صاد

انسان معاصر | نوشته های علی صفدری در زمینه ادیان، ملل و انسانها

علی صفدری | Ali Safdari

یادداشت | پنجاه سال به یاد زهرا ...

دوشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۲، ۰۶:۰۰ ق.ظ

               روضه ای که شب فاطمیه اول خوانده شد:

//bayanbox.ir/id/948837704103528287?view



عزیز از دست داده ها می دانند

آدم داغ عزیزی را که می بینید؛ تا مدتها این داغ بر سینه اش سنگینی می کند

چشمش به هر چیزی که می افتد ؛ یاد عزیزش می کند

غذای محبوب عزیزش را که می بیند، یاد عزیزش می کند

این خانه، کودکان قد و نیم قد دارد

کودک بزرگ این خانواده، امام مجتبی است که هفت سال دارد

حسن که از آن روز در کوچه، دیگر زبانش بند آمده؛ سخن نمی گوید...

چشمش مدام به کوچه و دیوار کوچه و رد خون بر زمین کوچه و کوچه و کوچه و...

هر کدام از این بچه ها هر روز چشمشان به در خانه است؛ به میخ در است و ...

یاد مادر...

پنجاه سال گذشت...

زینب روزی نبود که یاد مادر نیافتد

عصر عاشورا شد

دیگر نه عون و جعفری مانده ؛ نه عباس و علی اکبری

همه اصحاب شهید شدند

سیدالشهدا آمد به خیمه ها و وداع کرد

مهیای رفتن شده بود

که ناگهان زینب دوان دوان آمد به بیرون خیمه ها

یاد مادر افتاده بود

وصیت روزهای آخر

زینب ام؛ فراموش نکنی گلوی حسینم را ببوسی!

یاد مادر و عصر عاشورا و وداع...

زینب برادر را صدا زد

مهلا مهلا . . .

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">