صاد

انسان معاصر | نوشته های علی صفدری در زمینه ادیان، ملل و انسانها

علی صفدری | Ali Safdari
//bayanbox.ir/id/718797708358060228?view


     یکی از شیر زنان کربلا همسر «جنادة بن کعب» است. وی همراه شوهرش و پسرش «عمرو بن جناده» از مـکـه بـه سیدالشهدا علیه السلام ملحق شد و تا کربلا آمد. آمده است که جناده از صحابه پیامبر صل الله علیه وآله بود و در جنگ صفین در رکاب امیرالمومنین علیه السلام حضور داشت. وی در کوفه با جناب مسلم بن عقیل بیعت نمود. بعد از دستگیری و شهادت مسلم بن عقیل، مخفیانه از کوفه خارج شد و خود را به کاروان سیدالشهداء علیه السلام رساند.1 صبح عاشورا و در ابتدای نبرد، جناده و همراهانش با شمشیرهایشان بر قلب سپاه دشمن حمله بردند، و پیکاری نمایان کردند. در جریان نبرد وقتی به محاصره درآمدند و ارتباطشان با یارانشان قطع گردید، حضرت عباس علیه السلام به یاریشان شتافت و آنها را که مجروح شده بودند، از محاصره رهانید. هنگام بازگشت، بار دیگر دشمن به آنان نزدیک شد و آنها نیز با تمام قدرت بر دشمن تاختند و پس از مبارزه‌ ای دلیرانه همگی در یک مکان به فیض عظیم شهادت نائل آمدند.2

     بعد ار به شهادت رسیدن جنادة بن کعب، فـرزنـدش که نوجوانی ده یا یازده ساله بیشتر نبود، پرچم را بـه دسـت مـی گیرد و به میدان می آید؛ اما سیدالشهداء علیه السلام او را منع می کند و می فرماید هم اکنون پدرت کشته شده و آمدن تو به میدان، برای مادرت سنگین است. اما او گفت: «ان امی هی التی امرتنی؛ مادرم به من فرمان داده که جان ناقابل خود را فدای شما کنم».

     هنگامی که وارد میدان نبرد شد، اول از همه موقع خواندن رجز است. نگفت پدرم کیست،‌ مادرم کیست،‌ با این که رسم بود که خودشان را به اسم پدر و مادر و خویشانشان معرفی می‌کردند، نسب‌شان را می‌گفتند، کنیه‌شان را می‌گفتند،‌ اما او نگفت من که هستم. چنان رجز خواند که تا همیشه تاریخ اسمش می درخشد. فریاد زد:

امیر من حسین علیه السلام است و چه خوب امیری است. او مایه شادی دل پیامبرِ بشارت دهنده و انذار کننده است. پدرش علی علیه السلام و مادرش فاطمه علیها السلام است. آیا شبیهی برای او سراغ دارید؟ او چهره‏‌ای همچون خورشید رخشان و پیشانی‏ ای چون ماه دارد.

     او آن قدر با دشمن جنگید تا به شهادت رسید. «مالک بن نسر بدی» سرش را جدا کرد و به سوی لشکرگاه سیدالشهداء علیه السلام پرتاب نمود. مادرش سر او را برداشت و گفت: «أحسَنّت یا بُنَی، یا ثمره فؤادی، یا قرهَ عَینی؛ آفرین پسرم، ای شادی دلم و ای نور چشمم». سپس سر را به سوی یکی از افراد دشمن پرتاب کرد و او را به هلاکت رساند. پس از آن عمود خیمه را کشید و بر آن گروه حمله کرد. سیدالشهداء علیه السلام او را برگرداند و در حقش دعا فرمود.4


[1] تنقیح المقال / ج1 / ص234     -     ذخیرة الدارین / ص236
[2] تاریخ طبرى / ج۵ / ص۴۴۶     -     الکامل فى التاریخ / ج۴ / ص74     -     ابصار العین / ص 144 و 61     -     نفس المهموم / ص257     -     مقتل مقرم / ص239     -     قاموس الرجال / ج2 / ص505 و 506
[3] بحار الانوار / ج45 / ص27     -     ذخیرة الدارین / ص244
[4] حیاة الحسین / ج3 / ص233     -     قاموس الرجال / ج7 / ص129     -     ابصار العین / ص94     -     منتهی الآمال / ص511


*****

//bayanbox.ir/id/3696138730881944274?view

     انجیل کتابی است از مجموعه نوشته های کسانی که به نوعی می خواستند حضرت عیسی و دینش را معرفی نمایند. البته حقیقت انجیل غیر از این است و آن هم کتابی است پر ارج و قرب که خداوند آنرا توسط حضرت عیسی فرو فرستاد تا راهنمای بشریت باشد. کتاب مقدسی که حضرت عیسی برای هدایت گری آورد؛ به یغما رفت و سرنوشتش در طول تاریخ گنگ و نامعلوم شد؛ اما اکنون کتابی در میان ماست که آن را انجیل می خوانند. بحث بر سر همین انجیل است. تعداد کسانی که به نوعی زندگانی و خاطراتی از حضرت عیسی را گردآوری کردند، در دو قرن اول میلادی کم نبود، برای همین بزرگان مسیحی شورایی تشکیل دادند و از میان تمام کتاب ها و نوشته جاتی که تا آن زمان وجود داشت، چهار رساله را انتخاب کردند و نام «عهد جدید» را بر آن گذاشتند و این شد انجیل.*

     در طول تاریخ و به خصوص در این دو قرن اخیر اختلافات زیادی در بین مسیحیت بروز کرد و گروه ها و مذهب های گوناگونی تولد یافت که برخی از آن ها برای خود کتاب مقدسی هم نگاشتند و برخی نام انجیل را برای آن قرار دادند.


     پس از آنکه کتاب حریصا را نوشتم و منابع زیادی را برای نوشتن آن کتاب مطالعه کرده بودم؛ ایده ای به ذهنم رسید که در حیطه مسیحیت می شد کار کرد و با برخی از دوستان و فضلا که مشورت می کردم بسیار برایشان نو و جدید بود و کار را کاری جالب بر می شمردند. سالی که گذشت، در میان کارها و مطالعاتم، عمده وقتم را صرف تحقیقاتی کردم که می خواستم نامش را «انجیل اسلامی» یا «انجیل نوین» بگذارم. عقیده ما مسلمانان درباره انجیل این است که کتابی الهی بود که پس از حضرت عیسی نابود به تحریف رفت. اکنون که کتاب حضرت عیسی در میان ما نیست؛ اما ما در قرآن مان آیاتی درباره ایشان و مادرشان حضرت مریم داریم و در کنار این روایاتی داریم که به نوعی نقل سخن یا حکایتی از حضرت عیسی است. باز در میان متون دینی مان احادیثی قدسی داریم که مخاطبش حضرت عیسی است. همه ی اینها در کنار هم می توانست گوشه هایی از زندگی و سخنان حضرت عیسی را به تصویر بکشد و با همان سبک و سیاقی که اناجیل اربعه (چهارگانه) از عیسی سخن می گوید پی ریزی شود؛ اما با مبانی اسلامی ما سازگار باشد. در واقع این طرح روشنگر چهره حضرت عیسی از منظر اسلام بود.

     مطالعات زیادی برای این طرح انجام دادم و فیش برداری نسبتا گسترده ای صورت گرفت. قصدم این بود که کار در سه فصل رونمایی شود: زندگانی مسیح (حیاة المسیح) ، مواعظ مسیح و حکایات مسیح. وقتی فیش های تهیه شده را به مرحله اجرا در آوردم، بخش عمده کار که به زبان عربی بود و باید فارسی اش هم تهیه می شد، آن بخشی هم که فارسی بود را به عربی بازنویسی کردم تا برای اولین چاپ کتابی دوزبانه باشد (فارسی - عربی).

     تقریبا دو سوم کار تمام بود که به حضور یکی از مراجع تقلیدی که بسیار به ایشان ارادت دارم رسیدم. ایشان از مطالعاتم در زمینه مسیحیت آگاه بود و فرمود که الآن مشغول چه هستید؟ من هم به صورت نیمه مفصل کارهایم در زمینه انجیل اسلامی را گزارش دادم. بعد از صحبت های من ایشان مطالبی فرمود که  بوی نهی از این کار را می داد. سخنان ایشان بسیار دقیق بود و با ژرف بینی که داشتند گوشه هایی از مسئله را گوشزد کردند که شاید از دید من و کسانی که مشوق این کار بودند خارج بود. به هر حال کاری که رو به انتها بود را واگذارده ام تا فرصتی دیگر که اگر زمانش شد و توقیق رفیق بود، تکمیلش کنم و به زیور طبع آراسته شود. این شرح ما وقع را برای دوستانی گفتم که در دیدارها می پرسند سرانجام انجیلتان به کجا کشید!

و من الله توفیق

علی صفدری

27شعبان1434 - 15تیر1392

قم المقدسة

_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _

* در این باره به صورت مفصل در کتاب «حریصا» سخن گفته ایم.

     دیروز بعد از چند هفته دوباره رفتم کتابخانه مرحوم محقق ره.

     با دوستان بحث ها و گفته هایی رد و بدل شد. یکی از مطالب این بود که فلانی (...) در طی یک دوره شش ماهه توانسته خودش را به مرحله مطلوبی از یادگیری زبان اسپانیایی برساند. البته روزی پنج-شش ساعت کار می کرده است. برایم جالب شد؛ از دوست مشترک خواستم یک قرار دیداری بگذارد که چند و چون کار را از او جویا شویم.

     دیروز و دیشب مشغول سرچ کلاس های آموزشی زبان اسپانیایی بودم و مورد مناسبی نیافتم. کلاسها عمدتا در طهران برگزار مشوند.

     تا یار چه خواهد...

     در ادامه با جناب سید محمد فرزند مرحوم آقای محقق هم بر سر ذبیح الله منصوری سخن گفتیم. ایشان تعبیر کرد که ذبیح الله منصوری خیلی هنرمند بوده که توانسته ترجمه هایی که اصلی ندارد را ارائه دهد. ماجرایی هم از هانری کربن گفتند. گفتند: که هانری کربن آمده بود ایران و نزدش از کتاب ملاصدرایش تعریف کردند. هانری کربن تعجب کرده بود و پرسیده بود کتاب ملاصدرا! کجا و کی؟ گفتند بعله ترجمه آقای ذبیح الله منصوری خودمان است. هانری کربن می گوید با ایشان قرار دیدار بگذارید. می روند دفتر ذبیح الله منصوری و می گویند هانری کربن می خواهد با شما ملاقات کند! می گوید: مگر هانری کربن زنده است! می گویند بعله. می گوید بروید بگویید ذبیح الله منصوری مُرد.

     این هم نتیجه ترجمه های من در آوردی!

۰ نظر ۲۸ مهر ۹۳ ، ۰۸:۵۷
سایت انسان معاصر

//bayanbox.ir/id/660461579469294714?view

     در حلقه ای دوستانه در محوطه بیرونی حرم رسول الله داشتم از سخنانی که رسول الله درباره علی بن ابی طالب فرموده اند می گفتم. سخن به اینجا رسید که وقتی خبر شهادت علی بن ابی طالب در مسجد کوفه به عایشه رسید، سجده ی شکر نمود. ناگهان یکی از همین ریش بلندهای سعودی که حرفم را شنیده بود با تندی به سمتمان آمد و مرا متهم به دروغگویی نمود و داد و فریادی به راه انداخت. به صورتش لبخندی زدم و گفتم: من می توانم حرفم را ثابت کنم!

     دستش را در دستم گرفتم و به هتلمان آوردم و لب تابم را گشودم و کتاب «مقاتل الطالبین» ابوالفرج اصفهانی که از علما پرآوازه و مورد قبول اهل سنت است را نشانش دادم که با سندی دقیق و صحیح آورده بود:  وقتى خبر شهادت على علیه السلام به عائشه رسید، سجده کرد!

     وقتی که فایل کتاب را خوب نگاه کرد و خلع سلاح شد، گفتم: آیا علی بن ابی طالب مگر خلیفه نبود؟ پس چرا برای کشته شدنش باید خدا را شکر کرد و ابراز شادی نمود؟! ای کاش من دروغ گفته بودم و هیچگاه چنین گزارشی به ما نرسیده بود که ...

     _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
* / حدثنی محمد بن الحسین الأشنانی، قال: حدثنا أحمد بن حازم، قال: حدثنا عاصم بن عامر، وعثمان بن أبی شیبة، قالا: حدثنا جریر، عن الأعمش، عن عمرو بن مرة، عن أبی البختری، قال: لما أن جاء عائشة قتل علی علیه السلام سجدت.
     الاصفهانی، مقاتل الطالبیین، اسم المؤلف: أبو الفرج علی بن الحسین (متوفاى356هـ)، ج1، ص11، طبق برنامه الجامع الکبیر.

+ / برای اطلاع از صحت سند به اینجا رجوع کنید.