵ تنی از مریم مقدس قرار داده شده که تاجی از طلا بر سر دارد. این مجسمه که از بیشتر نقاط شهر قابل رویت است، در سال ۱۹۰۸ میلادی ساخته شده ‌است.

     کلیسای بزرگ دیگری به نام «بازلیک» در این مجموعه قرار دارد که بزرگترین کلیسای خاورمیانه محسوب می‌شود. سقف آن به نشانه پنج استان لبنان پنج سطح دارد. بلندترین ارتفاع سقف آن چهل و کوتاهترین آن بیست متر است. این کلیسا بیش از صد سال قدمت داشته و سی و چند سال قبل بازسازی گردیده است. مسیحی‌های مارونی جشنهای بزرگ مذهبی خود را در آن برگزار می‌کنند.

     زیر این کلیسا، کنیسه‌ای است که «سیدة لرد» به معنای «نگهبان» نامیده شده که یکشنبه‌‌ها در آن دعای دسته جمعی قرائت می‌شود.

     «کنیسة الغفران» چهارمین کلیسای این مجموعه ‌است که میزبان مراسم‌هایی چون تدفین، غسل تعمید و اعتراف است.

     اندیشه ساخت این عبادتگاه نه چندان بزرگ به سال 1845 میلادی باز می‌گردد. وقتی «پاتریک الیاس هوکر»، پاتریاک شهر انطاکیه و منطقه شرقی و نماینده تبلیغی در سوریه و لبنان و نیز اسقف اعظم «کارلوس دوال» مصمم گردیدند تا برای بانوی لبنان کلیسایی بنا نهند.

     در هشتم می‌سال 1845 میلادی، «پاپ پایو چهارم» طرح اولیه ساخت این بنا را مطرح کرد.

     مسیحی‌های لبنان بنای چنین اثر تاریخی را گواهی بر عشق و ارادت دائمی خود به بانویشان مریم عذرا می‌دانستند و در راه آبادی آن از هیچ چیز دریغ نمی‌کردند.

     بعدها دو اسقف اعظم تصمیم گرفتند تا بر این بنا اینگونه نام نهند: "بانوی لبنان / سیدة لبنان"

     پس از بررسی‌های زیاد، ستیغ کوه حریصا که بر شهر جونیه و نیز ساحل مدیترانه احاطه داشت برای ساخت تندیس حضرت مریم3 در نظر گرفته شد، جایی که محل سفارت و اقامت پاپ هم بود.

     مجسمه مریم مقدس در فرانسه و از برنز قالب گیری گردید. مجسمه‌ای به بلندای هشت متر و نیم و قطر پنج متر و وزن ده تن. پایه‌های آن از سنگ طبیعی و به ارتفاع بیست متر است. محوطه پایینی بنا شصت و چهار متر و قسمت بالایی دوازده متر مسافت دارد. برای رسیدن به اوج این تندیس، صدوچهار پله را که حلزونی طراحی شده‌اند باید طی نمود تا به آخرین مکان تقرب رسید.

     در سال 1908میلادی، با پایان یافتن بنای کلیسا در روز تاریخی یکشنبه اول می، مبلغان لبنانی به دعوت از تمامی مسیحیان همت گماردند. هریک با نشان‌های خاص خود آمدند تا با بانوی خویش عهد دوستی ببندند.

     در آن روز تاریخی، میدان عمومی و مناطق اطراف آکنده از مردمی بود که برای اجرای مراسم به حریصا آمده بودند. ساعت ده صبح بود که نماینده تبلیغی، «فردینو گیانینی» مراسم مذهبی را آغاز نمود. مراسم بزرگ و با شکوهی برگزار شد. بسیاری از بزرگان و کشیشان مسیحی از کشورهای مختلف آمده بودند تا در این افتتاحیه باشکوه حضور یابند. مراسم افتتاحیه در آن روز تاریخی در حالی به پایان می‌رسید که حاضران قراری گذاشتند که تا امروز پابرجاست. قرار بر این شد تا هر ساله در اولین یکشنبه ماه می، مراسم مذهبی در حریصا برپا گردد. بعدها تولیت و محافظت از کلیسای حضرت مریم به دو کلیسای مارونی و لاتین سپرده شد و سالنی عظیم را در کنار این بنا جهت مراسم مسیحیان ساختند.

     برخی معتقدند که حضرت مریم در این منطقه قدم گذاشته است. عده‌ای اینجا را به عنوان قدمگاه ایشان می‌شناسند. اما هر چه هست این مکان هر روز به ویژه روزهای یکشنبه زیارتگاه و عبادتگاه مسیحیان محسوب می‌گردد. مجسمه حضرت مریم3 در بالای حریصا رو به فلسطین ایستاده و به تعبیر برخی با دستان خود همه را به وحدت دعوت می‌کند.

سایت انسان معاصر