صاد

انسان معاصر | نوشته های علی صفدری در زمینه ادیان، ملل و انسانها

علی صفدری | Ali Safdari

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دُرج عقیق» ثبت شده است

//bayanbox.ir/id/4278656726013433444?view

     در «دُرج عقیق» آمده است:


     نقل می کنند مرحوم آیت الله العظمی بروجردی از نظر شجاعت، حسینى بود. خیلى آدم نترسى بود. در جریان لوایح ششگانه، که آیة الله بروجردى مخالفت کرده بود، شاه قائم مقام رشتى و صدر الاشراف را مى‏ فرستد قم، خدمت ایشان که بگویند: «دخالت در این امور، شأن شما نیست.»

     آیة الله بروجردى در پاسخ مى‏ فرمایند: «به شاه بگویید: کارى نکند که عصایم را بردارم و عمامه‏ ام را بر سر بگذارم و تاج و تختش را ویران سازم.» صدر الاشرف گفته بود: «این را که نمى ‏شود به شاه گفت؛ ناراحت مى‏ شود و بین دو شخصیّت بزرگ به هم مى‏ خورد.» از این رو به شاه مى‏ گوید: «حضرت آیة الله بروجردى گفتند: اعلیحضرت، شاه مملکت است.» شاه، با عصبانیّت گفته بود: «پس سیّد باید سرجایش بنشیند و در این امور، دخالت نکند!» قائم مقام گفته بود: «آقا! ایشان این جورى نگفته است. ما نخواستیم بین شما و ایشان را به هم بزنیم. بلکه حرف ایشان این بود که: شاه، کارى نکندکه عصایم را بردارم...» شاه، ترسیده بود و گفته بود: «من، مقلّد ایشان هستم!»

//bayanbox.ir/id/4278656726013433444?view

     در «دُرج عقیق» آمده است:


     یکی از حوادت تلخ روزگار مرحوم آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی، ماجرای قتل آقازاده ایشان بود. یکی از شاگردان ایشان نقل می کنند:

     از جمله خاطرات من در نجف اشرف، قضیّه کشته شدن فرزند مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانى است. فردى بنام شیخ على قمى، بین نماز مغرب و عشأ، با چاقو به آقا زاده ایشان حمله مى‏ کند که منجر به قتل وى مى‏ شود. در این قضیه، دست آقا سید محمّد پیغمبرى، عموى آیة الله خامنه‏ اى، به خاطر ممانعت و جلوگیرى از قتل، زخمى مى ‏شود.

از این حادثه غم‏ انگیز، دو خاطره عبرت‏آ موز به یاد دارم: اول چگونگى برخورد حضرت آیة الله آقا سید ابوالحسن اصفهانى با این حادثه: ایشان انصافاً با این حادثه غم‏ انگیز، با متانت و وقار و شکیبایى برخورد کردند. در تشییع جنازه، هنگام نماز، که به مرحوم نائینى تعارف کردند اقامه نماز کنند و... با اینکه شاهد بودم از دیدگانش اشک مى‏ ریخت، ولى تغییرى در حالاتشان و از نظر روحى مشاهده نکردم. دوم جلوگیرى از فتنه: مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانى، به گونه ‏اى در این حادثه مشى کردند که جلو هر گونه سؤ استفاده و فتنه ‏اى گرفته شد. چون سال پیش از این حادثه، در اربعین حسینى، بین هیأت هاى سینه زنى که از نجف به کربلا رفته بودند، با اهالى آن جا درگیرى‏ هاىی پیش آمده بود و چند نفرى هم از بین رفته بودند، به طور حتم اگر بعد از کشته شدن آقا زاده آقا سید ابوالحسن اصفهانى، دسته‏ ها و هیأتهاى سینه زنى به کربلا مى‏ رفتند. فتنه‏ اى دیگر به وقوع مى‏ پیوست.

     آقا سید مرتضى خلخالى، از اعاظم نجف، مى‏ گفت: «چند شب قبل از حادثه قتل، آقا سید ابوالحسن اصفهانى را در خواب دیدم؛ خدمت آقا سید ابوالحسن رسیدم و به ایشان عرض کردم: آقا! امسال، اربعین کجا برویم؟ ایشان در خواب به من فرمود: به زیارت من بیایید!»

     وقتى قضیه کشته شدن فرزند آقا سید ابوالحسن اصفهانى پیش آمد، چون مقارن با اربعین حسینى بود، آن سال، نه تنها نجفی ها به کربلا نرفتند که هیأتهاى اطراف هم، براى سر سلامتى، خدمت آقا سید ابوالحسن آمدند. هم فتنه‏ اى پیش نیامد و هم خواب، تعبیر شد.

//bayanbox.ir/id/4278656726013433444?view

     در «دُرج عقیق» آمده است:


     یکی از اساتید بزرگوار و از شاگردان مرحوم آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی و آیت الله العظمی نائینی درباره شیوه تقریر نویسی در حوزه آن روزگار نجف بیان می فرماید:

    در حوزه نجف معمول این بود که کسى در سر درس چیزى نمى‏ نوشت. شاگرد، سخن استاد را به دقّت گوش مى‏ داد و در ذهن مى‏ سپرد و پس از درس آنچه را که فهمیده بود و از درس برداشت کرده بود، به روى کاغذ مى‏ آورد. به نظر من، این شیوه شیوه خوبى است و از شیوه نوشتن در سر درس، که در برخى از حوزه ‏ها رایج است، بهتر است. زیرا ممکن است همه مطالبى را که استاد بیان بکند، فرد تند نویس، به روى کاغذ بیاورد، ولى بعد مقصود را نفهمد و متوجّه نشود که استاد در پى تبیین چه مسأله ‏اى بود. امّا تقریر پس از درس، مسلم چیزى است که شاگرد به آن رسیده و فهمیده است و این بسیار ارزش دارد. علاوه بر این روش، که واقعاً شاگرد را مى‏ پروراند و قوّه استنباط را در او تقویت مى‏ کرد، روش دیگرى هم براى بهتر فهمیدن درس بود و آن این که: پس از درس، شاگردان برجسته و خوش فهم و کسانى که دور دوم شرکت آنان در درس بود، مطالب استاد را براى دیگر شاگردان تقریر مى‏ کردند. مثلاً مرحوم آیة الله خویى، درس مرحوم کمپانى را تقریر مى‏ کرد. این شیوه بسیار عالى بود که متأسفانه اکنون در حوزه‏ ها معمول نیست.

//bayanbox.ir/id/4278656726013433444?view

     در «دُرج عقیق» آمده است:



     در مثنوى در حالات شخصى دارد که بعد از گذر از مراحل به او الهام شده که گدائى کند! تا آن که در اثر تحقیر نفس قدرتى را بیابد ولى این به هیچ وجه با مکتب اسلام سازگار نیست. ما در اسلام جز عزت نفس و بى نیازى از غیر خدا نمى یابیم. در روایت داریم که عده اى از انصار خدمت پیامبرص رسیدند در حالیکه پیامبرص مشغول اصلاح حجرات (اطاقهاى) خود بودند. آن عده عرض کردند: یا رسوال اللهص بهشت را براى ما ضمانت کن. پیامبراکرمص پس از درنگ و تامل فرمودند: ضمانت مى کنم به شرط این که کسى از دیگرى چیزى را نطلبد و آنها در اثر این تعلیمات بنحوى تربیت شدند که اگر در راه از شخص سواره تازیانه مى افتاد پیاده مى شد و تازیانه را بر مى داشت و به پیاده نمى گفت لطفا تازیانه مرا بدهید. این تعلیم را با آن داستان مقایسه کنید. تعجب دراینجاست که خود مولوى درجائى دیگر دارد:
گفت پیغمبر که جنت از اله
گر همى خواهى ز کس چیزى مخواه

     موارد دیگرى هم از اشتباهات دارد که من در سخنرانى هایى که براى دانشجویان داشتم ضمن بحث و تشریح مطالب عالیه عرفانى و اخلاقى آن به موارد اشتباه هم اشاره کردم. از جمله این که عباس بن عبدالمطلب عمومى پیامبر و بنى العباس را خلفاء بر حق مسلمانان تا قیامت معرفى مى کند:
آمده عباس حرب از بهر کین
بهر قمع احمد و استیز دین
گشت دین را تا قیامت پشت و رو
در خلافت او و فرزندان او
     حال خلفاء بنى العباس براى احدى پوشیده نیست که از امام صادق تا حضرت بقیه الله بدست این نابکاران شهید شدند. چگونه چنین افرادى پشت و روى دین تا قیامت توانند شد؟! در کتاب [کامل] ابن اثیر آمده که مهدى عباسى با محارم خود - یعنى عمه و خاله اش - زنا مى کرد. بشار بن برد در حقش چنین گفته:
خلیفه بزنى بعماته
یلعب بالدبوق و بالصولجان
ابدلنا الله به غیره
ودس موسى فى حر الخیزران
     راجع به معاویه داستانى دارد که حتى مرحوم فروازنفر با آن ارادت به مثنوى و تتبع کامل، نتوانسته اصل و منبعى را برایش پیدا کند. نتیجه آن داستان این مى شود که معاویه از طراز [ان عبادى لیس لک علیهم سلطان] قرار مى گیرد و معاویه خطاب به شیطان مى گوید:
عنکبوتى تو مگس دارى شکار
من نیم اى سگ مگس زحمت میار
بازاسپیدم شکارم شه کند
عنکبوتى کى بگرد من تند
     از همه مهمتر انکار وجود مقدس حضرت بقیه الله الاعظم ارواحنا و ارواح العالمین لتراب مقدمه فدا مى باشد.
پس بهر دورى ولى قائم است
تا قیامت آزمایش دائم است
هر که را خوى نکو باشد برست
هر کسى کو شیشه دل باشد شکست
پس امام حى قائم آن ولى است
خواه از نسل عمر خواه از على است
مهدى و هادى ویست اى راه جو
هم نهان و هم نشسته پیش رو


      در «دُرج عقیق» آمده است:


     مرحوم آیت الله العظمی سید عبدالأعلی سبزواری در مورد شهادت ثالثه در اذان می فرمودند:

     من تعجب می کنم از قومی که همه قائلند که هرتوضیح پیامبری یک وصی دارد, اما چرا نسبت به وصایت امیرالمومنین علیه السلام شک می کنند. لیت شعری که چرا ولایت و وصایت حضرت رسول گرامی صل الله علیه و آله را انکار میکنند. آیا نسبت به حضرت رسول شک دارند یا در عظمت حضرت امیر؛ اینها روز قیامت مسولند. شهادت ثالثه در اذان و اقامه از شعائر دینی است و باید حفظ شود به اطلاق «من ذکرنی فلیذکر علیا» که در مهذب مفصل آمده است.