صاد

انسان معاصر | نوشته های علی صفدری در زمینه ادیان، ملل و انسانها

علی صفدری | Ali Safdari

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دُرج عقیق» ثبت شده است

 //bayanbox.ir/id/4278656726013433444?view             

      مرحوم سید مهدی قزوینی همشاگردی و هم درس با مرحوم شیخ انصاری و مرحوم شریف العلما قدس سرّهم، از فقهاء مراجع و اساتید بزرگ حوزه های علمیه بودند که چند سال پس از مرحوم شیخ انصاری از دنیا رفتند، ایشان در اواخر حیات خود تصمیم گرفتند به حلّه کوچ کنند، زیرا این شهر را اهل تسنن و مخالفان در میان گرفته بودند و شیعیان آن سامان و اطراف آن در اقلیت قرار داشتند.

     به هر حال ایشان امامت جماعت، منصب فتوا و مرجعیت و منبر را رها کرده و به حله هجرت کردند و در آن جا در مهمانخانه ای از مهمانسراهای عشایر عرب حله که اهل تسنن بود وارد شدند. ایشان نماز را در آن مکان بر مبنای نماز اهل بیت علیهم السلام می خواندند. از این رو مردم از ایشان علت نماز خواندن به این سبک را می پرسیدند و ایشان پاسخ می دادند: پیامبر خدا صلی الله علیه وآله این گونه نماز می خواندند. مرد و زن، به ویژه جوانان تحت تأثیر وی قرار گرفته، شیعه می شدند و به نور اهل بیت علیهم السلام هدایت می یافتند. از دیگر سو مرحوم سید مهدی قزوینی همچنان در میهمانسرا ماندند تا تمام افراد آن عشیره به دست وی هدایت یافته، شیعه شدند. سپس ایشان به میهمانسرایی دیگر می رفتند و این روند را ادامه می دادند و در نهایت، افراد آن عشیره را شیعه می نمودند تا آن که چشم از جهان فرو بستند. از هنگام ورود ایشان به حله تا روزی که از دنیا رحلت نمودند حدود یکصد هزار نفر به راهنمایی وی به مذهب تشیع گرویدند. این مسأله در روزگاری رخ داد که کمترین و ابتدایی ترین امکانات رسانه ای امروز وجود نداشت.

آیت الله سید علی محقق داماد درباره رابطه دایی بزرگوارشان مرحوم آیت الله العظمی خاح شیخ مرتضی حائری یزدی با مرحوم امام خمینی می فرمودند:

//bayanbox.ir/id/4278656726013433444?view       

     ایشان سال های خیلی زیاد با مرحوم امام رفیق گرمابه و مسجد بودند. بعد هم که نسبت خویشاوندی پیدا کردند و مرحوم آقای حاج آقا مصطفی، داماد ایشان شد. بعد مرحوم امام در جریانات نهضت افتاد. مرحوم آقای حائری در آن قسمت ها کاملا، بلکه یک قدم هم از امام جلوتر بود. اعلامیه های مشترک آقایان را معمولا ایشان می نوشت و همه امضا می کردند. حتی مسئله حکومت را ابتدائاً ایشان مطرح کردند و بعد مرحوم  امام. ولی بعد از انقلاب به خاطر شلوغ بازی هایی که شد ایشان ناراحتی هایی پیدا کرد. در مجلس خبرگان به خاطر قضیه مذهب حقه و بعضی جهات دیگر برخورد کرد و یک مقدار کم کم بینشان فاصله شد.

    ایشان آدمی بود که انتقادات را صریحا می گفت که برای بعضی ها در آن زمان قابل تحمل نبود. یادم است همان سال های اول و دوم انقلاب آقای آذری دادستان دادگاه روحانیت بود. یک وقت آقای اردبیلی آمده بوده در جلسه ای راجع به بعضی روحانیون ضدانقلاب حرف می زد. آقای آذری گفت: «چه کار می شود کرد با این ها؟ اگر ما بخواهیم با این ها برخورد کنیم باید اول از همه با آقای حاج مرتضی حائری برخورد بکنیم.» بعدها یادم است در فوت ایشان احمد آقا برای تسلیت به خانواده آقا مرتضی به منزل ایشان (همان خانه قدیمی مرحوم حاج شیخ که تعمیر اساسی هم نشده بود) آمد. وقتی از در خارج می شد به رفقایش گفت: «با ایشان با این وضعش چه کار می شد بکنی؟» یعنی هیچ بهانه ای برای برخورد با ایشان نبود.

آیت الله سید علی محقق داماد درباره دایی بزرگوارشان مرحوم آیت الله العظمی خاح شیخ مرتضی حائری یزدی می فرمودند:

//bayanbox.ir/id/4278656726013433444?view         

      ایشان ارادت خاصی نسبت به حضرت رضا داشت. علاقمند بود که در هر موقعیتی که اقتضا بکند و امکان داشته باشد به زیارت حضرت رضا مشرف بشود. این به دلیل خصوصیت زیادتر حضرت نبوده بلکه در حقیقت این ارادت به کل خاندان ائمه بود. ولی آن های دیگر در دسترس نبودند و امکانش نبود. در آن حد که امکان داشت و در هر موقعیتی که می شد ایشان به زیارت حضرت رضا می رفت. در تعطیلات ایام سال و تابستان با هر وسیله ای که ممکن بود می رفت. مقید هم نبود که با وسیله خاصی سفر کند. گاهی با یک جیپ می رفت. آقای گرامی، برادر حاج آقا گرامی، خیلی وقت ها همراه ایشان بود. یک بار هم با همین جیپ رفته بودند. بعد از سفر پرسیدم: «آقا خوش گذشت با این ماشین؟» گفت: «خیلی خیلی خیلی خوب بود. یک مقدار آن ما را می برد یک مقدار ما آن را می بردیم.» خیلی ابتهاج کاملی داشت بدون هیچ اظهار نگرانی. ایشان در هر سفر هم که مشرف می شد یک شعر در مدح حضرت رضا در همان حرم می سرود و خدمت حضرت هدیه می کرد. پنجاه و سه یا چهار سفر رفته و شعر گفته بود.

     وقتی از آخرین سفر مشهد برگشت به من فرمود: «علی آقا فکر می کنم این دیگر سفر آخر ما بود.» زمان بیماری اش بود. گفتم: «آخر چرا؟ انشاءالله سفرهای بعدی.» گفت: «نه، این دفعه حضرت به من فرمود این بار دیگر نوبت ماست.» البته نگفت که حضرت در خواب به ایشان گفته یا بیداری. بعدها هم ایشان در خواب به بعضی ها فرموده بود: «به تعداد سفرهایی که رفته ام حضرت بازدید من آمد.»

//bayanbox.ir/id/4278656726013433444?view

     در «دُرج عقیق» آمده است:


     مرحوم نجاشی در کتاب رجالش، در ذکر احول «حسن بن علی بن زیاد الوشاء» معروف به «أبی محمد الوشاء» نقل می کند: آن هنگام که زمان احتضار او رسیده بود، گفت: برای من شهادت دهید، و این لحظه زمانی نیست که آدمی دروغ گوید؛ از حضرت صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: «واللّهِ لایَمُوْتُ عَبْدٌ یُحِبُّ اللّهَ وَ رَسُوْلَهُ ، وَ یَتَوَلّى الأَئمَّةَ فَتَمَسَّهُ النّارُ ؛ به خدا سوگند هر بنده اى كه خدا و رسولش را دوست بدارد و ولایت امامان را پذیرفته باشد و از دنیا برود، آتش دوزخ به او نخواهد رسید». وی در آخرین لحظات زندگانی اش، برای بار دوم و سوم این حدیث را روایت نمود.

    * رجال نجاشی / ص 138

//bayanbox.ir/id/4278656726013433444?view

     در «دُرج عقیق» آمده است:


بخشی از گفته های استاد حسینی قزوینی درباره برخی از مستبصرین و نوه خیانتکار مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی:

    اگر شرح حال شیخ محمد انطاکی – فارغ التحصیل و دکترای دانشگاه الأزهر مصر و قاضی القضات دمشق و از شخصیت‌های طراز دوم کشور سوریه - را بخوانید که وقتی حقیقت برای او روشن شد، چشم بست و پا بر روی هوی و هوس خود گذاشت و از همه چیز گذشت. حتی گفته‌اند که در زندگی خود به جایی رسید که برای نان شبش هم محتاج شد؛ زیرا خانه سازمانی، مقام و منصب، میز تدریس و ... را از او گرفتند. وقتی این خبر به خدمت حضرت آیت الله العظمی بروجردی (ره) رسید، ایشان امر فرمودند که یک مقرّری و شهریه ساده برای او به سوریه بفرستند تا با آن زندگی کند. ما، هم‌چنین افرادی را در تاریخ داشتیم.

     هم‌چنین آقای صالح الوردانی – اهل مصر و مدرس دانشگاه با موقعیت ممتاز – بعد از این‌که شیعه شد، او را از تمام مسئولیت‌هایش عزل کردند و تمام امکانات رفاهی را هم از دستش گرفتند. تا الآن هم حدود 20 کتاب در ابطال عقائد اهل سنت نوشته است و هر یک از کتاب‌هایش، زیبنده کتاب سال است. هم اکنون هم در یک موقعیت خیلی سخت و دشواری زندگی می‌کند. متأسفانه با این‌که زیبنده بود نظام مقدس جمهوری اسلامی در این زمینه قدمی را بردارد، قدمی را بر نداشت و این کار، مقداری هم سدّ راه برای خیلی از افرادی است که حقیقت برای آنها روشن است و می‌ترسند که حداقل به عسر و حرج گرفتار نشوند. اگر هم‌چنین موقعیتی برای اهل سنت و وهابیت باشد، آنها با آغوش باز استقبال می‌کنند کما این‌که چندی پیش برای یک شیعی هم‌چنین اتفاقی افتاد و کتابی علیه امام زمان (علیه السلام) نوشت و در عربستان سعودی چاپ کردند و از برادر ایشان شنیده‌ام که یک حقوق ماهیانه‌ای که 20 برابر استاد دانشگاه است به او می‌دهند و یک ساختمان مجللی برای او در عربستان سعودی مهیا کردند و یک ساختمان مجللی در لندن. حتی یکی از رفقا نقل می‌کرد که وقتی برادر او به مکه رفته بود، وقتی تشکیلات او را دید، تقاضای ملاقات کرد و آب دهانش را جمع کرد و یک تُف مفصلی به پیشانی او انداخت که سراسر صورت او را گرفت و گفت:  احمق! مایه ننگ ما شدی.

     بدون هیچ حرف دیگری هم از اتاق خارج شد.

     هم‌چنین آقای سید حسین موسوی - نوه مرحوم سید ابو الحسن اصفهانی (ره) – وقتی از تشیّع برگشت:

پسر نوح با بدان بنشست                      خاندان نبوتش گم گشت

     وهابی‌ها چه تجلیل و احترامی از ایشان کردند! کتابی به نام تصحیح شیعه، علیه شیعه نوشت که حضرت آیت الله العظمی سبحانی فرمودند: صدام در یکی از سخنرانی‌هایش گفت: اگر جنگ 8 ساله ما با ایران، هیچ فلسفه‌ای نداشت جز این‌که سید حسین موسوی این کتاب را نوشت، برای ما کفایت می‌کند.

     او در زمان شاه، یک عمامه بر سر می‌گذاشت و صورتش را با تیغ می تراشید و علنا به شراب‌ فروشی‌ها و کاباره‌ها و سینماها هم می‌رفت. حتی حضرت آیت الله العظمی سبحانی نقل می‌کند: ایشان در خارج بود. آمد و بر سر آقای هویدا کلاه گذاشت و یک پول هنگفتی از ایشان گرفت و فرار کرد.

     هم‌چنین، ایشان با فاحشه‌ها ارتباطی تنگاتنگ داشت و چندین چک به آنها داده بود و وقتی از ایران رفت، چک‌هایش برگشت خورد و این قضایا در روزنامه‌ها منعکس شد که فلانی با فلان فاحشه ارتباط داشت و به این مبلغ، چک داده بود و چک او هم برگشت خورده است. این شخص، تا این اندازه منفور و مستهجن بود. حتی حضرت آیت الله العظمی شبیری زنجانی، تعبیری را نسبت به ایشان به کار بردند که من تا به حال هم‌چنین تعبیری را از ایشان حتی نسبت به شمر بن ذی الجوشن نشنیده بودم. همین فرد وقتی از تشیع برگشت، اهل سنت و وهابیت چقدر از او تجلیل و احترام کردند! و چقدر امکانات مالی در اختیار او قرار دادند! حتی وقتی به عربستان سعودی می‌رفت، با ملک فهد و مقامات بالا، ارتباط تنگاتنگی داشت!

     حال، شما ببینید شخصیتی مانند صالح الوردانی را که به حقْْ، در جهان تشیع، شخصیتی مانند ایشان را خیلی کم داریم، چه وضعیتی دارد!

     بحث ما عمدتا بر روی شخصیت‌های علمی اهل سنت است که هنوز آن پرده سیاه تعصب، جلوی چشم‌شان را تیره و تار نکرده است. اگر حقائق برای اینها روشن شود، سریع و بدون تأمل، حق را می‌پذیرند.